به گزارش گروه فضای مجازی «خبرگزاری دانشجو»، هر روز رسوایی جدیدی از تروریستهای سوری و گروههای تکفیری در مورد جهاد نکاح مخابره میشود جدیدترین خبر جهاد نکاح مرتبط با داستان تلخ دختر نوجوان سوری به نام احلام است. «احلام» (اسم مستعار) دختر نوجوان سوری از قربانیان جهاد نکاح است. این دختر 14 ساله از روستاهای اطراف شهر حماه است و در حالی به لبنان آمده که باردار است.
احلام داستان تلخ زندگی خود را به پایگاه خبری «خبر پرس» این گونه بیان میکند: من مادری که از فرزند خود نفرت داشته باشد مثل مادرم ندیدهام و مادری مجرمتر از مادرم خود مشاهده نکردهام. مادرم زندگی مرا نابود کرد، مرا فروخت مثل اینکه مرا به دنیا نیاورده است و اگر حقیقتا مادر بود با من این کارها را نمیکرد.
وی ادامه میدهد: پدرم در کنار لشگر به اصطلاح آزاد سوریه با لشگر سوریه جنگ میکرد بعد به جبهه النصره ملحق شد، افرادی که با ارتش سوریه جنگ میکردند به منزل ما میآمدند، مادرم به استقبال آنها میرفت و برای آنها غذا تهیه کرده و لباسهایشان را میشست و زمانی که پدرم در خانه نبود با مادرم به اطاق خواب میرفتند! زمانی که از وی علت این کار را میپرسیدم مرا تهدید میکرد که اگر این جریان را به پدرم بگویم مرا به قتل میرساند. در حالی که پدرم این چیزها را قبول نمیکرد و با من در مورد جهاد نکاح حرف نزد پدرم با ارتش سوریه میجنگید ولی این مسائل را قبول نداشت.
احلام افزود: پدرم در یکی از درگیریها با ارتش سوریه کشته شد عدهای میگفتند که عناصر جبهه النصره پدرم را اجبار کرده بودند که قبول کند که با من جهاد نکاح کنند و پدرم قبول نمیکرد ولی مادرم راضی به این کار بود به همین خاطر پدرم را کشتند. زمانی که پدرم را دفن کردیم تردد به خانه ما زیاد شد آنها با مادرم به اطاق خواب میرفتند. در یکی از شبها یکی از آنها پیش من آمد و قصد تجاوز به من داشت من وی را کنار زده ناله کشدیم. وی مرا رها کرده و پیش مادرم رفت و به مادرم گفت: دخترت را به جهاد نکاح راضی کن مادرم گفت: او با من، نگران نباش!
مادر احلام به وی گفت: آنها در راه خدا در جهاد هستند و ما اگر با آنها ازدواج کنیم با آنها در راه خدا جهاد میکنیم، احلام قصد فرار داشت ولی مادر وی درها را بست و وی را از فرار منع کرد و به احلام گفت که اگر به حرف من گوش نکنی تو را به قتل میرسانم.
احلام ادامه داد: مادرم مرا به گروه جبهه النصره فروخت یکی از افراد جبهه النصره با زور و اجبار به نزد من آمد و با من ازدواج کرد. و بعد از این قضیه من به کالای آنها تبدیل شدم و هر روز به خانه مردان میرفتم و در حضور مادرم به من تجاوز میکردند و در مدت سه ماه بیشتر از 30 نفر به صورت نوبتی به من تجاوز کردند و حتی زمانی که مریض بودم به من رحم نمیکردند.
این دختر 14 ساله در پایان گفت: زمانی که ارتش سوریه به شهر ما آمدند در یکی از شبها فرار کردم و اکنون در اینجا (لبنان) بچهای در شکم من است که پدرش را نمیشناسم.
منبع: ابنا