به گزارش گروه فضای مجازی «خبرگزای دانشجو»، سایت شیرازه نوشت: شهید عبدالحمید حسینی، در سال 1341در شیراز دریک خانواده مذهبی متولد شد، پس از پیروزی انقلاب به عضویت سپاه درآمد و مدتی بعد محافظ سیدعلیاصغر دستغیب شد.
در سال 60 به جبهه رفت و مهرماه سال 60 در فتح آبادان عملیات ثامن الحجج شرکت کرد. اولین نامهاش فقط چند خط سلام و احوالپرسی بود و مابقی همه مناجات بود «آقاجان امشب (فتح آبادان) این تو بودی که جنگیدی ما نبودیم- این شمشیر برنده تو بود که جنگید ما نبودیم.....» و در آخر نامهاش مینویسد، پاسدار فدایی اسلام عبدالحمید حسینی.
ارتباط قلبیاش با امام زمان (عج) خیلی قوی بود و میگفت، یک قدم به طرفشان برداری صد قدم به طرفت برمی دارند. این شهید عاشق امام زمان بود و هنگامی که نام مبارک آن حضرت را میشنید به عنوان احترام بلند میشد و ارادت خاصی به آن حضرت داشت. همیشه توصیه میکرد در قنوت نماز بخوانید: «اللهم اجعلنی من المحبین المهدی و المنتظرین المهدی (عج).»
آخرین باری که به جبهه رفت وقتی میخواست از زیر قرآن رد شود، گفت: مادر دستت را روی قرآن بگذار و قسم بخور که آن چیزی را که من میخواهم برایم انجام میدهی - مادر خواهش میکنم به وصیت من عمل کنید و من را شبانه به خاک بسپارید.
مادر عبدالحمید هم میگوید، خدا نکند که تو شهید بشوی، میگوید مادر من خجالت میکشم، وقتی حضرت زهرا (س) را شبانه خاک کردند من روز خاک بشم.
حدود یک ماهی میشد به جبهه باز گشته بود که به خانۀ آقای آیت الله سید علی اصغر دستغیب، که سه سال محافظ ایشان بود، تماس گرفته و وصیت میکند: من جمعــــه صبـــح، ساعت 4 شهیــــــد میشوم. جنازه من را برای شما میآورند، مرا شبانــــــه (دقیقا ساعت 9 شب) تشییع کنید. به غیر از پدر و مادرم و هفت نفر از بچههای سپاه که اسمشان را گفته بود، کسی در مراسم من نباشد. میخواست تشییع جنازهاش مثل حضرت زهـــــــرا (س) غریبانه باشد.
تا اینکه شهید عبدالحمید حسینی در مرحله دوم عملیات بیت المقدس آن طوری که خودش دوست داشت «با تنی تب دار، لبی تشنه و ترکشی که توی حلقومش خورده بود» شهید شد.
یکی از دوستانش نقل میکند، هفتمِ شهید فرهاد شاهچراغی، دوست عبدالحمید، به دارالرحمه رفته بودیم، او به جایی اشاره کرد و همان جا نشست. با دست خاکهای آن محل را صاف کرد و با انگشت روی آن نوشت: مدفـــن پاسدار شهیــــــد، فدایی امام زمان - عبدالحمید حسینــــی. پنج ماه بعد وقتی پیکر شهیدش از عملیات بیت المقدس بازگشت، پدر شهید علی خضری دوست صمیمی عبدالحمید درخواست کرد که قبر ایشان را بالای سر فرزند او بکنیم و آنجا دفن کنیم. قبـــر اول که کنده شد، به آب رسید. قبـــر دیگری کندند، آن هم به آب رسید و پر آب شد و بالاخره قبر ایشان در همان نقطهای که خودش اشاره کرده بود آماده شد. بیآنکه ما به کسی از این پیش گویی چیزی گفته باشیم.
منبع: سایت شیرازه