به گزارش گروه فضای مجازی «خبرگزاری دانشجو»، در وبلاگ در فراسوی فرهنگ آمده است؛ «سعادت را آنها تحصیل کردند که شتافتند؛ با اختیار خودشان و با جهاد خودشان و با رزمندگی خودشان در مقابل کفر ایستادند و جان خود را تسلیم خدا کردند و برگشتند به خدای تبارک و تعالی با سعادت و آبرو؛ ما همه خواهیم مرد لکن آنها سعادت را برای خودشان و شرافت را برای وطنشان تحصیل کردند که در مقابل لشکرهای کفر برای دفاع از اسلام و برای دفاع از کشور اسلامی ایستادند و فداکاری کردند و به سوی خدا شتافتند؛ انسان که باید این راه را برود و مردنی است...؛ چه بهتر که آن سعادت را تحصیل کند و امانت را به صاحب امانت بسپارد». گزیدهای از بیانات خمینی کبیر (ره) در وصف شهدا و ایثارگران.
لحنی آشنا و آرام بخش در گوش همسران و فرزندان شهید... یاران، مردانه رفتند؛ اما هنوز تکبیر وفاداریشان از منارههای غیرت این دیار به گوش میرسد؛ یاران عاشقانه رفتند؛ اما هنوز لالههای سرخ دشتهای این خاک به یمن آنان به پا ایستادهاند.
چه دنیایی شده؛ نمیدانم ولی این را میدانم که هنوز داغ شهید بر دلها مانده؛ هنوز مادران و همسرانی هستند که چشم به در دوخته تا عزیزشان بیاید... هنوز داغ جمله بابا آب داد بر دل خیلیها هست؛ و این خاک بیغیرتی است که بر سر و صورت ما نقش بسته؛ چه زمانهای شده...
خانم اشراقی!
لحن دوست داشتنی پدربزرگ شما هنوز آشنای گوشهای یادگاران شهداست؛ نمیتوان زمزمههای عاشقانه خانواده شهید را با خدای خود توسط چرتکههای دنیوی محاسبه کرد؛ نمیتوان عشق به خمینی کبیر (ره) را از دلهای اینان بیرون کرد نمیتوان نمیتوان نمیتوان.
شنیدهها حاکی از آن است که شهدا و رزمندگان لبیک به امام و رهبر خود گفتند و جاودانه شدند اما جالب است برخی از خردسالان آن زمان چه چیزهایی یادشان است و نقل خاطره میکنند.
مدتهاست از صفحه منتسب به حضرتعالی در فضای مجازی خبرهایی جگرسوز به گوش میرسد؛ حوادث فتنه و انتخابات و آزادیهای بیقید و شرط، عکسهای فتوشاپی و حال هم دسته گلی تازه که برندهتر از دشنه بود.
شاید بهترین خبر برای ما از طرف شما خبر بستن صفحه مجازی شما بود؛ بیت روح الله حرمت دارد، حرمت آن را نشکنیم؛ خمینی کبیر (ره) پدربزرگ شما و پدر معنوی ما فرزندان شهید، جانباز و آزاده است.
چند بیتی از خانم جلوداریان تقدیم به همسران شهدا:
دلت انار ترک خورده زمستان است
دلت که مجمری از آتش و گلستان است
دو چشم مشرقیات را چگونه شرح دهم
شبیه پنجرهای باز، رو به باران است
به دست توست کلید طلایی این باغ
بخوان عزیز که فصل هزار دستان است
از آن زمان که تو لیلای ماجرا شدهای
چقدر عشق، که سرگشته بیابان است
چقدر لهجه شیرین و سادهای داری
که مثل سلسله شاعران کاشان است
نمیشود به تو تشبیه کرد دریا را
چقدر موج، که از خشم تو هراسان است
تو مثل کوه صبوری! نمیتوان فهمید
غمی که در قفس سینه تو پنهان است
به این دلیل بزرگی که شیر زن هستی
و گرنه شیر در این بیشهها فراوان است...