سلام.
يادمه تو قسمتاي اول حکايت زمستان (شهيد باقري) يه خاطره روايت شد از شناسايي مقر خمسه خمسه هاي عراقيا.اون کسي که روايت ميکرد ميگفت با يکي از بچه هاي ارتش رفتند برا شناسايي ولي وقتي که مقر رو شناسايي کردن اون ارتشيه کوتاه نيومده و تا شب گراي مقر هاي عراقيارو ميداده به توپ خونه ايران.
خيلي خوب ميشد اگه ميتونستيد با اون ارتشيه يه مصاحبه داشته باشين.داستانش خيلي جالب بود.
ارسال نظرات
خبرگزاری دانشجو نظراتی را که حاوی توهین است منتشر نمی کند.
لطفا از نوشتن نظرات خود به صورت حروف لاتین (فینگیلیش) خودداری نمايید.
توصیه می شود به جای ارسال نظرات مشابه با نظرات منتشر شده، از مثبت یا منفی استفاده فرمایید.
با توجه به آن که امکان موافقت یا مخالفت با محتوای نظرات وجود دارد، معمولا نظراتی که محتوای مشابهی دارند، انتشار نمی یابد.
يادمه تو قسمتاي اول حکايت زمستان (شهيد باقري) يه خاطره روايت شد از شناسايي مقر خمسه خمسه هاي عراقيا.اون کسي که روايت ميکرد ميگفت با يکي از بچه هاي ارتش رفتند برا شناسايي ولي وقتي که مقر رو شناسايي کردن اون ارتشيه کوتاه نيومده و تا شب گراي مقر هاي عراقيارو ميداده به توپ خونه ايران.
خيلي خوب ميشد اگه ميتونستيد با اون ارتشيه يه مصاحبه داشته باشين.داستانش خيلي جالب بود.