به گزارش گروه فضای مجازی« خبرگزاری دانشجو»؛ یکی از رزمنده گان مشهدی اخیرا سری زده است به یکی از خاطرات دوران جوانی خود. محصول این تجدید دیدار ناخوشایند، چند خطی بود که در وبلاگ «گردان نوح نبی» منتشر شد. گرچه از این قبیل جنایت های تاریخی و فرهنگی، مدت ها است که در گوشه و کنار کشور، به دست مدیران نالایق و متولیانِ فاقد شعور تاریخی و فرهنگی، انجام می شود و اعتراض دلسوزان هم راه به جایی نمی برد. در پایتخت کشور، میلیاردها تومان هزینه ی ساخت موزه ی دفاع مقدس می شود اما هم زمان، به دستور مدیر سازمان مدیر بهشت زهرای تهران، میراث به جا مانده از تاریخ حماسه سازان این سرزمین، منهدم می شود و بدتر و دردناک تر آن که مدیر مربوطه، عنوان «رزمنده ی سال های دفاع مقدس» را دارد. تنها یادگاری به جا مانده از «حماسه ی سوسنگرد» با اطلاع «بنیاد حفظ آثار» تخریب می شود اما به غیرت احدی برنمی خورد. گنجینه ی تاریخی و فرهنگی موجود در گلزارهای شهدای سراسر کشور، به نام بازسازی و یکسان سازی، به طور کامل منهدم شد و جالب آن که بنیاد شهید، این فضاحت را به معاونت مستقلی به همین نام سپرده است و به آن مباهات هم می کند و در کمین بهشت زهرای تهران هم نشسته و لحظه شماری می نماید. دریغ از این همه کج فهمی و تقصیر و بی لیاقتی :
روزهای کربلایی ی میهن ما که بود،جاهایی بودند که برای همه ی ما مقدس بودند.
از همان مکان هایی که روزی پناه جان های خسته بود
معراج شهدا را می گویم!
سالیانی بود که وقتی اجساد همرزمان شهیدما خونین بال به دیارشان بر می گشت،اولین وعده گاه برای دیدارشان معراج بود.
شبانه می رفتی و با اصرار از مسئول معراج می خواستی اجازه دهد دقایقی با همرزمت تنها باشی
برای یک دیدار خصوصی
می نشستی و نجواهای آخرین را با شهید می کردی
وفردای آن روز
خانواده ها می آمدند
تابوت شهید را با سلام و صلوات می آوردند به حیاط معراج...
می بوییدند ومی بوسیدند و گلاب و شور و صلوات فضای معراج را پر می کرد.
مادران و خواهران شهدا ، و خانواده ها، آخرین دیدار ها را با عزیزشان می کردند...
باز شهیدان بر امواج شهر می رفتند تا طواف ضریح امام غریب(ص)
تشییع می شدند بر دستان همشهریان و...
امروز، معراج ، تاریخی است برای خود!
وخاطره هایی زیبا دارد ، برای بخش عظیمی از این شهر...
به دیدار بخشی از تاریخ پایمردی های جوانان شهرمان
به معراج رفتم...
معراج شهدا ، هنوز همان حیاط و همان ساختمان را در خود داشت
اما ...
سالن نگهداری از شهدا و سردخانه ، تبدیل به صافکاری ونقاشی شده بود.
و سایر قسمت ها هم مکانیکی و تعمیرات خودرو
معراج را با همه ی خاطراتش
به یاد آوردم
افسوس خوردم از اینکه بخشی از تاریخ پایمردی همرزمان همشهری ام مورد بی مهری واقع شده
افسوس...
کاش معراج به یاد تابوت های زیبای عاشقان شهادت
موزه ی شهادت می شد
کاش بیشتر قدر شهدایمان را می دانستیم