به گزارش گروه فضای مجازی «خبرگزاری دانشجو»؛ من دو استاد داشتم. یکی استادی عرب بود به نام حاج مرزوق. استاد دیگرم هم مرشد رضا توکلی بود. من نزد ایشان میخواندم و شعر حفظ میکردم و نزد حاج مرزوق هم نوحه خوانی میکردم.
حاج مرزوق، عرب بود. بچه کربلا بود. آمده بود اینجا و خوب هم میخواند. من هم سی سال نزد ایشان بودم و نوحه یاد میگرفتم. نزد مرشد توکلی هم چندین سال شاگردی کردم. ما خیلی شعر حفظ میکردیم. الان مداحها شعر بلد نیستند. ما قصیده حفظ میکردیم پنجاه خط، هفتاد خط.
یک خاطره عجیب از حاج مرزوق دارم. کوچک که بودم به «هیئت بنی فاطمه» میرفتم. شبهای شنبه سینه میزدیم و دو اتاق پر از جمعیت میشد. یک بار جوانی وسط سینهزنها دائم با این و آن شوخی میکرد و میخندید. حاج مرزوق ناراحت شد و رفت و به او گفت: «خفه! اینقدر نخند». همین که به او گفت خفه دیگر نتوانست حرف بزند. یعنی خفه شد. اینقدر دعا و کلام این آدم اثر داشت. سینهزنها سینه زدند و تمام شد و رفتند، ولی این جوان نمیتوانست حرف بزند. و بردند.
هفته دیگر ما به هیئت رفتیم و حاج مرزوق هم آنجا نشسته بود. دیدیم آن جوان با مادرش آمد، اما نمیتوانست حرف بزند. مادرش گفت: «حاج مرزوق! پسرم را لال کردی. باید این لالی را از او بگیری. من میخواهم برایش عروسی بگیرم و ...» خلاصه حاج مرزوق را منقلب کرد. خیلی گریه کرد و رفت وسط سینهزنها و گفت «هرکسی که سید نیست به آن اتاق برود. اینجا همه باید سید باشند».
گفت «سینهزنها!آن هفته این جوان میخندید، من به او گفتم خفه و او از صدا افتاد. امشب شما آنقدر باید یا زهرا بگویید که ایشان بیایند و این جوان را شفا بدهند». ما نوحه را خواندیم و خودش هم چون سید نبود از اتاق بیرون رفت. گفت حضرت زهرا(س) بخواهد بیاید من نامحرمم. سینهزنها هم سینه میزدند. «یا زهرا، یا زهرا» میگفتند. اینقدر گفتند که یک وقت ما دیدیم آن پسر که نمیتوانست حرف بزند، خودش هم بین سینهزنها ایستاده و یا زهرا میگوید. آن شب مردم خیلی گریه کردند. گریهشان یا از شوق بود که آن پسر خوب شد یا به نام حضرت زهرا(س) بود. کمکم چراغها که روشن شد، دیدند آن پسر صحیح و سالم است. مادرش دستش را گرفت و از در بیرون رفت.
این یکی از خاطرههای عجیبی بود که استاد ما حاج مرزوق آن را رقم زد. از این خاطرهها زیاد است. خدا انشاءالله کمکمان کند که آنها را خوب بشناسیم. من خودم با خودم عهد کردهام در این مجالس فقط و فقط از خدا و چهارده معصوم بگویم. یعنی آنها را به مردم معرفی کنم.
بریدهی حاضر، بخشی از خاطره سیدحسن معطر از مداحان قدیمی است که در کتاب «عشق، ادب، اخلاص» منتشر شده است. این کتاب مجموعهای است از گفتگو با 26 مداحِ شناختهشدهی اهلبیت که به همت انتشارات خیمه در دو مجلد منتشر شده است. این دو جلد، حاوی گفتگوهایی خواندنی با مداحان اهل بیت است که گوشههای مختلف و زوایای پنهان زندگی و افکار آنها را برای مخاطب روشن میکند.
شما میتوانید این دو مجلد را به قیمت دوازده هزار تومان و بدون پرداخت هزینهی پستی پس از تماس با مرکز پخش خیزش نو به شماره تلفن 66977580 در هر کجای کشور بدون هزینه ارسال و پست دریافت کنید.
منبع: فارس