علوم انسانی اسلامی فصل مشترک حوزه و دانشگاه است و هر دو می توانند درباره آن حرف بزنند و همکاری جدی داشته باشد.
به گزارش خبرنگار علمی «خبرگزاری دانشجو»،دومین کنگره بین المللی علوم انسانی اسلامی، کنگره بین المللی علوم انسانی اسلامی پس از برگزاری موفقت آمیز نخسین دوره خود، 26 و 27 آبان ماه امسال نیز با هدف گردهمایی اندیشمندان مسلمان داخلی و خارجی به منظور نقد علوم انسانی غربی رایج و هموار نمودن راه دست یابی به علوم انسانی اسلامی برپا می شود. در این خصوص و پیرامون لزوم تحول علوم انسانی و چگونگی تحقق علوم انسانی اسلامی با حجت الاسلام مسعود آذربایجانی عضو هیات علمی گروه روانشناسی پژوهشگاه حوزه و دانشگاه گفتگویی انجام داده ایم که مشروح آن در ذیل می آید:
برای ورود به بحث بفرمایید علوم انسانی اسلامی چه تعریفی دارد؟
علوم انسانی علومی هستند که در حقیقت از رفتارهای انسان و فرآیندهای روانی او در ابعاد فردی، اجتماعی و خانوادگی افراد صحبت می کند مانند علم حقوق، روان شناسی، علوم سیاسی، مدیریت، جامعه شناسی، اقتصاد و ...، که معمولا رفتارهایی معنادار بوده و رفتار فیزیکی صرف نیست. اگر این علوم انسانی را صرف بحث هایی که در فلسفه علم و علوم انسانی انجام گرفته و مبتنی بر مبانی و پیش فرض هایی مانند هستی شناسی، انسان شناسی و معرفت شناسی خاصی هستند، بدانیم، چنین تعریفی می توان برای آن ذکر کرد. اما اگر توانستیم میان این علوم بر مبنای پیش فرض های هستی شناسی، انسان شناسی و معرفت شناسی، با آنچه که در اسلام تبیین شده، تناسب و تلائم برقرار کنیم، نخستین و اولین گام را برای اسلامی شدن علوم انسانی برداشته ایم. اما از جهت اهداف و غایات، علوم انسانی اگر بخواهد اسلامی باشد، باید در جهت تامین سعادت انسان و کمال او باشد، سعادتی که اسلام به آن توصیه می کند .پس علوم انسانی اسلامی، علومی هستند که درباره رفتارهای معنادار انسان از جهت فردی، اجتماعی و خانوادگی صحبت می کنند و از جهت غایات آن، با دیدگاه های اسلامی هماهنگی و موافقت دارند.
علوم انسانی رایج و متداول، امروز در چه وضعیتی قرار دارند؟ آیا عنصر اسلامیت در آنها نفوذ و ورود دارد؟
می توان گفت علوم انسانی که امروز در دانشگاه ها آموزش و حتی پژوهش می شود، بیش از هشتاد درصد به صورت ترجمه ای و وارداتی هستند، یعنی علومی که در غرب تدوین و تالیف شده، از روان شناسی و مدیریت و اقتصاد گرفته تا جامعه شناسی و ...، بیش از هشتاد درصد متون موجود، همان کتاب ها و دیدگاه ها و حرف هایی است که در غرب موجود است و ترجمه شده و اکنون به عنوان کتاب درسی در دانشگاه ها مورد توجه قرار می گیرد؛ متأسفانه حتی بخش عمده ای از پژوهش ها در پایان نامه ها نیز بر اساس همین چارچوب ها است.
حوزه های علمیه در بحث تحول علوم انسانی و تبدیل آن به علوم انسانی اسلامی چه سهم و تأثیری دارند؟
ما معتقدیم اگر علوم را به سه دسته علوم طبیعی مانند شیمی و فیزیک که مکان اصلیش دانشگاه ها است، و علوم اسلامی که در حقیقت قرآن، حدیث، تفسیر و رجال بوده و مکان آنها حوزه است، و علوم انسانی اسلامی تقسیم کنیم، علوم انسانی به معنایی که گفته شد، فصل مشترک حوزه و دانشگاه است و هر دو می توانند درباره آن حرف بزنند و همکاری جدی داشته باشند. با توجه به اینکه در حوزه های علمیه تسلط به مباحث علوم انسانی بیشتر است، از این جهت حوزه می تواند در این راستا هم نگاه تأسیسی داشته باشد و افرادی که صاحب نظر بوده و باتوجه به مباحث حوزوی در علوم انسانی، تخصص پیدا کرده اند را به کار گیرد و دیدگاه های جدید و نویی مطرح کند و از سوی دیگر با نگاه انتقادی و اصلاحی به علوم رایج، آنها را اصلاح نموده و از طرف دیگر با استفاده از مبانی فلسفی و کلامی اسلامی و قرآن و حدیث به نقد و بررسی و تولید بپردازند.
اخیراً برخی از افراد انتقاداتی را به شورای تخصصی تحول در علوم انسانی وارد کرده و آن را در تحقق رسالتش ناموفق ارزیابی کرده اند، نظر شما پیرامون این موضوع چیست؟
من این سخن را قبول ندارم؛ اتفاقا شورای تخصصی تحول علوم انسانی مراحل متعددی را در کار پیش برده و برخی گروه ها مانند روان شناسی و علوم سیاسی تا مرحله ای پیش رفته و عناوین درسی و سرفصل هایی کارشناسی را تدوین کرده و تحولی در این زمینه ایجاد کرده اند. بنابراین در این راستا تحولی ایجاد شده و به نظر من این مسأله صحیح نیست.
نظر شما درمورد حرکت های افراطی یا حضور مراکز غیر علمی در فرآیند تحول در علوم انسانی چیست؟
به نظر من این بحث تحول چون از نوع تولید علم است، باید حرکتی تدریجی و درون زا بوده و از حوزه و دانشگاه سرچشمه گیرد آن هم نه با کارهای ضربتی و افراطی و چیزهایی که جنبه شورش های خیابانی داشته و نگرانی ها را به دنبال دارد. نباید نگاه های سیاسی در این بحث تولید و تحول علوم سایه افکنده و این موضوع به اباحه ها و جولان های سیاسی تبدیل شود. در حیقت تحول علوم انسانی چیزی نیست که با بخش نامه آن را به مراکز القا کنیم و بگوییم از فردا علوم عوض شود؛ تا محتوا نداشته باشیم که دانشگاهیان در دانشگاه آن را مطالعه کنند و پژوهشگاه ها در خصوص آن کار کنند و مشخص نمایند که چه چیزی را می خواهند تغییر دهند، نمی توان در این زمینه تحول ایجاد کرد. این تحول در مرحله نخست باید به تدریج انجام شده و در مرحله بعدی از نظر مبانی به این تفاهم برسیم و تبیین آن پذیرفته شود. اگر این اتفاق به وقوع بپیوندد خود حوزه و دانشگاه متولیان امر می شوند اما اگر بخواهیم ار بیرون این رویکرد را القا کرده و بگوییم فلان کار باید انجام شود، ممکن است احساس کنند این جریان پشتوانه سیاسی داشته در نتیجه رفتاری عکس داشته باشند. بنابراین بحث های سیاسی شاید با انقلاب و زیر و زبر کردن انجام شود اما مسائل فرهنگی این طور نیست چرا که تحول علوم از جنس فرد و گروه نیست بلکه از جنس علم است.
امروز بحث تحول در علوم انسانی در حال تبدیل شدن به گفتمان علوم انسانی اسلامی است، با این نظر موافقید؟
به نظر من باید این سخن را تعدیل کنیم، بهتر است به جای تبدیل شدن به گفتمان علوم انسانی اسلامی، بگوییم بومی کردن علوم انسانی، شاید این بهتر جا بیفتد و همراهان بیشتری داشته باشد.
برگزاری کنگره بین المللی علوم انسانی اسلامی و کنگره هایی از این دست، تا چه میزان می تواند در بحث تحول علوم انسانی و تحقق علوم انسانی اسلامی موثر باشد؟
اگر این کنگره ها از جنس همان سمینارها و همایش های علمی باشد، خوب است و می تواند در فرهنگ سازی و ایجاد تفاهم تبادل نظر و ارائه آراء مختلف و رایزنی ها، اثر جدی داشته و هم افزایی به دنبال داشته باشد. بنابراین اگر چنین کنگره هایی جنبه تبلیغاتی و نگاه تحکمی و از بالا به پایین نداشته باشد یا نخواهد دیدگاه خاصی را القاء کند، در راستای تحول علوم انسانی بسیار مؤثر و مثبت خواهد بود.