به گزارش گروه سیاسی «خبرگزاری دانشجو» بسیج دانشجویی دانشگاه امام صادق(ع) با صدور بیانیه ای با کنکاشی هر چند اجمالی، به ذکر برخی اولویتهای کشور در زمینه فرهنگی پرداخته و ضمن آن، این انتظار را از نامزدهای محترم انتخابات ریاست جمهوری مطالبه کرد تا برنامههای خود را در این موارد تشریح کنند.
متن کامل این بیانیه به شرح زیر است:
بسم الله الرحمن الرحیم
بیانیه تحلیلی-تبیینیِ مطالباتِ فرهنگی از دولت آینده
خطاب به ملت شریف ایران و نامزدهای محترم انتخابات ریاست جمهوری یازدهم
«و اما در عرصه فرهنگ بنده به معنای واقعی کلمه احساس نگرانی میکنم و حقیقتا دغدغه دارم. این دغدغه از آن دغدغههاییست که آدمی به خاطر آن گاهی ممکن است نصف شب هم از خواب بیدار شود و به درگاه پروردگار تضرع کند».
(بیانات مقام معظم رهبری؛ 22/4/73 )
فرهنگ همان چیزیست که آن را میتوان بنیان، شاکله و نیز غایت اصلی انقلاب اسلامی و تأسیس نظام جمهوری اسلامی دانست. یادمان نرفته است که از نخستین اولویتهای روزهای پس از انقلاب، فرمان انقلاب فرهنگی بوده است و این نشان از اوج اهتمام امام و امت به مقوله فرهنگ است. اما از سوی دیگر متأسفانه باید گفت عرصه فرهنگ وهنر همچنان عرصه فتح نشده انقلاب است.
امروز با گذشت بیش از سه دهه از انقلاب اسلامی و دستیابی به پیشرفتهای عظیم در حوزههای علم و فناوری، سیاسی، اقتصادی و پرداختن به زیرساختهای عمرانی کشور، آنچه مورد انتظار است گذار از «انقلاب اسلامی»، «نظام اسلامی» و «دولت اسلامی» به عرصه تلاش برای تحقق «جامعه اسلامی» است. از این رو طبیعیست مقوله فرهنگ در اولویت کارگزاران نظام اسلامی قرار گیرد. نمونه آن نیز در کلام رهبری معظم انقلاب به عنوان راهبردهای اساسی نظام این روزها بیش از پیش مشهود است. چنانکه حتی در اوج کشمکشهای انتخاباتی محافل نخبگانی و در اوج هیاهوهای سیاسی، دیدارهای ایشان و لُبّ مطالبهشان ناظر به مقوله فرهنگ است.
حوزه فرهنگ نهتنها خود از گستره عظیمی از مسائل برخوردار است، بلکه درهمتنیده با بسیاری مقولات در حوزههای دیگر از اقتصاد گرفته تا سیاست است. در این مجال سعی بر آن داشتهایم تا با کنکاشی هر چند اجمالی به ذکر برخی اولویتهای کشور در این زمینه پرداخته و ضمن آن، این انتظار را از نامزدهای محترم انتخابات ریاست جمهوری مطالبه کنیم تا برنامههای خود را در این موارد تشریح کنند.
- سبک زندگی
این برهه از زمان در یک پیچ تاریخی و در راه ایجاد تمدن نوین اسلامی نیازمند تحقیق و تدوین گونهای از زیستن افراد در جامعه هستیم که اولا مطابق با نظام فکری و ارزشی اسلامی و ایرانی باشد و ثانیا افراد آن جامعه را به آن غایتی که مطلوبشان است، هدایت کند. به طور حتم نوعی از زیستن که مطابق با فرهنگ و تفکر غربی باشد نه با ارزشها و آداب و رسوم ایران اسلامی سازگار است و نه یارای تحقق آرمانهای او که بنیانش در انقلاب اسلامی نهاده شده، خواهدبود. در اینکه چگونه به یکباره در سالهای نخستین پس از جنگ، آن روحیه انقلابی و فرهنگ اسلامی ناب از جامعه رخت بربست و مصرفگراییِ رفاهزده را جایگزین ایثار و گذشت کرد، باز هم نشانی از وادادگی و «سازش» به خوبی مشهود است. چیزی که آن روزها «آقایان به قول خودشان تکنوکرات»، اولویت خود قرار دادند، بلایی بر سر فرهنگ جامعه انقلابی آورد که بقایای آن هنوز پابرجاست.
«این دغدغه در ذهن من هست که فرهنگ جنگ و فرهنگ انقلاب و در حقیقت روحیه انقلاب –آن روحیهای که در جنگ، میدانی برای رشد و بالندگی پیدا کرده بود- از بین برود (25/4/1370)». این دغدغهی مقام معظم رهبری در همان روزهاست. تأسف بیشتر آنکه این روزها نیز زمزمههای این چنینی شنیده میشود که اصالت با «پیشرفت» است و به بهانه «معیشت»، دغدغه امت انقلابی را تا سرحد نان و شکم تنزل میدهند.
اما امروزه آنچه که با وجود جبههبندی تمام عیار دشمن در برابر صفوف فشرده ملت و افزایش فشارها نیاز است به جامعه تزریق شود، چیزی جز تواصی به حق و تواصی به صبر نیست. اکنون با اولویت قرار گرفتن «اقتصاد مقاومتی»، نقطه اصلی آسیب ما از ناحیه سبک زندگیِ رفاهزده و تجملگرا به چشم میخورد؛ آنگونه که فرهنگسازی در گفتمان «مقاومت» از فرهنگِ کار گرفته تا فرهنگ قناعت و دوری از اسراف و «اصلاح الگوی مصرف» را تبدیل به ضرورتی انکارناپذیر کرده است. از طرفی رسوخ سبک زندگی غربی در جامعه نتیجهای جز ظاهرگرایی نداشته و در پاره ای از مسائل «جز پوستینی از اسلام باقی نمانده است».
مقولات سبک زندگی گستره عظیمی از مسائل را شامل میشود که دستگاههای متولی فرهنگ میبایست با بهرهگیری از متخصصان و صاحبنظران دانشگاهی و حوزوی برای تکتک آنها برنامهریزی کنند. پرداختن به مسائلی مانند عفاف و حجاب، مد و لباس، خوراک، تفریح و اوقات فراغت، پایبندی به اخلاق و قانون، ساعات کار و استراحت، شخصیتهای الگو، نوع محصولات فرهنگی، فرهنگ مطالعه، ازدواج و… همگی در این حوزه جای میگیرند. البته لازمهی پرداختن به این دغدغه نیازمند اعتقاد به فرهنگ و تمدن اسلامی و آشنایی با جبههبندی و رویارویی آن با فرهنگ و تمدن غرب است؛ چیزی که شاید از یک مدیر صرفا اجرایی هم برنیاید.
- تربیت
مقوله تربیت نیز تا حد زیادی درهمتنیده با بحث سبک زندگیست، اما از عمق و اهمیت بیشتری برخوردار است. تربیت هر چند از بدو تولد فرد آغاز شده و تا مرگ او ادامه مییابد اما روند تأثیرگذاری آن در گذر زمان، کاهشیست. به عبارت دیگر مراحل اصلی رشد و تربیت در همان سالهای اولیه عمر صورت میگیرد. از این رو خانواده و آموزش و پرورش را میتوان دو نهاد عمده در این حوزه دانست. امروزه با گسترش کار زنان در بیرون از خانه و سپردن فرزند از نوزادی به مهدهای کودک و نیز شیوع انواع بازیهای رایانهای و فیلمها و برنامههای تلویزیونی، شاید دیگر کمتر بتوان نقشی را برای خانواده در تربیت فرزند قائل بود. یعنی خانوادهها به نوعی وظیفه تربیتی خود را به دیگر نهادها برونسپاری کردهاند. اما برای این سؤال که چه نهادی سرپرستی تربیت را بر عهده گرفته پاسخ روشنی یافت نمیشود. از سویی مدرسه مدعیست دانشآموز را تنها در ساعات معدودی در اختیار دارد و از سوی دیگر خانواده نیز حداکثر با فراهم کردن امکانات، او را پای انیمیشنها، فیلمها و بازیهای رایانهای مینشاند که چیزی جز ترویج فرهنگ غربی عاید کودک و نوجوان ما نخواهدکرد. البته نمیتوان و نباید از این واقعیت به سادگی گذر کرد که فرهنگ غربی، ملازم است با سکس و خشنونت.
حال آنکه مدرسه علاوه بر نقشهای متداول تربیتی و آموزشی خود ناظر به مسائل انقلاب اسلامی باید خوراک فکری و مهارتی به دانشآموز بدهد. دو نمونه آن عبارتند از:
-فرهنگ اقتصادی: ناظر به نقش مردم در اقتصاد و با توجه سیاستهای اقتصاد مقاومتی. توضیح آنکه به دانشآموز باید به صورت مستقیم و غیر مستقیم فرهنگ کار و تلاش و مفاهیمی مانند کارآفرینی و تولید و استقلال و خودکفایی و نحوه تدبیر معیشت و پسانداز و سرمایهگذاری و … آموزش داده شود.
-فرهنگ سیاسی: ناظر به نقش مردم در حکومت به منظور تحقق مردمسالاری دینی به معنای واقعی کلمه. توضیح آنکه در ادامه فرآیند اجتماعیشدن فرد، بینش سیاسی، نحوه مشارکت او در ساختار قدرت، توان تشخیص جریانهای مختلف در داخل و عرصه بینالملل، آگاهی از دشمنان استراتژیک داخلی و خارجی، آرمانها و اصول انقلاب اسلامی نظیر صدور انقلاب و حاکمیت جهانی اسلام و نیز فرهنگ ولایتمداری باید به خوبی تبیین شود تا افراد، نقش خود را در جامعه فعال، آگاهانه و بهترین نحو ایفا کنند.
- مسائل جوانان
موتور محرکه نظام اسلامی، شور و انگیزه جوانیست و اگر با مخاطره روبرو شود، چهبسا آسیبهای جبرانناپذیری را برای حال و آینده جامعه به ارمغان آورد. از اصلیترین مسائل فرهنگی که البته گرهخورده به زیرساختهای اقتصادیست، مقوله ازدواج و تشکیل خانواده است. مسئلهای که تا حد زیادی ناشی از سبک زندگی نیز به شمار میرود. بالارفتن سن ازدواج هر چند شاید به دلیل فقدان بسیاری شرایط مانند شغل و مسکن باشد، اما نگرانی و ترس از مسؤولیت خانواده، نداشتن روحیه توکل و اتکای به خداوند، طولانی شدن مدت تحصیل، گسترش لاابالیگریها، شکسته شدن حریمها و آزادی روابط میان دختران و پسران در دانشگاهها و کوچه و خیابان، توقعات بالای خانوادهها در ابتدای ازدواج و … همگی عواملی فرهنگی به شمار میروند که بهبود آنها تا حد زیادی از عهده دولت برخواهدآمد.
مواردی دیگر نیز از چالشها و البته اولویتهای فرهنگی جامعه به شمار میرود که عبارتند از:
- تعظیم شعائر
آنچه که به عنوان اصل اساسی باید مورد توجه متولیان فرهنگ قرار گیرد، همانا تعظیم شعائر اسلامی است. این محور البته روح کلی حاکم بر تمام فعالیتها قرار خواهد گرفت. یعنی در هر فعالیتی که احساس شود شعاری و نمادی از نمادهای اسلامی مورد خدشه قرار گرفته و یا پرچمی دیگر در مقابل مفاهیم متعالی اسلامی برافراشته شده، باید با آن قاطعانه برخورد کرد. آنچه نظام اسلامی بر پایه آن شکل گرفت، ترویج اسلام بود و بس! و در جایگاه مسؤولیت این نظام که ریشهای در خون هزاران شهید دارد، سخن گفتن از «کوروش» و «مکتب ایرانی» همانقدر انحرافی و بیاساس است که «کدخدا» پنداشتن شیطان بزرگ!
- تزریق روحیه خودباوری
مسؤولان نظام هم خود باید از جان و دل به فرهنگ و سرمایههای انقلاب اسلامی اعتقاد داشته باشند و هم این روحیه را در سراسر کشور تزریق کنند. از این رو دیگر، وادادگی در مقابل غرب و نیز روشنفکرمآبان داخلی در فعالیتهای فرهنگی و هنری بیهوده جلوه میکند.
- صدور انقلاب
سفارتخانه را پایگاه هر کشور در دیگر نقاط دنیا میتوان دانست که تریبونی رسمیست برای بیان دیدگاهها و مواضع آن کشور. ساحت فرهنگ هم در این نهاد بدون متولی نمانده و «رایزن فرهنگی» اساسا قرار است فرهنگ ناب جمهوری اسلامی را در سراسر دنیا ترویج کند. در این برهه از زمان و در روزگاری که صدای در هم شکستن کاخ قدرت سلطهگران به خوبی به گوش میرسد، اقتصاد و فرهنگ و سیاست غرب به بنبست رسیده و ملتهای مستضعف در سراسر جهان تشنه رویکردی جایگزین برای اداره جامعه هستند و شاید پیامهای ارزشمند امام راحل و امام حاضر مایه التیام زخمهای چندین قرن گذشتهشان باشد، اما شاید سخنی به گزافه نباشد که در بهترین حالت، رایزنان فرهنگی ما، تبلیغ «قُرمه سبزی» و لباسهای محلی و موسیقی سنتی میکنند! امروز که بیداری اسلامی در حال رقمزدن خاورمیانه اسلامیست، نه موسیقی، نه فیلم سینمایی فاخر و نه هیچ اثر هنری و جشنوارهای نمیتوان یافت که پیام انقلاب اسلامی را به آن ملتها برساند. مخاطبان انقلاب اسلامی در دیگر نقاط دنیا از آمریکای لاتین تا پهنه آفریقا و تا اندلس و بوسنی و تا چین و ماچین بماند پیشکِش! شاید امروز مسؤولان فرهنگی ما فقط فهمیدهاند که این «لاله» است که میتواند و باید اسوه زنان ایرانی در جهان معرفی شود!
- مقوله جمعیت
همانطور که مقام معظم رهبری به طور مکرر بدان تأکید میکنند، مسئله جمعیت یکی از تهدیدات جدی پیشِ روی نظام اسلامی خواهدبود و رئیس قوه مجریه باید به طور خاص و به طور هماهنگ نسبت به تمهیدات اقتصادی، فرهنگی، و حتی امنیتی و سیاسی آن چارهاندیشی کند. مسلما بخش عمدهای از تهدید به وجود آمده ناشی از سبک زندگی غلطیست که در طی سالیان متمادی آن چنان رفاه و راحتطلبی را در گوش مردم زمزمه کرد که امروز دیگر کمتر دختر و پسر جوانی را میتوان یافت که حاضر باشد آسایش خود را با فرزندآوری به هم زند!
- اشرافیگری و خوی استکباری
آنچه کارگزاران نظام اسلامی ناظر به جایگاه خدمتگزاریشان باید سرلوحه منش و رفتار خویش قرار دهند، همانا ارتباط مستقیم و بیواسطه با بدنه مردم است و پرهیز از روحیه اشرافیگری. همان چیزی که سبب شد مردم پس از 8 سال تجربه اینچنینی در سال 76 فردی را روی کار آورند که چهرهای مردمی از خود نشان میداد و دوباره در سال 84 نیز به کسی رأی دادند که در صفوف نماز جمعه در کنارشان حاضر میشد. توجه به روایت «الناس علی دین ملوکهم» این مهم را ضروریتر جلوه میدهد؛ چرا که مردم بر آیین فرمانروایانشاناند. امروز هم بدون شک مردم، به دنبال مسئولی هستند که طعم درد و رنج آنها را چشیده باشد و برخاسته از میان خودشان باشد و آلام ایشان را به خوبی فهم کند.
- هنر
به طور کلی عرصه هنر و به خصوص تئاتر و موسیقی و سینما متأسفانه چنان در چنبره عدهای از روشنفکرنمایان غربزده گرفتار آمده است که نیروهای ارزشی کمتر جسارت ورود به آن حوزهها را به خود دادهاند. هر چند امروز امت حزبالله در عرصه سینما به آن سطح از بلوغ نائل آمده که سری در میان سرها بلند کرده و حتی زمین بازی را با برگزاری جشنوارههای متناسب با ارزشهای خود، عوض کند، اما دیگر زمان آن رسیده که متولیان فرهنگ، فکری به حال محصولات هنری اینچنینی کنند تا بیش از این بودجههای کلان فرهنگ از کیسه بیتالمال صرف بافتههای ذهنیِ معدودی شبه روشنفکر نگردد. چیزی که متأسفانه در اثر نگاه لیبرال به مقوله فرهنگ در دورههای پیشین فراوان شاهدش بودهایم. علاوه بر آن، برداشتن ممیزیها و بیبندوباری در تولیدات فرهنگی، جهت حمایت دولتی را از محصولات زرد سیاسی در عرصه فرهنگ، در دوره اصلاحات به وضوح نشان داد. اساسا بهادادنهای بیهوده به هنرمندان لاابالی و اسوه ساختن از آنها به بهانه حمایت از هنر، در همان دوره، جریانی تخریبی در فرهنگ و سبک زندگی ایجاد کرد که تا سالیان سال بقایای آن را نمیتوان زدود.
اما نخستین قدم در این حوزه، برخورد اصولی و منطقی با هنرمندان است، بدین نحو که بودجه و حمایتی از سوی دولت به اثری تعلق نگیرد، مگر آنکه آن اثر دارای سطح مطلوبی از معیارهای ارزشی انقلاب اسلامی را داشته باشد. اصلا چه کسی و کدام نهاد، دستگاههای دولتی را وادار کرده که به هر نحو ممکن و با نگاهی کمی به تولید هرچه بیشتر اثر پرداخته و جشنواره و نمایشگاه برگزار کنند؟ باید ملاکهایی متناسب با آرمانهای انقلاب اسلامی از جمله امیدبخشی به جامعه، ترویج الگوهای مذهبی، تحکیم بنیان خانواده و از این دست ممیزیها تعریف کرد و متناسب با آن از اثر نهایی و نه طرح اولیهی اثر، حمایت کرد و در این راه به هیچ فرد یا گروهی نیز باج نداد.
- کتاب و کتابخوانی
به طور حتم یکی از راههای افزایش بینش و تربیت انسانهایی فرهیخته و فهیم در جامعه، تلاش برای گسترش فرهنگ مطالعه و کتابخوانیست. دستگاههای متولی فرهنگ همچنانکه نقش کلیدی در گسترش نشر کتاب به صورت کمی و کیفی دارند، باید خود را در ترویج فرهنگ کتابخوانی نیز موظف و مسؤول بدانند. این که کتاب به جزئی لاینفک از سبد مصرفی خانوار تبدیل شود علاوه بر زمینههای اقتصادی و در عین حال که اقتصاد تولید کتاب و چاپ و نشر باید مورد توجه قرار گیرد، کاهش قیمت تمامشدهی کتاب برای مصرف کننده نیز باید در کنار سایر روشهای تبلیغی و فرهنگسازی قرار گیرد. ایجاد بسترهای مناسب و پایگاههایی در سطح محلات در قالب نمایشگاههای مناسبتی و غیر آن و عرضه کتابهای خوب و متناسب با ادبیات انقلاب اسلامی با تخفیفات ویژه، حداقل انتظارات از دستگاههای مسؤول فرهنگیست. علاوه بر آنکه سیاست هماهنگ فرهنگی نیز میتواند در این زمینه کارگشا باشد؛ چرا که بدون شک امروزه، گسترش رسانههای دیجیتال و صوتی – تصویری از عوامل عمده این تهدید به شمار میآید. البته پرداختن اینچنینی بیش از حد و بدون راهبرد، به جشنوارههای فیلم از سوی مدیریت فرهنگی کشور انتظاری جز ذائقهسازی برای مردم در جهت گرویدن ایشان به سمت سینما و تصویر نسبت به کتاب در بر نخواهدداشت.
- تمرکززدایی
آنچه مسلم است پرداختن به مقوله فرهنگ چیزی نیست که به طور کامل از عهده دولت برآید. نکته حائز اهمیت، تکیه کردن بر ظرفیتهای بالقوه مردمی در عرصه فرهنگ است. تمرکززدایی به این معناست که نباید تنها نهاد تأثیرگذار و تصمیمگیر در فرهنگ را نهاد دولتی و آن هم وزارت فرهنگ و ارشاد دانست. با این نگاه طبیعیست فعالیتهای فرهنگی به صورت دستوری از سوی وزاتخانه به ادارههای متبوع در هر شهر ابلاغ شده و توسط ادارات متبوع اجرایی شوند. حال آنکه آن پایگاهی که انقلاب اسلامی از همان جا کلید خورد و همچنان مدیون اوست، مسجد است. اساسا کیست که نداند تأسیس مراکزی چون کانونها و فرهنگسراها در دوره کارگزاران و ادامه آن در دوره اصلاحات، عملی برنامهریزی شده برای تضعیف این پایگاه اسلامی و انقلابی بود تا شاید ارتباط نسلهای اول و دوم با نسل سوم و چهارم انقلاب اینگونه کمرنگ شود؛ چیزی که هماکنون در نهادهای تصمیمگیر شهری نیز به خوبی قابل مشاهده است. نتیجه آنکه توانمندسازی مساجد نمونه بارزیست بر ظرفیت سازی فرهنگی دولت.
- هماهنگ سازی متولیان متعدد
فرهنگ از آن جمله اموریست که متأسفانه هزار دایه دارد اما سرانجام هیچ کسی را نمی توان یافت که خود را در برابرش پاسخگو بداند. وجود نهادهای بعضا موازی و در عرض هم که هر کدام بودجههای به نسبت کلانی به خود اختصاص میدهند اما خروجی مشهودی ندارند، شاید یکی از مشکلات ساختاری و زیربنایی در کشور باشد. رئیسجمهور به عنوان رئیس شورای عالی انقلاب فرهنگی باید اولا در زمینه نقش این شورا در ساختار تصمیمگیری در عرصه فرهنگ و سپس در هماهنگی دستگاههای مختلف دولتی که به نام نهاد فرهنگی فعالیت میکنند، برنامهریزی و اقدام جدی نماید.
سخن آخر
در شرایط کنونی، معیشت و اقتصاد، هر چند جزء فوریتهاییست که باید بدان پرداخته شود، اما مطرح کردن مداوم آن به عنوان دغدغه، اولویت و شعار یک دولت، تنها نشان از کوتهفکری و افق را تنها یک قدم آن طرفتر قراردادن است. این مسئله علاوه بر تغییر ذائقه مردم به سوی ترجیح منافع بر مصالح و تقلیل آرمانهای ایشان، آسیب دیگری چون مقطعی نگریستن به مسائل در پی خواهدداشت که همانا یکی از آفات ریاستجمهوری در کلام ولی است. جای تعجب آنکه خود این آقایان مدعیاند مسئله اقتصاد، در کوتاهمدت حلشدنیست و نسخههایی 100 روزه و 2ساله نیز بر آن بستهاند. مسلّم آنکه هرچند به اقتصاد و معیشت و تولید و اشتغال باید به عنوان یک «فوریت» پرداخته شود، اما «اولویت» برای تکیهزدن بر مسند مسؤولیت در نظام اسلامی چیزی جز فرهنگ نخواهدبود.
در پایان باید گفت به نظر میرسد انقلاب اسلامی در شرایط کنونی نیازمند کسیست که علاوه بر برخورداری از شرایط عمومی و حداقلی مدیریت، تدبیر، نشاط و جوانی، روحیه استقامت و همت جهادی، با علم و اعتقاد به دغدغههای این چنینی، توان راهبری و اجرایی کردن آنها را نیز داشته باشد. از این رو رئیسجمهوری مورد انتظار است که خود، برخوردار از یک نگاه راهبردی و کلاننگر به مسائل اقتصادی، سیاسی و فرهنگی بوده و آنها را صرفا به عنوان یک سری پروژههای اجرایی و فنی نپندارد؛ بلکه فهمی همهجانبهنگر از مسائل داشته و به عبارت بهتر، یک علوم انسانی خوانده باشد.
والسلام علی من اتبع الهدی
بسیج دانشجویی دانشگاه امام صادق علیه السلام
ما نميگوئيم: «علوم انساني، غيرمفيد است»، ما ميگوئيم: «علوم انساني به شکل کنوني، مضرّ است»... علوم انساني ما برخاستهي از تفکّرات پوزيتيويستي قرن پانزده و شانزده اروپاست. قبلاً که علوم انسانييي وجود نداشته است، آنها آمدهاند همين اقتصاد را، همين جامعهشناسي را در قرن هجدهم و نوزدهم و يک خرده قبل، يک خرده بعد، تدوين کردند و ارائه دادند. خب، اين به درد ما نميخورد... ميبينيم همان شخص متديّن در داخل دانشگاه که فرض کنيد مديريت يا اقتصاد خوانده، هرچه با او دربارهي مباني ديني اين مسائل، حرف ميزنيم، به خرجش نميرود!
02/08/1389 (نرم افزار حوزه و روحانيت - مؤسسه انقلاب اسلامي)