به گزارش گروه فضای مجازی «خبرگزاری دانشجو»، انتقال و نشر اندیشهها از طریق گفتن یا نوشتن دشوار است و تعداد محدودی از مردم با آن ارتباط برقرار میکنند. اما نمادها به راحتی جایگاه خود را در فرهنگ عمومی پیدا میکنند و به خاطر اینکه ظرفیت کار هنری دارند، به صورت جذابی در جامعه، به خصوص بین جوانان و زنان گسترش مییابند. نمادهای شیطانی در گسترة بسیار وسیعی از لباس و کفش و ساعت گرفته تا رنگ و طرح داخل اتاق خواب تا عروسکی که در تزئینات خودرو کاربرد دارد و انگشتر و دستبند و دهها شیء دیگر که در اشیاء شخص و در منظر عمومی استفاده میشود. این نمادها متفاوت و خوش ساخت هستند و همه جا یافت میشوند. از برچسبی که کودک پنج ساله به دفتر نقاشی میچسباند تا سردستة عسایی که پیر مرد هفتاد ساله به دست میگیرد. این نمادها همه جا حضور دارند. گذشته از این طرحهای خیالی از چهرة شیطان روی بسیاری از لباسها و سایر وسایل و اشیاء شخصی دیده میشود.
نمادهایی نظیر ستاره پنجپر، صلیب معکوس، صلیب شکسته، چشم شیطان، عدد 666 و FFF که ششمین حرف حروف انگلیسی است و متناظر عددی آن 666 میشود. این عدد به گفتة مکاشفة یوحنا در کتاب مقدس عدد شیطان است. در مکاشفات نوشته شده: «جانور عجیب دیگری دیدم که از زمین بیرون آمد. اینجانور دو شاخ داشت مانند شاخهای بره و صدای وحشتناکش مثل صدای اژدها بود… بزرگ و کوچک، فقیر و غنی، برده و آزاد را وادار کرد تا علامت مخصوص را روی دست راست یا پیشانی خود بگذارند. و هیچ کس نمیتوانست شغلی به دست آورد یا چیزی بخرد مگر اینکه علامت مخصوص اینجانور یعنی اسم یا عدد او را بر خود داشته باشد. این خود معمایی است و هرکس با هوش باشد میتواند عدد جانور را محاسبه کند. این عدد اسم یک انسان است که مقدار عددی آن به 666 میرسد.
نماد دیگر دو مثلث روی هم است که مثلث با رأس پایین به معنای جام و مؤنث و مثلث با رأس روبه بالا نماد شمشیر و مذکر است، که به ترتیب به معنای الاهة باروری و خدای جنگ و شکار هستند. (راز داوینچی. ص246) این دو مثلث وقتی به صورت معنی داری روی هم قرار میگیرد معنای عشق – البته از نوع جنسی آن- را بیان میکند و این همان ستارة داوود است که امروز در وسط پرچم اسرائیل دیده میشود و با اعمالی که عهد عتیق به پادشاهی به نام داوود نسبت میدهد، کاملاً سازگاری دارد.
یکی دیگر از این نمادها که در عرفان کابالا نیز جایگاهی دارد، بز یا قوچی به نام بافومت (Baphomet) است که هم با جانور شاخدار یوحنا همانندی دارد و هم در اسطورههای مصری خدای هوش و دانایی معرفی شده و آفرینش انسان به وسیلة چرخ سفالگری را به او نسبت میدهند. خدای بزرگ (خنوم) او را از منطقة آبشار بزرگ نیل آفرید و فنون آفرینش انسان را به او آموخت. او همچنین به صورت دو جنسی و نماد زاد و ولد است. (اسطورههای مصری. ص26و27) و دو ماه سیاه و سفید در طرفین او نشانة ترکیب روشنایی و تاریکی است. سر بافومت معمولاً در میان ستارة پنج پر (پنتاگرام) طراحی میشود.
پنتاگرام نماد ونوس الاهة زیبایی و عشق شهوانی مادینه است. (راز داوینچی. ص38) و از زمان لئوناردو داوینچی که طرح «مرد ویترووین» (Vitruvian Man) را طراحی کرد، به سمبل اصالت انسان و اومانیسم تبدیل شد. ترکیب سر بافومت با ستاره پنجپر، نماد روشن و گویایی برای تعالیم مکتب شیطانپرستی کرولی و لاوی است که شیطان را سمبل انسان محوری و اصالت هوسها و لذتطلبی بشری میدانند.
البته نمادها لزوماً یک ریشه یا معنا ندارند. بافمت ممکن است نماد بز قربانی در آیین یهود باشد که بزی مقدس است و بنابر نقل عهد عتیق این بز، قربانی حضرت اسحاق شد (پیدایش: 19-1/22) که بنی اسرائیل از نسل او هستند. شیطان هم به نوعی قربانی هدایت انسان و دست یابی او به درخت دانش و معرفت شد. با این توضیح بز میتواند نماد گویایی از ایثار بزرگ شیطان برای آدم باشد.
مشهودترین نماد شیطانگرایی ستون چهار ضلعی بلندی است به نام ابلیسک (obelisk)، که سمبلی از «رع» خدای خورشید در مصر بوده است و در اثر افزایش قدرت فراعن به ممالک دیگر راه یافت. تفکر یهودی ریشه در تمدن مصر و آشور دارد (تاریخ فلسفه شرق و غرب. جلد2ص127) و اسطورههای مصری حتی در نگارش عهد عتیق نقش تعیین کنندهای پیدا کرده است. یکی از این اسطورهها به ماجرای نوادگان رع به نام «سِت» و «اُزیریس» مربوط میشود. «سِت» خدای ظلمت است که در حمایت شدید رع قرار دارد. (اسطورههای مصری. ص44) او برادر خود اُزیریس را کشته و تاج و تخت را از چنگ فرزند او هوروس در میآورد. دومین جریان بزرگ شیطانپرستی مدرن یعنی ستیانیسم که معبد ست را در سانفرانسیسکو تأسیس کردند این خدای افسانهای را ارج مینهند و خواهان تحقق حکومت او در زمین هستند.
ابلیسک را معمولاً نمادی از قدرت و سلطنت ازیریس میدانند، سلطنتی که پس از کشته شدن او، به دست برادرش ست میافتد. ازیریس وقتی به دست همسرش آیسیس زنده میشود، به جهان زیر زمین میرود و فرمانروایی مردگان را برمیگزیند و حکومت را برای پسرش هوروس وامیگذارد. اما این سلطنتی است که با حمایت رع به دست ست میافتد و جنگ میان او و هوروس به طول میانجامد. و البته باید توجه داشت که بنابر اسطورههای کهن هرگاه خدایی برخدای دیگر غالب میشد، قدرت و صفات برجستة او را به دست میآورد و کاملتر میشد. بنابراین غلبة ست بر ازیریس به معنای کسب قدرت و سلطنت اوست. قهر و آشوب صفات برجستة ست بود، «اما به رغم بازتاب بد او در اسطورة پادشاهی، نباید این نکته را نادیده بگیریم که در مواقعی حمایت از این خدا بسیار نیرومند بوده است. بر اساس شواهد باستانشناختی کنونی، قطعاً ست خدایی قدیمتر از ازیریس است، زیرا بر سر گرز عقربشاه، یکی از فرمانروایان مصر علیا و متعلق به دوران پیش سلسلهای، موجود مرکبی را میبینیم که ست را به نمایش میگذارد؛ این گرز در موزة آشمولین آکسفورد قرار دارد.» (اسطورههای مصری. ص34)
ظاهراً این سمبل در زمان حضرت ابراهیم علیه السلام هم وجود داشته و پیامبر بزرگ خدا با این ذهنیت در حرم الاهی نماد شیطان را به صورت ابلیسک میسازند و آن را رمی میکنند، تا با این عمل تمام اوهامی را که تا امروز هم ادامه یافته، ترد نمایند. این نماد امروزه در میادین بزرگ کشورهای اروپایی و آمریکا ساخته شده و مردم هر روز به دور آن میگردند. سی بنای ابلیسک از مصر باستان باقی مانده که سیزده عدد از آنها به روم برده شده و سایرین در شهرهایی نظیر سیسیل، پاریس، لندن، نیویورک و سزاریا در قسمت اشغال شده فلسطین نصب شده است.
بزرگترین ابلیسک دنیا در واشنگتون ساخته شده که ارتفاع آن به 555 متر میرسد این ابلیسک در فاصلة 900 متری غرب کنگره و 900 متری جنوب خانه اصلی فراماسونری است و رئیس جمهورهای آمریکا سوگند خود را در پای آن یاد میکنند. ابلیسک نماد قدرت ست در زمین و حیات و حمایت جاودانی اُزیریس در دنیای مردگان است از این رو سنگهایی که شبیه آن تراشیده شده در قبرستانها آمریکا بسیار به چشم میخورد.
کاربرد گستردة این نمادها باعث میشود که ذهنتها و ارزشهای مردم هماهنگ با معانی آنها شکل بگیرد. نمادها هویت سازند و به فرد و جامعه هویت میبخشند و خودپندارههایی را ایجاد میکنند که به زندگی و رفتارهای افراد معنا میدهد و مردم با همین معانی وجود و زندگی خود را تفسیر کرده و ارزشها و اهداف زندگی خود را تعریف میکنند. کارکرد هویت بخشی و معنا دهندگی نمادها در کنار گرافیک و طراحی متفاوت و چشم نوازشان و در دسترس بودن، مد شدن و تبلیغاتی که روی آنها صورت میگیرد، باعث استفادة روز افزون از سوی مردم به ویژه جوانان و نوجوانان دنیا میشود. پس از پذیرفته شدن این نمادها در فرهنگ عمومی ملتها، انتقال ایدئولوژی مربوط به این نمادها بسیار ساده و پذیرفتنی میشود.
مدل زندگی نامناسب و میل به اعتراض
مدل زندگی امروز بشر با نیازهای حقیقی و اساسی، تمایلات طبیعی، استعدادهای نهفتة درون و ساختار و هدف آفرینش انسان مغایرت دارد و اگر چه مردم ندانند که این تعارضها چیست و کجاست، اما ناگزیر از آن رنج میبرند و افسرده و سرخورده میشوند. در این میان نوجوانان و جوانانی که تازه پا به عرصة حیات اجتماعی میگذارند و از بیخبری و بازی کودکانه کمی فاصله میگیرند، بیش از دیگران رویارویی با این تعارضات را سهمگین میبینند و از آن شگفتزده و با آن درگیر میشوند. از همین جاست که میل به اعتراض و نیاز به فریاد برآوردن و سرکشی در آنها شعلهور میشود.
نظام آموزشی تحمیلی که قتلگاه استعدادها و خلاقیتهاست و مفاهیم و مطالب بیخاصیتی را آموزش میدهد که فقط افراد را برای خدمت به نظام سرمایةداری آماده میکند و کارکردهای اصلی، اما نهان آن عبارتاند از: «وقتشناسی، درس اطاعت و کار تکراری» (موج سوم. ص42) که موجب میشود در آینده کاملاً به قیمومیت اولیاء اجتماعی خود تن بدهند. اولیائی که بعداً نمونههای کلیتر آن در نظام سیاسی تعریف میشود. این نوع تربیت باعث میشود که همه بنشینند و منتظر باشند تا دولت برای آنها شغل ایجاد کند، زمینة ازدواج فراهم کند و مثل کودکی که به والدین خود وابسته است، مردم را به دولت (اولیاء اجتماعی) وابسته میکند و به صورت شهروندانی ناتوان و فرمانبردار در میآورد.
این نظام آموزشی در اوج انرژی و خلاقیت، نیروی جوانی را به بازی میگیرد و تحلیل میبرد تا سرانجام با گذشت بیش از نیمی از دهة سوم عمر هنوز انسان ساختة خود را به عنوان یک شهروند کامل نمیپذیرد و برای او موقعیت اشتغال و ازدواج وجود ندارد. نظامی که عملاً با فساد اخلاقی جوانان خود را تکمیل میکند و راههای مباح و مشروع زندگی را به بن بست رسانده است.
در کنار این نهاد آموزش، نهاد خانوادهای است که بر محور والدین از خود بیگانه شده و درگیر با مقتضیات مدل زندگی امروزی و تمدن مدرن، تنها با فرزندان خود و حتی با همسر، هم خانه هستند و قرار است که تا اطلاع ثانوی با هم زندگی کنند! (رک. جامعهشناسی. ص423-443) والدینی که عقدههای اجتماعی خود را به خانه میآورند و نظام آموزشی، هیچ مطلبی در مورد نحوة ارتباط و نیازهای کسانی که با او هم خانه خواهند شد، به او نیاموخته است. والدینی که تنها امر و نهی بلد هستند و شاید محبتی که از قلبشان گامی به بیرون نمیگذارد. و فرزندانی که فقط با عصیان و سرکشی هویت خود را مییابند و در اضطراب احساس آرامش میکنند!
نظام سیاسی که صحنة جنگ میان جناحهای سیاسی برای تصاحب سرزمین افکار عمومی و ارادة مردم است. سیاستی که به جنگل مدرن و نزاع بیپایان الیتهای شیر و روباه تبدیل شده است. (رک، زندگی و اندیشة بزرگان جامعهشناسی. ص522) سیاستی که مفاهیم عالی انسانی مثل آزادی، صلح، مهربانی، ضد تروریسم و عدالت را مسخ کرده و هوس قدرتطلبی به لباس بیتاروپود خدمتگزاری در آمده و پادشاهانی که مطمئن هستند چشم دیدن و دست آوردن خدمت به مردم را ندارند، عریان در شهر میگردند و دیگران را نیز کور میپندارند.
اقتصادی که مردانش بر طعمة نیمخوردة سرمایهداران پشت پرده مثل سگهای گرسنه هجوم میآورند و دیگران را زیر پای خود له میکنند. اقتصادی که مفاهیم بنیادین تولید، خدمات، رشد سرانه ملی و غیره در آن بیمعنی میشود و تنها مفهوم انباشت ثروت و مفاهیم وابسته به آن هر روز جدیتر به نظر میآید. اقتصادی که همة شئون زندگی را به خرید و فروش گذاشته و از نان تا علم و مدرک را به بازار کشده است.
و اما نهاد دین که گروهی ریاکار و منفعتطلب آن را بازیچة تحمیق خود و دیگران قرار داده و دین داران حقیقی را به کنج محراب و منزل راندهاند. دین که به اندازة تعمیر اتومبیل هم برای آن اعتباری قائل نبوده و هر کس را پیامبر خود و کارشناس مذهبی خود میدانند. دینی که با لیبرالیسم الاهیاتی به مجموعهای از اوهام اثبات ناپذیر تقلیل یافته (پیوند عقلانیت سکولار و معنویت لیبرال. ص164) و هر روز دین جدیدی از گوشه و کنار جهان سر برمیکشد (رک. جریانشناسی انتقادی عرفانهای نوظهور) و مراکز علمی وابسته به سرمایهداری نه تنها برای تولید به روز جنبشهای دینی نوپدید برنامه ریزی دارند، بلکه برای ترویج آن هزینههای گزافی را تقبل میکنند (کمیته300٫ ص27و28) و به زودی باید از اقتصاد دین سخن به میان آوریم و به مطالعه روی سودآوری دین و ارزش سرمایهگذاری روی مدعیان نبوت و مهدویت و مسیحایی و خالقیت بپردازیم. از سال 1970 موسسه باشگاه روم وابسته به مؤسسه روابط انسانی تاویستاک برنامهای را با نام «مرکز پژوهشهای تراوشات دینی» زیر نظر «توماس بارنی» پایهگذاری کرد تا سوپرمارکت معنویت در جهان را هر روز رنگینتر و پر کالاتر کنند. در این هرج و مرج، دینی که نفسانیتر باشد بازار بهتری خواهد یافت و شیطانپرستی هم به صورت یک دین عرضه میشود.
این اوضاع نابسامانی است که نوجوان و جوان امروز دنیا با آن روبرو است و فقط فضایی را برای فریاد کشیدن و لحظهای را برای بیخبری میجوید. جنبش متال و کجرویهای شیطانپرستی به این نیاز و بلکه ضرورت جوانی در تمدن مدرن پاسخ میدهد و نیروی اعتراض او را در طرحهایی که هوشمندانه طراحی شده تخلیه و خنثا میکند.
در حالیکه دنیای امروز نیاز به نیرو و اندیشة جوانانی دارد که با بازگشت به ارزشهای ناب انسانی، به مدل دیگری برای زیستن بیندیشند و اعتراضی فعال و تحول آفرین را پدید آورند. امروز جهان و تاریخ تشنة چشمههایی است که تنها از قلب و اندیشة جوانان میجوشد ولی کسانی که منافعشان درگرو حفظ وضع موجود است با ترویج موسیقی اعتراض!، دین قرن بیستویک (شیطانپرستی) و هزاران فریب و نیرنگ که در شالودة تمدن معاصر نهادینه شده، این چشمهها را گل آلود میکنند و از آن انحرافات اخلاقی، خشونت، اعتیاد و سرانجام شهروندانی ناتوان و تسلیم بیرون میآورند.
هیجان
مدل زندگی یک نواخت امروزی برای همة مردم به خصوص برای جوانان که کانون جوشان و جاری نیرو و تحرک هستند، فرساینده و خسته کننده است. از این رو به دنبال هیجاناند و فضای شیطانپرستی به ویژه موسیقی متال این هیجانات سرکش را به طور کور و با کنترل بیرونی، میپذیرد و در خود هضم میکند. داد و فریاد، تحرک، مواد مخدر، داروهای روانگردان، زیرپاگذاشتن ارزشهای انسانی و اخلاقی، همه و همه لحظاتی متفاوت را ایجاد کرده و کاملاً هماهنگ با سایر قطعات پازل تمدن معاصر طراحی شده و فرصتی برای تجربة اوج هیجان فراهم میکند. تجربهای که بعد از آن همه چیز همچنان باقی است و همه میتوانند سراغ زندگی خود بروند.
این انرژی عظیم اگر با کنترل درونی و تدبیر همراه شود، تحولات عظیمی را در زندگی امروزی رقم خواهد زد. تحولاتی که نه فقط جامع و جهان را با مدل دیگری از زیستن آشنا میکند، بلکه پیش از آن و بیش از آن در افق درون دگرگونیهای ژرف معنوی را پدید میآورد و انسان را به جلوهای از حضور خداوند در زمین مبدل میسازد. با مهار انرژی متراکمی که جوان در اختیار دارد، میتواند به انسانی والا و خدایگون تحول یابد، اما از آن رو که این تغییرات با بازیابی کرامت انسانی و عدم تسلیم در برابر سلطة دیگران همراه است و فرصت سوء استفاده را از ابرقدرتها میگیرد، ترجیح میدهند که این نیرو به صورت کنترل شده تخلیه و خنثا شود. (سیاست در دامان عرفان. ص58) برنامههای شیطانپرستی چه با این نام و آشکارا و یا به هر نام دیگر و به طور نهان روند خنثا سازی نیروی جوانی را به نفع سلطهگران دنبال میکند.
فطرت ناکام
هر فرد انسانی در اعماق وجود خود یک تجربة معنوی نهفته دارد. تجربهای که روح ما قبل از همراه شدن با جسم و تولد در این دنیای مادی به دست آورده است. همة ما با تمام وجود کمال مطلق و پروردگار و آفرنندة خویش را دیده و اسماء و صفات نیکوی او را شناختهایم. با مشاهدة جلوهها و صفات لطف و رحمت و حسن و جمال، عشق بیکران را چشیده و با درک جلوههای عظمت و جلال و جبروت و قهاریت، خوف و خشیت را تجربه کردهاید. اکنون در این جهان فرودست که از آن مشاهدات دور افتادهایم، گرایشی به سوی آن کمال بیکران و جمال و جلال بیپایان داریم.
خاطرة این تجربة معنوی اگر چه در حافظة ذهنیما، که از تجارب این جهانی شکل گرفته و انباشته شده، وجود ندارد، اما در اعماق دل به روشنی حاضر است (خودشناسی عرفانی. ص121) و اگر ذهن ما به سوی آن حقیقت هدایت نشود، اشتیاق باز یابی آن عشق و خشیت فرونمینشیند و دست از دل برنمیدارد. اگر آدمی به زیبایی مطلق و حسن حقیقی برسد، عشق حقیقی را باز خواهد یافت و در غیر این صورت در توهم خود نقشی میزند و به گرد آن بت میگردد. همین طور اگر شکوه و عظمت حقیقی را بیابد، خشیت و هیبت آن دلش را لبریز میسازد و در غیر این صورت بازهم در وهم خویش جلال و شکوهی موهوم را میسازد و برای دقایقی هم که شده، خوف موهوم را در برابر آن احساس میکند و اگرچه با این کار براستی ارضا نخواهد شد و همچنان ناکام و تشنه خواهند ماند، اما چارهای جز این ندارد؛ مگر اینکه به حقیقت راه یابد.
شیطانپرستی در آیین و هنر خود الیمانهای وحشت را در کار میآورد و هراس موهومی را ایجاد میکند. هراسی که قلبهای ناآشنا با جلال و جبروت الاهی به آن نیاز دارد و جذب میشود و پیامد ثانوی این هراس و اضطراب، احساس آرامشی سطحی و ناپایدار است. موسیقی شیطانی با حجم صدای بالا، سرعت زیاد ریفها، تخریب صدای بعضی از سازها، نعرههای دلخراش و دهشتناک، گریمهای وحشتناک، استفاده از لرزش تصاویر، شوکهای نورپردازی استفاده از تیغ و آتش و تاریکی، جنایتهای نمایشی نظیر کندن دست و پای گربه (خواننده گروه دیساید)، گاززدن و کندن سر یک خفاش زنده (خواننده گروه بلک سبث)، شکستن آلات موسیقی و وسایل روی صحنه و خودسوزی (متالیکا) همه و همه برای لحظاتی هیجان ترس را به دل راه میدهد و برای دقایقی قلب را میلرزاند و نفسها را حبس میکند.
اما همة اینها بتهای موهومی است که نیاز راستین انسان را به تجربة حقیقی خوف و خشیت در برابر عظمت و جلال خداوند ناکام میگذارد و انسان را پریشانتر از پیش به حال خود وامینهد. زیرا فطرت انسان حنیف است و با امور موهوم و غیر واقعی کامیاب نمیشود.
در روایتی از امام صادق علیه السلام میخوانیم که قلب هر انسان دو گوش دارد برگوش چپ شیطانی نشسته و همواره به سوی شر و پلیدی دعوت میکند و بر گوش راست فرشتهای است که به خیر و نیکی میخواند. (اصول کافی. جلد2ص267) درون انسان عرصة جنگ میان شیطان و فرشته درون است. اگر شخص ارادة خود را به سوی فرشته معطوف کند، شیطان را شکست داده و تسلیم خواهد کرد، اما در صورتی که انسان به پیروی از شیطان درون روی آورد، فرشتة درونی را تضعیف خواهد کرد و صد البته فرشتة درون که جلوة پروردگار زندة جاودان است، هیچگاه شکست نمیخورد، انسان تنها میتواند صدای او را نشنیده بگیرد ولی امکان از بین بردنش را ندارد؛ چون دعوت فرشتة درونی همان ندای فطرت است که تغییر و تبدّلی پیدا نمیکند. (روم/30) به همین علت دنبال کردن ندای شیطان جنگ درونی را پایدار میکند و چنین کسی هیچگاه به آرامش نخواهد رسید، و همواره با تضاد و تعارض درونی و احساس ناکامی زندگی خواهد کرد.
ممکن است ما از شنیدن انجام یک گناه احساس نفرت کنیم، اما گاهی نیز رغبتی در قلبمان ایجاد میشود، ما انسانها گاهی از گناه و خطا و ضایع کردن حق دیگران برای منافع خود خوشمان میآید و به آن میل پیدا میکنیم، اینها نشانة فعالیت شیطان درونی است. جنبش شیطانگرایی و شیطان پرستی بر همین خصلت آدمی تکیه میکند و سستی اراده و بیتوجهی به رسول باطنی یا تمایلات متعالی فطرت سبب پذیرش دعوت شیطان از لحاظ روانشناختی و استقبال از جنبشهای شیطانگرا به لحاظ جامعهشناختی میشود.
جنبش شیطانگرایی میخواهد با توجیه و مشروعیت دادن به شرارت و شیطنت، تضاد درونی و آشفتگی روانی را بکاهد و حتی وعدة از بین بردن آن را میدهد، اما این وعدة دروغی است که هیچگاه محقق نخواهد شد. انسان هرچه قدر هم خطا کند و با فطرت و خرد و فرشتة درون خود مبارزه کند، نمیتواند وجود خود را از حضور خداوند تهی سازد، فطرت در حقیقت ندای خالق و هستی بخش ماست که درون ما حضور دارد و تا هستیم او با ماست.
به همین منظور شیطانگرایان از مرگ خدا سخن میگویند تا بتوانند فرشتة درون را نابود کنند و البته این توهمی بیش نیست. در این مرحله که به نتیجه نرسند ممکن است پایان دادن به هستی خود را پیش نهاد کنند و گمان کنند با خودکشی میتوان از هستی و هستی بخش رو گرداند و در آغوش شیطان که مرگ و نابودی را به دست او میدانند، قرار گیرند. ولی با مرگ نیز به خداوند نزدیکتر میشوند، در حالیکه قادر متعالی را از خود ناخشنود کرده و برای دریافت عشق بیکران او آماده نشدهاند. از این رو با قهر و غضب مواجه خواهند شد.
خداوند مهربان شیطانهای درون و بیرون را قرار داد تا در مصاف با او نیروهای عظیم خرد و اراده در انسان شکوفا شود و به مراتبی برتر از فرشتگان راه یابد. و با حسن اختیار، صلاحیت جانشینی خداوند و فرمافرمایی بر تمام عالم را پیدا کند.
در این تحقیق نگاه حداکثری به شیطانپرستی ارائه شده است که شاید عدهای آن را برنتابند. اما این واقعیتی است که جریان داشته و به همین جهت تاریخ حیات بشر، تاریخ حیات طیبه که در ولایت الاهی تحقق مییابد نیست، بلکه تاریخ حیات دنیاست که در ولایت شیطان صورت بندی میشود. (تحلیل حیات طیبه از دیدگاه قرآن. ص10)
شیطان تا اینجای تاریخ با بشر همراه شد و به کمک شیاطین انس و نیروی فکر و ارادة آنها، (انعام/128) مقدماتی را فراهم کرد و اکنون بیپرده پرستش خویش را از انسان میخواهد. شیطان بسیار ضعیف است و نیرنگهای او بسیار سست، اما به علت اینکه انسان با او همراه شده و در جهت خیر سستی ورزیده، این ضعف و سستی به تمام زندگی او شکل داده و وضعیتی غیر انسانی و نکبت بار پدید آورده است.
امروز روزی است که شیطان خود را بیپروا آشکار میکند و نام خویش را فریاد میزند و آدمی را به پرستش خود فرامیخواند. تا کنون برای شیطان نام و آوازهاش اهمیتی نداشت و تنها داشتن پیروانی جاهل و بندگانی تسلیم رضایت بخش بود، اما اکنون کبر شیطان پردههای تزویرش را کنار میزند و چهرة کریه او را در زندگی رنج آور روزگار ما نمایان میسازد. و دقیقاً در این شرایط است که بیداری انسان و عزم او برای تحول تاریخ و جبران گذشته امید میرود.
در این شرایط دو آیندة بدیل فراروی انسان معاصر قرار دارد. نخست اینکه نسلدرنسل خود را بفریبند و فریبهای شیطانی را بپذیرند و محافظهکارانه به رنجهای بزرگ و دلخوشیهای ناچیز وضع موجود تن بدهند، در این صورت در دهههای آینده شیطانپرستی دین بیشتر مردم جهان خواهد شد و ایدئولوژی شیطانی با کمترین سهمی که به ارزشهای انسانی و عواطف بشری خواهد دارد از زوال قطعی خود جلوگیری به عمل میآورد.
آیندة دیگر این است که انسان معاصر دمی درنگ کند، در خود بیندیشد و وضع موجود را با ارزشها و آرمانهای بزرگ انسانی که در وجود هر فرد نهفته است، مقایسه کند. در این صورت به ژرفا و پنهای رنج زندگی کنونی پی خواهد برد و ریشههای آن را کشف خواهد کرد و نقش خود را در تحول حیات بشر و ساختن آیندهای متفاوت و مبتنی بر ارزشهای والای انسانی بازخواهد یافت.
ناکامیها و رنجهای روزگار ما که هماهنگ با اوهام و ارزشهای شیطانی ساخته و پرداخته شده است، فرصتی برای بازگشت به خود و یافتن جوهرة الاهی درون انسان است، حقیقتی که کشف آن تعارض وضع موجود با حقیقت عالم و آدم را به طور آزاردهندهای فاش میسازد و اضطرار به دگرگونی، جامعة بشری را فرامیگیرد. در میانة آن کشف و این اضطرار است که الاهیترین انسان میآید و کشتی نجات را به گرداب روزگار میاندازد.
منبع: تهران پرس