کد خبر:۲۳۵۳۸۱
تأملی در رابطه اخلاق و سیاست-1؛

اخلاق سیاسی غرب، گوی سبقت را از ماکیاولی ربود / ماهیت و چیستی رابطه اخلاق و سیاست

ماکیاولی را می توان شاخص ترین اندیشمندی دانست که در حوزه جدایی اخلاق و سیاست نظریه پردازی کرده است، اما واقعیت دهشتناک دنیای سیاست ...

گروه دین و اندیشه «خبرگزاری دانشجو»؛ زینب صارم، ضرورت بررسی جایگاه اخلاق در سیاست را هنگامی می‌توان دانست که به این نکته با اهمیت توجه کنیم که این بحث تنها جنبه آکادمیک و علمی صرف ندارد، بلکه قبول یا رد این فرضیه تاثیر مستقیمی در نتایج واقعی و عملی پایبندی اخلاق و یا عدم پایبندی، دولت و کارگزاران آن به فضایل انسانی و اخلاقی دارد.


ماهیت و چیستی رابطه اخلاق و سیاست


برداشت‌ها های متعددی از ماهیت و چیستی رابطه اخلاق با سیاست شده است که از جمله مهم ترین آن‌ها می‌توان به حوزه ابزارها و روش یا طریق پیگیری و اعمال سیاست اشاره کرد. بدین معنا که  وقتی از رابطه اخلاق و سیاست صحبت می‌شود، به کار بردن روش‌های اخلاقی برای تحقق و پیگیری اهداف سیاسی، مورد توجه است تا آن‌جا که حوزه سیاست، فارغ از ارزش‌های اخلاقی نمی‌باشد.


معنای دوم چستی و ماهیت رابطه اخلاق با سیاست را می‌توان در ارتباط با نقش نظام سیاسی برای زمینه سازس رشد و بالندگی اخلاق فردی و اجتماعی در جامعه دانست. به بیان ساده؛ سیاست به عنوان حوزه عمومی حیات انسانی، باید اهداف اخلاقی را در حوزه خصوصی یا اعمال فردی دنبال کند. بدان معنا که دولت و قدرت باید زمینه‌های بهبود اخلاق فردی، توسعه و بالندگی افراد جامعه را آماده و تأمین سازد و برای خویش در این راستا، هدف و وظایف، تعریف نماید.


معنای سوم چیستی و ماهیت رابطه اخلاق با سیاست را می توان در کلامی ساده خلاصه کرد؛ دولت و کارگزاران آن دارای حسن خلق بوده و به ارزش‌های اخلاقی پای بند باشند؛ همچنین وسایل و ابزار ارزشمند و اخلاقی برای پی گیری اهداف سیاسی بهره بر داری نماید. به طور کلی سیاست از ارزش های اخلاقی تاثیر پذیرد و از آن تبعیت کند.

   
قدمت تاریخی جایگاه اخلاق در سیاست


رابطه تاریخی سیاست و اخلاق را می‌توان به اندازه قدمت انبیاء الهی تاکنون دانست. بدان معنا که حضور انبیاء و حکومت های الهی تنیدگی سیاست و اخلاق را به وضوح نمایان می کند که اوج تبلور و جلوه آن را می توان در حکومت اسلامی خاتم الانبیاء و امام علی(ع) مشاهده کرد؛ همچنین بررسی جایگاه اخلاق در سیاست در اندیشه‌های یونانیان نیز پر رنگ است که از جمله آن می توان به آرمان شهر افلاطون در کتاب جمهوری وی اشاره کرد.


با توجه به جایگاه اخلاق در سیاست می‌توان دو قسمت بندی عمده را در آن مشخص نمود؛ قسمت نخست اندیشه‌هایی هستند که اخلاق جایگاهی ثابت و محکم در سیاست دارد و قسمت دوم اندیشه هایی است که بر تباین و جدایی میان اخلاق و سیاست تاکید می کند.


ماکیاولی آفریدگار این سخن، که هدف وسیله را توجیه می کند


در میان اندیشمندانی که به جدایی اخلاق و سیاست تاکید داشتند می‌توان به ماکیاولی اشاره کرد. وی شاخص ترین نماینده این نگرش است؛ وی آفریدگار این سخن است که «هدف وسیله را توجیه می‌کند».


ماکیاولی اخلاق را لازمه زندگی افراد می‌داند، ولی پایبندی به آن را برای سلطان خطرناک می‌شمرد و از خطر تقوا بر حذر می‌دارد. و می‌نویسد: «خود را نرم دل و درست پیمان و مردم دوست و دیندار و درستکردار نمودن و نیز این چنین بودن، نیک است؛ اما می‌باید چنان نهادی داشت که هرگاه نیاز به داشتن خیم های [صفاتی] ضد این باشد، بتوان خوی خود را دیگر کرد».


علم فارغ از ارزش


پوزیتیویست‌ها نیز با ماکیاولی، هم رأی و نظرند. اینان راه شناخت را یگانه دانسته و «روش علمی» صرف را مطرح کرده‌اند و معتقدند که علوم اجتماعی (از جمله سیاست) فارغ از ارزش هستند «و علم فارغ از ارزش» راه را برای سیاست مداران هموار می‌کند تا هرگونه بخواهند عمل کنند.


به طور کلی، گوهر اصلی این نظریه آن است که باید میان قواعد اخلاقی و الزامات سیاست تفاوت قائل شد و بر اساس واقعیت و یا در نظر گرفتن منافع و مصالح، به اقدام سیاسی دست زد. بر اساس این رویکرد که «واقع گرایی سیاسی» نیز گفته می‌شود، توجه به اخلاق در عرصه سیاست، به شکست در حوزه سیاست می‌انجامد. زیرا که مدار اخلاق، حق و حقیقت است؛ حال آنکه لازمه سیاست، دست شستن از پاره اصول اخلاقی است و بدون «دست های آلوده» هیچ فعالیت سیاسی ممکن نمی‌باشد.


نظرات ماکیاولی «فریب» و «خشونت» را مشروعیت می بخشد


هرچند که سخنان ماکیاولی در ظاهر «فریب» و «خشونت» را مشروعیت می بخشد و مورد تهاجم و نقد بسیاری از صاحب نظران قرار گرفته است؛ اما واقعیت اخلاق در جامعه سیاسی امروز چهره ای بسیار مخوف‌تر و دهشتناک‌تر از  نظرات رابطه اخلاق و سیاست ماکیاولی دارد.


هرچند که ماکیاولی اولین کسی بود که اندیشه خود را به صورت مکتوب در آورد، اما زشتی و شومی این پدیده آنجا فاجعه برانگیز می‌شود که مدافعان حقوق بشر در قالب اخلاق سیاسی نه تنها بزرگترین جنایات بشری را انجام می دهند، بلکه با تخصیص بودجه های کلان «خشونت» و « فریب» را در میان مردم و عقاید آنان پایه گذاری می‌کنند.


مصادیق جدایی اخلاق از سیاست


قطعا اشاره به مصادیق جدایی اخلاق از سیاست می تواند، سهم بزرگی در آشکار شدن ضرورت بحث و عمق فاجعه تباین سیاست از اخلاق داشته باشد. به عنوان نمونه می توان به تفکراتی اشاره کرد که به تروریسم در نظر آنان مشروعیت می بخشد که به عنوان نمونه می‌توان به پایه گذاری مدارس سلفی و وهابی در پاکستان و کشتن مسلمانان بی گناه توسط بوداییان اشاره کرد.


تمام این پس رفت های اخلاقی، وجود شکنجه های وحشیانه، نقض کنوانسیون های ژنو در دنیای واقعی حقیقتی است که بیان می دارد، اندیشه های ماکیاولیستی جدیدتر و دهشتناک تری در عرصه جامعه جهانی حضور دارد.


رواج جمله «فقط کشور من» در عرصه روابط بین الملل کشورهای سرمایه داری به این واقعیت تلخ تصریح دارد که تفکر واقع گرایی در روابط بین الملل کشورهای غربی با قباحت آشکاری وجود دارد.


جان کلام آنکه بسیاری از اندیشمندان، نظریات ماکیاولی در عرصه رابطه اخلاق با سیاست به ورطه نقد می‌کشند، اما غافل از آنکه در عرصه روابط بین الملل شاهد رواج واقع‌گرایی سیاسی هستیم، تا آن جا که پسرفت های اخلاقی غیرقابل انکاری  در عرصه سیاست تبلور و ظهور دارد.

ارسال نظر
captcha
*شرایط و مقررات*
خبرگزاری دانشجو نظراتی را که حاوی توهین است منتشر نمی کند.
لطفا از نوشتن نظرات خود به صورت حروف لاتین (فینگیلیش) خودداری نمايید.
توصیه می شود به جای ارسال نظرات مشابه با نظرات منتشر شده، از مثبت یا منفی استفاده فرمایید.
با توجه به آن که امکان موافقت یا مخالفت با محتوای نظرات وجود دارد، معمولا نظراتی که محتوای مشابهی دارند، انتشار نمی یابد.
پربازدیدترین آخرین اخبار