به گزارش گروه فضای مجازی «خبرگزاری دانشجو»، اینکه چرا نام امام علیعلیهالسلام در قرآن ذکر نشده است، سوالی است که بارها شنیده شده و ذهن افراد را درگیر خود کرده است و بعضا دستمایه شبهه افکنان و غرض ورزان شده است؛ از این رو با محمدعلی موحدی، معاون پژوهشی موسسه کانون خورشید، ناظر ارشد بنیاد امامت و مدرس درس خارج امامت در این باره به گفتگو پرداختهایم که در ذیل میآید:
اگر حضرت علیعلیهالسلام جانشین پیامبرصلیاللهوعلیهوآلهوسلم است، چرا نامی از ایشان در قرآن نیامده است؟
این سوال زیاد پرسیده میشود اما باید گفت فرض این سوال از اساس صحیح نبوده و نمیتوان گفت که نام ایشان در قرآن نیامده است بلکه طبق راویت حفص از عاصم که قرآن مکتوب مطابق آن نگاشته شده، اندیشمندان شیعه و اهل تسنن یک آیه را روایت کردند که نام حضرتعلیهالسلام در آن عنوان شده است و سوای آن، روایات، روایات متعددی از بزرگانی مانند شیخ صدوق، ابن شهر آشوب و عده کثیر دیگری موجود است که در مقام نظر حکم به این موضوع میکنند.
کدام آیه است که نام حضرت علیعلیهالسلام در آن ذکر شده است؟
آیه 50 سوره مبارکه مریم: «وَوَهَبْنَا لَهُم مِّن رَّحْمَتِنَا وَجَعَلْنَا لَهُمْ لِسَانَ صِدْقٍ عَلِیًّا؛ و به آنان از رحمت خود [چیزها] بخشیدیم و بر ایشان نامی نیک و آوازهای بلند بر جای گذاشتیم.»
اما ماجرا در این آیه به این ترتیب است که حضرت ابراهیمعلیهالسلام از خداوند لسان صدقی را میخواهد که در آیه 84 سوره شعرا به آن اشاره شده است «وَ اجْعَلْ لِی لِسانَ صِدْقٍ فِی الْآخِرِینَ» و استجابت آن در آیه 50 سوره مریم ذکر میشود. استجابت این دعا نه تنها برای ابراهیمعلیهالسلامبلکه برای اسحاقعلیهالسلام و یعقوبعلیهالسلام و البته به نظر میرسد تمام پیامبران صورت گرفت. اما روایت در این زمینه بسیار است و در منابع شیعه، چهارده روایت، در منابع اهل تسنن یک روایت و در منابع زیدیه یک یا دو روایت پیرموان این موضوع به چشم میخورد.
روایت صحیح السند شیخ صدوق در کمال الدین
حدثنی أبی و محمدُ بن الحسن (رضی الله عنهما) قالا: حدثنا سعدُ بن عبد الله، عن یعقوبَ بن یزید، عن محمدِ بن أبی عُمَیر، عن هِشام بن سالم، عن أبی بصیر، عن أبی عبد الله (علیه السلام)، قال:... ثم غاب إبراهیم علیه السلام الغیبة الثانیة حین نفاه الطاغوت عن مصر فقال: (وأعتزلکم وما تدعون من دون الله وأدعوا ربی عسى ألّا أکون بدعاء ربی شقیا) فقال الله تقدس ذکره بعد ذلک - (فلما اعتزلهم وما یعبدون من دون الله وهبنا له إسحق ویعقوب وکلا جعلنا نبیا ووهبنا لهم من رحمتنا وجعلنا لهم لسان صدق علیا [مریم/49و50]) - یعنی به علی ابن أبی طالب علیه السلام لأن إبراهیم علیه السلام کان قد دعا الله عز وجل أن یجعل له (لسان صدق فی الآخرین [الشعراء/84]) فجعل الله عز وجل له ولإسحاق ویعقوب (لسان صدق علیا) یعنی به علیا علیه السلام.
ترجمه: پس از آنکه ابراهیم (ع) برای دومین بار از مصر خارج شد و غیبت نمود، گفت: «و از شما و [از] آنچه غیر از خدا مىخوانید، کناره مىگیرم و پروردگارم را مىخوانم. امیدوارم که در خواندن پروردگارم ناامید نباشم.» (مریم/48) پس خداوند بعد از این دعای ابراهیمعلیهالسلام فرمود: «و چون از آنان و [از] آنچه به جاى خدا مىپرستیدند، کناره گرفت، اسحاق و یعقوب را به او عطا کردیم و هر کدام را پیامبر گردانیدیم. (مریم/49) و از جانب رحمتان بدانها بخشیدیم و برای ایشان لسان صدقی قراردادیم که علیعلیهالسلام است.» [حضرت صادقعلیهالسلام پس از عبارت (وجعلنا لهم لسان صدق علیّاً) فرمودند: «یعنی به علیاً علیه السلام.» [و این جمله بدین معناست که] یعنی خداوند از آن لفظِ (علیّاً) علیعلیهالسلام را قصد کرده است. زیرا ابراهیم علیهالسلام از خداوند خواسته بود که برای او در میان آیندگان زبان راستینی قرار دهد. پس خداوند عزوجل برای او و اسحاق و یعقوب لسان صدقی را قرار داد که «علی» است، یعنی علی بن ابیطالب علیه السلام است.
روایت صحیح السندِ علی بن ابراهیم در تفسیر قمی
علی بن ابراهیم قمی در تفسیر «القمی» روایتی را از امام حسن عسگریعلیهالسلام نقل میکند: «وَ جَعَلْنا لَهُمْ لِسانَ صِدْقٍ عَلِیًّا یعنی أمیرالمؤمنین علیهالسلام. حدّثنی بذلک أبی عن الحسن بن علی العسکری علیهالسلام (تفسیر القمی، ج2 ص 51، ذیل آیه 50 از سوره مریم)
در اهل تسنن:
حاکم حسکانی از مفسران به نام اهل تسنن در کتاب «شواهد التنزیل لقواعد التفضیل» حدیثی را ذکر میکند که به نوعی به شأن نزول این آیه اشاره دارد:
پیامبر (ص) فرمودند: آن شب که مرا به معراج بردند، جبرئیل مرا با بال راست خود حمل کرد به من گفته شد که چه کسى را جانشین خود براى اهل زمین قرار دادى؟ گفتم: بهترین اهل آن على بن ابى طالب (ع) برادرم و دوستم و دامادم و پسر عمویم را. گفته شد: اى محمدصلیاللهوعلیهوآلهوسلم. آیا او را دوست دارى؟ گفتم: آرى اى پروردگار جهانیان. به من گفته شد: او را دوست بدار و امت خود را به دوست داشتن او امر کن، همانا من على اعلى هستم و نام او را از نامهاى خود مشتق کردم و او را على نامیدم، پس جبرئیل فرود آمد و گفت: خداوند بر تو سلام مىرساند و به تو مىگوید: بخوان. گفتم: چه بخوانم؟ گفت: «وَ وَهَبْنا لَهُمْ مِنْ رَحْمَتِنا، وَ جَعَلْنا لَهُمْ لِسانَ صِدْقٍ عَلِیًّا؛ و بخشیدیم به ایشان از جانب رحمتان و قرار دادیم برای ایشان لسان صدق که علیعلیهالسلام است». (الحافظ الحاکم الحسکانی، شواهد التنزیل لقواعد التفضیل، ج1، ص: 463)
هم چنین علامه شهاب الدین شافعی نیز چنین روایتی را نقل میکند:
العلامة شهاب الدین أحمد الشیرازی الحسینی الشافعی (من علماء المخالفین) قال: و عن علاء بن فضیل قال: سألت أبا عبد الله جعفر بن محمد علیه السلام عن هذه الآیة (وَ جَعَلْنا لَهُمْ لِسانَ صِدْقٍ عَلِیًّا). قال: هو (بیشک «هو» در این عبارت به اقربِ مراجع یعنی «علیا» باز میگردد.) علی بن أبی طالب علیه السّلام (توضیح الدلائل ص 164)
با این توصیف حتی اما اگر فرض را بر این بگذاریم که نام آن حضرتعلیهالسلام به طور کلی در قرآن نیامده یا واضح ذکر نشده یا چرا تصریح به خلافت ایشان نشده، باید گفت آیات فراوانی برای اثبات امامت ایشان موجود است، اما اینکه نام ایشان و حتی سایر ائمه معصومینعلیهالسلام در قرآن ذکر نشده به این دلیل است که اگر این اتفاق میافتاد، انگیزهای برای منافقان و مخالفان به وجود میآمد تا دست به تحریف قرآن بزنند و در نتیجه قرآن امروز از آن اعتبار خود بیبهره باشد یا اساسا قرآن را از ریشه انکار کنند!
صحت این ادعا موضوعی است که بخاری آن را شش تا هفت نوبت در کتاب صحیح خود ذکر کرده و اشاره میکند که زمانی که پیامبرصلیاللهوعلیهوآلهوسلم در بستر بیماری بودند در روز پنجشنبه کاغذ و قلمی طلب کردند تا وصیت نامهای بنویسند، خلیفه دوم مقابل این کار پیامبرصلیاللهعلیهوآلهوسلم میایستد و ایشان را به هذیان گویی متهم میکند!
بنابراین این افرادی که حاضر شدند برای رسیدن به مقصد خود، سخن پیامبرصلیاللهعلیهوآلهوسلم را بیاعتبار جلوه دهند، اگر پیامبر وصیت نامهای مرقوم میکردند باز در معرض اتهام هذیان قرار میگرفتند و این کار فایدهای نداشت، بلکه میتوان گفت اگر وصیت نامه با آن شرایط اتهام نوشته میشد، زائده و آسیبی به وجود میآمد و آن عبارت بود از اینکه همان افراد چه بسا بخشهای دیگری از سخنان و روایات پیامبرصلیاللهعلیهوآلهوسلم را با این بهانه که مثلا فلان روز پیامبرصلیاللهعلیهوآلهوسلم عصبانی بوده و این حرف را زده یا روز دیگر ایشان حال خوبی نداشته و بیمار بوده، از اعتبار میانداختند. بنابراین یکی از دلایلی که پیامبرصلیاللهعلیهوآلهوسلم از نوشتن وصیت نامه منصرف شد، این بود که باب تهمت به سخنانشان باز نشود و این وصیت نامه نه تنها فایده نداشت، بلکه در آن شرایط آسیب میرساند که میتوانست حتی تا پای بیاعتبار کردن قرآن و تحریف آن پیش رفته و امروز ما به غیر از مساله امامت، باید بر سر موضوع عدن تحریف قرآن هم بحث میکردیم.
این سخن شما با عدم قدرت خدا در تضاد نیست؟ آیا نمیتوان گفت طبق آیه 9 سوره حجرات که میفرماید:» إنا نحن نزلنا الذکر و إنا له لحافظون؛ ما این قرآن را که مایه تذکر است نازل کردیم، و ما به طور قطع آن را حفظ خواهیم کرد «میشد نام حضرتعلیهالسلام در قرآن ذکر شود و خود خدا از تحریف آن جلوگیری کند؟ به عبارت دیگر آیا خدا این قدرت را نداشت که در صورت ذکر نام علیعلیهالسلام در قرآن از تحریف آن جلوگیری کند؟
در اینکه خدا اراده کرده است تا قرآن تحریف نشود، شکی نیست اما ذات اقدس الهی برای تحقق اراده خود اسباب و عللی میچیند و مجرای اراده خدا برای اینکه تخریف تحقق پیدا نکند، این است که آیات حساسی که مخالفان و منافقان را تحریک میکند، به طور مستقیم در قرآن ذکر نکند؛ در واقع استراتژی و اسباب خدا همین است. از طرفی چون تحریف هزینه بردار است و منافقان قطعا در این زمینه با مخالفت امت روبه رو میشوند و تا مجبور به این کار نشوند دست به تحریف نمیزنند، اگر آیهای نازل میشد که مجبور به تحریف میشدند، این کار را میکردند. اما خدا دست مردم را نمیبندد و از سوی دیگر به گونهای آیه نازل نمیکند که انگیزهای برای تحریف به وجود آید.
منبع: شبستان