تیرهایی که به شلوارم خورد ولی به پایم نخورد
روایتی از عملیات‌های ایذایی؛
اورکت‌ام را انداختم و شروع کردم به دویدن. آن عراقی هم مرا به رگبار بست. چند تا از تیرهاش به شلوارم خورد، اما هیچ کدام‌اش به من نخورد.
ارسال نظرات
captcha