وقتي آبراهام لينكلن، رييس جمهوروقت آمريكا، در اواسط قرن 19 توانست در جنگهاي انفصالي ميان ايالات شمالي و ايالات جنوبي آمريكا، تا حدودي نظام بردهداري را از اين كشور از ميان بردارد، ايالات متحده از آن زمان به بعد خود را به عنوان سردمدار حمايت از حقوق انسانها در جهان مطرح كرد.
از آن زمان تاكنون، اين كشور به خود ميبالد كه بيش از همه ،مدافع حقوق بشر و مخالف سرسخت جنايات بشري بوده است.
پس از آغاز سده بيستم ميلادي به عنوان حساسترين دوره تاريخ بشريت، كشور آمريكا براي آن كه از قافله غارتگران جهاني و چپاولگران استعماري عقب نماند، وارد جنگهاي آتشين اول و دوم جهاني شد و بدين سان خوي استكباري و ضد حقوق بشري خود را بيش از پيش به معرض نمايش گذاشت.
دخالت اين مدعي دفاع از حقوق بشر در اين دو جنگ خانمان برانداز و بمباران شهرهاي بسياري از جهان به ويژه بمباران اتمي دو شهر هيروشيما و ناكازاكي، جهان را وارد عرصه ديگري ساخت و بر همگان معلوم گشت كه قدرتي نو با ابزارهاي بسيار مخوف و ضد انساني پا بر اريكه قدرت جهاني نهاده و نويد جهاني خطر ناك را به جهانيان ميدهد.
پس از جنگهاي جهاني، آمريكا كه خود را به عنوان يكي از دو قطب مطرح جهان معرفي مي كرد، با حمله به كشورهاي ضعيف و بي پناهي چون ويتنام ثابت كرد كه به هيچ وجه حقوق بشر و انسانيت برايش مطرح نيست و فقط ژست نمادين دفاع از حقوق انسانها را به خود ميگيرد.
در سال هاي اخير نيز گاوچرانان آمريكايي به بهانه دروغين دفاع از حقوق بشر و مبارزه با تروريسم به دو كشور مسلمان عراق و افغانستان حمله كرده و آنها را به اشغال نظامي خود در آوردند، ضمن آنكه مشاركت مستقيم آمريكا در وقوع جنايات اسراييل در لبنان وغزه و ديگر نقاط جهان بر هيچ كس پوشيده نيست.
واقعيات تاريخي به ما مي گويد اگر غربيان در دو سه قرن پيش به جايي لشگر ميكشيدند كمتر شعارهاي متناقض سر ميدادند، ولي امروز در تهاجمات نظامي خود به ايراد شعارهاي كاملاً متناقض (پارادوكسيكال) پرداختهاند.
در جريان جنگ عراق نيز شعار دفاع از حقوق بشر آمريكاييها با كشتارها و شكنجههاي هولناك آنها بار ديگر پرده تزوير از چهره آنها كنار زد و چهره جنگ طلبان صليبي را با يونيفورم جديد به نمايش گذاشت.
يكي از مسايل بنيادي كه در دنياي معاصر، در باور آدميان راه يافته و همواره انسانها بر آن پاي ميفشارند حقوق بشر به ويژه حقوق آزادي بيان، انديشه و ساير حقوق انساني است و اصولاً ايجاد نهادهايي چون مجلس يا پارلمان، قواي مجريه و قضائيه در راستاي حفظ اين حقوق انساني در محيطهاي اجتماعي است و حتي جوامع ديكتاتوري نيز تا حدي خود را پايبند به رعايت مقداري از حقوق بشر ميدانند. ساليان سال است سازمانهاي مختلفي چون سازمان ديدهبان حقوق بشر و … جمهوري اسلامي ايران را به نقض آشكار مفاد اعلاميه جهاني حقوق بشر مصوب سال 1948 م متهم ميكنند و هر روز بهانه مختلفي را با توجه به شرايط روز سياسي و تهديدات و منافع قدرتها عليه ملت ايران ميتراشند.
يكي از مواردي كه غرب همواره در اتهاماتش عليه ايران مبني بر نقض حقوق بشر مطرح ميكند مسأله زنان و حقوق آنها است. بايد توجه داشت كه نظام حقوق فعلي ايران بر مبناي دستورات و تعاليم اسلام پايهريزي شده و لذا در بسياري از موارد با اصول حقوق بشر غربي كاملاً متمايز است.
در غرب، به زن به عنوان يك شي نگريسته ميشود كه براي استفاده مردان و لذتجويي آفريده شده و لذا هر چه زنان زيباتر باشند در جامعه محبوبتر و مطرحتر هستند.
اصولاً در اين مكتب كه معجوني از افكار ليبراليستي، پلوراليستي و فمينيستي است، زن به عنوان يك انسان مستقل و آزاد حقوق چنداني ندارد و كاركرد سودجويانه و تبليغاتي او در جامعه موجب آزادي دادن به او شده است.
آمارهاي وحشتناك خودكشي و شكنجه زنان در غرب و كشورهاي غربزده به خوبي گواه آن است كه شعارهاي حمايت از حقوق زنان و حمايت از آنها همچون طبلي توخاني است كه نقش ويترين را براي وجهه تبليغاتي آن كشورها بازي ميكند. اما در اسلام به زن از ديد يك انسان مخلوق خداوند كه داراي حق و تكليف است نگاه ميشود و لذا در اين مكتب براي حفظ گوهر وجودي زن و حراست از حقوق وي، دستوراتي وجود دارد كه هدف از وضع آنها صرفاً حفظ جامعه از آلودگيهاي ناشي از اختلاط و بيبند و باري زنان و مردان است. در اسلام زندگي دنيوي و اخروي انسان چنان به هم گره خورده كه ضمانت سعادت در هر يك، مستلزم رعايت فرامين الهي ميباشد كه منطبق با فطرت انسان است.
مسأله ديگري كه غريبان همواره از آن به عنوان دستاويز عليه اصول و مباني نظام ايران به كار مي برند، ماجراي نخ نما شده ي آزادي بيان، انديشه و مطبوعات است.
همگان به خوبي ميدانند در غرب كه خود مدعي حمايت بيچون و چرا از آزاديهاي انسان است بزرگترين جنايتها بر صاحبان انديشه آزاد صورت ميپذيرد و وضعيت افراد فراواني چون روژه گارودي، اسلام شناس معاصر، خود دال بر اين ادعا است.
آزادي بيان و مطبوعات در غرب تا آن حدي مجاز است كه مخالف انديشههاي سرمايهداري اربابان ثروت و قدرت نشود. به عبارت ديگر، در كشورهاي مدعي دموكراسي و حقوق بشر آن جايي كه پاي مثلث شومزر، زور و تزوير به ميان ميآيد، اصالت آزادي بيان و انديشه رنگ ميبازد.
اما در كشور ما آزادي بيان و مطبوعات دو حد يا به عبارتي دو محدوده قرمز دارد؛ يكي حفظ حقوق شخصي افراد و احترام به آن است و ديگري حراست از مباني و اصول شرع مقدس به عنوان ميثاق ديني و ايماني مردم ايران. حال اگر كساني بخواهند اين حدود را بشكنند و قانون آنها را محدود كرد، منافاتي با اصل آزادي تفكر ندارد بلكه لازمه آن نيز هست. از سوي ديگر حقوق بشر در اسلام متضمن عزت، كرامت و سربلندي فرد و جامعه است و دين مبين اسلام در وهله نخست، مخالف سرسخت هر گونه تجاوز به حقوق ديگران و جنگ و خونريزي است و آنچه در اسلام اصل اولي است صلح و آرامش ميباشد. اسلام دين عدالت و اصلاح آدميان است نه دين شونتطلبي؛ بر خلاف مكتب غرب كه ظاهر زيبا ولي باطني ستيزهجو دارد.
غريباني كه ايران را به دليل اجراي مقررات قانوني و ديني ـ كه در قانون اساسي و ساير قوانين به دقت آمده ـ متهم به شكنجه و اعدام يا سنگسار ميكنند بايد بدانند كه خود بدترين شكنجههاي تاريخ بشريت را به ويژه در قضاياي گوانتانامو و زندان ابوغريب عليه انسانهاي مظلوم و بيگناه روا داشتهاند و لذا حق ندارند با وجود جنايات وحشتناكي كه عليه بشريت اعمال كردهاند، از دفاع از حقوق انسانها دم بزنند و ژست حمايت از حقوق بشر به خود بگيرند.
امروز بشريت از جنايات غربيها، از بشر بودن شرمنده است. غربيها اگر راست ميگويند بايدجامعه خود را از اين شرمندگي نجات دهند.
در اين ميان ،آنچه مهم است اين كه ما نبايد اين واقعيت مسلم را از ياد ببريم كه کشورهاي غربي در اجلاس هاي مختلف و از جمله در اجلاس اخير ژنو وقبل تر از آن دراجلاس دوربان ، با موضع گيري هاي خود ثابت کردهاند که دم زدن ازحقوق بشر، مبارزه با نژاد پرستي و جنايت جنگي و ... براي آنها تنها ابزاري براي رسيدن به اهداف مورد نظرشان است چنانکه هر زمان منافع آنها حکم کند در چارچوب آنها حرکت ميکنند و در غير اين صورت به مخالفت با آن ميپردازند