به گزارش گروه فضای مجازی «خبرگزاری دانشجو»؛ متن کامل این جوابیه به شرح ذیل است:
چندی پیش در مناظره با عضو سابق انجمن تهران، آقای داوود دشتبانی؛ مواردی را متذکر شدم و از آن جمله «امکانپذیر نبودن جمع بین امام (ره) و بازرگان» بود و دلایلی برای این مسئله برشمردم که هم به بحث از اعتقادات نزد بازرگان ارجاع داشت، و هم به کارنامهٔ او و طرح این مساله بواسطهٔ مدعیات انجمن تهران، پیرامون جناب بازرگان بود.
پیرو نشر متن مناظرهٔ مذکور، سایت آینده، در یادداشتی بهقلم آقای علی شکوهی با عنوان «امام خمینی، بازرگان و مصدق»، ضمن شکوه از «وارد شدن دروغها به تاریخنگاری معاصر در چندسال اخیر [!؟]» و بهجهت جلوگیری از «مشهور شدن این دروغها» و حتی «جلوگیری از استفادهٔ بزرگان از این تحاریف و اکاذیب»، اشکالاتی را به موارد مطرح شده توسط اینجانب وارد کرد که توضیح هرکدام از این موارد بواسطهٔ اهمیت تاریخی آنها و نحوهٔ انکار آقای شکوهی، توضیحی مبسوط و مفصل میطلبید. پس متن حاضر برای اینمنظور تدوین گردید و اینک قسمت اول آن پیشاروی شماست که به بحث از «نهضت آزادی، بازرگان و لایحه قصاص» میپردازد.
قسمتهای بعدی این پاسخنامه که به مواردی چون «بازرگان و تأیید مجاهدین خلق» و «مرتد بودن جبههٔ ملی» و «تغییر ایدئولوژی سازمان مجاهدین و موضع بازرگان» و... میپردازد، متعاقبا منتشر خواهد شد.
الله اعلم بالصواب.
مقدمه و تمهید برای آغاز بحث:
حضرت مستطاب؛ جناب علی آقای شکوهی
سلام علیکم
اول) مایهٔ خرسندیست که مناظرات و بحثهای دانشجویی، نظر حضرتعالی را جلب نموده؛ و باز مایهٔ خرسندیست که به جریان بحث ورود نمودهاید.
اما در خصوص بعض عرائض بنده، که شما آنرا «حاوی اطلاعاتِ تاریخیِ نادرست» دانستهاید؛ ضمن استقبال از ابراز نظر شما، چندان با نظرات حضرتعالی موافق نیستم، پس نکاتی چند را معروض میدارم تا هم محل نزاع روشن گردد و هم سبب تنویر اذهان مخاطبین محترم باشد.
ابتدای امر جهت یادآوریِ وجود جریانهای التقاطی در انجمن تهران -که شما نیز به آن در مقاطعی اذعان داشته و آن را غلط دانستهاید- تکرار میکنم که این انحراف و التقاط همچنان نیز در این تشکل حضور داشته و نمونهٔ عینی آن را میتوان در توهین به امام هادی (علیه السّلام) مشاهده نمود.
نکتهٔ دیگری نیز قابل ذکر است و آن اینکه: بعد از مناظرهٔ مذکور، توقع داشتم که بحثی دربارهٔ مسألهٔ «التقاط» آغاز شود که نکتهٔ اصلی و چالش کلیدی مناظرهٔ گذشته، همین مسألهٔ «التقاطی فکر کردن» بود چرا که هم روشنفکری دینی را التقاطی برشمردم و دلایلی واضح نیز بر این ادعا اقامه کردم؛ و هم جمع بین بازرگان و امام (ره) در انجمن تهران را «التقاط» دانستم.
و در حالت دیگر انتظار میرفت کسی درباب دیگر نکات تئوریک و اساسی بحث، گفتگویی آغاز کند و فیالمثل دربارهٔ «اسلام آنتروپیک-ترمودینامیکی مهندس بازرگان» و تأثیرگذاری آن بر نگاه «علمی-مارکسیستی» و «تئوریِ شناختِ منافقین» باب گفتگو را بگشاید، یا چیزی درباب «راه طی شده» ـی مهندس بازرگان و «تئوری تکاملِ منافقین» و دخل و ربط آن با بحث نبوت و امامت و ختم شرایع گفته شود؛ که متأسفانه گویا کسی این میزان احاطه به آثار مرحوم ایشان ندارد و یا اینکه تفسیر بازرگان از اسلام چندان برای کسی مورد اهمیت نیست.
علیایّحال همین بحث تاریخی نیز درجای خود بسیار مایهٔ بهجت و سرور است و؛ بگذریم...
در هر قسمت اولاً سعی نمودهام محل نزاع را روشن کنم و سپس ضمن نقل اقوال و دلائل، نظر خودم را هم آوردهام. رسمالخط و توضیحات داخل قلابها از بنده است. هذه شِقشِقَهٌ هَدَرَت...
دوم)
فرمودهاید:
با لایحه قصاص در سال 60 (و نه سال 61) جبهه ملی مخالفت کرد نه نهضت آزادی و تعبیر مرتد بودن که از سوی امام خمینی به کار رفت، در مورد سران جبهه ملی و کسانی صادق است که با علم و آگاهی آن اعلامیه را دادند و مردم را دعوت به راهپیمایی کردند. امام خمینی در تاریخ 25 خرداد سال 60 علیه جبهه ملی، مسئله ارتداد را مطرح کردند و در همان سخنرانی از نهضت آزادی خواستند که در این زمینه سکوت نکنند و از جبهه ملی فاصله بگیرند [...] به شهادت امام خمینی، نهضت آزادی نظر جبهه ملی را قبول نداشت و در همان روز مرحوم بازرگان هم اعلامیه داد و اعلام کرد که برای روز 25 خرداد و دعوت از مردم به راهپیمایی، اعلامیه نداده است. بنابراین نهضت آزادی روبروی حکم قرآن خروش نکرد و در آن زمان از سوی امام، غیرقانونی خوانده نشد. کنار هم قرار دادن نهضت آزادی و جبهه ملی در هر جا درست باشد قطعا در قضیه لایحه قصاص، صادق نیست.
تقریر محل نزاع:
آقای شکوهی! اشتباهات در این بند از فرمایشات شما کم نیست و یَحتَمِل، ناشی از بیاطلاعیست. چرا که اولا مسئله فقط راهپیمایی ساعت 14 عصر 25خرداد 60 نبود، بلکه بهفرمایش امام (ره)، سبّ به قرآن و سبّ به اسلام و غیر انسانی خواندن حکم قصاص هم درکار بود؛ در ثانی جناب بازرگان هرگز موضع خود را در این مورد مشخص نکرد و نیز کنار هم قرار گرفتن نهضت آزادی و جبههٔ ملی، منافقین و بنیصدر در این ماجرا بیش از پیش آشکار است.
ضمنا برای مزید اطلاع حضرتعالی و خوانندگانِ این نوشتار، بخش قابل توجهی از این سخنرانی را در پانویس میآورم ([1])، و در اینجا به نقل جملاتی از آن میپردازم و نتیجهای برخلاف حضرت شما میگیرم.
دلائل تمهیدی ما درباب لایحهٔ قصاص:
الف) امام (ره) در سخنرانی صبح روز 25 خرداد (همانروزی که ساعت 14عصر آن برای راهپیمایی جبههٔ ملی اعلام شده بود) طی سخنان مبسوطی، ضمن ده بار تکرار این سوال که «با اینها [=نهضت آزادی و بظاهرمتدیّنـین] چه بکنیم؟» و مقایسهٔ آنان با کسانی که مانع امیرالمومنین شدند، ضمن دعوت آنها به دست برداشتن از تخریب و تضعیفها؛ اعلام فرمودند:
«شما بیایید حسابتان را از اینهائی که اعلام مقابله با اسلام در اطلاعیهشان کردند و کمونیستها را دعوت کردند و آن کمونیستها که شما دشمن سرسختشان هستید و آمریکا هم دشمن سرسختش است شما حسابتان را بیایید جدا کنید همین امروز، دیر نشدهاست، همین امروز در رادیوی ایران اعلام کنید به اینکه این اعلامیهای که جبهه ملی داده است و نوشته است که، مردم را دعوت کرده است که، در یکیاش دعوت کرده است به اینکه لایحه قصاص و لوایح دیگر و در یکی دیگرش گفته لایحههای غیر انسانی، که همین است مقصودش اینها قرینهاند. شما بیایید الان، شماها که اسلام را قبول دارید و میدانم قبول دارید، شما نهی از منکر را واجب میدانید و میدانم که واجب میدانید، اگر این شیطان باطنی بگذارد شما را که عقلتان عمل بکند، شما بیایید همین قضیه را محکوم کنید، رادیوی بعد از ظهر را ما باز کنیم، گوش کنیم ببینیم که نهضت آزادی اعلام کرده است که این اطلاعیه جبهه ملی کفرآمیز است، قرآن را سب کرده است.»
این یعنی موضعتان را دربارهٔ قصاص روشن کنید و دربارهٔ قیام علیه قصاص هم موضع بگیرید!
خب آقای شکوهی، مستحضرید که جناب بازرگان چه کردند و چه متنی منتشر فرمودند؛ ایشان در عصر آنروز، متنی در اختیار خبرگزاری پارس گذاشتند که فردای آن (پس از موعد راهپیمایی) در روزنامهٔ کیهان به چاپ رسید، باین شرح:
علیرغم بعضی شایعات در سطح شهر [!] مبنی براینکه نهضت آزادی دستور راهپیمایی دادهاست، ضمن اینکه جبههٔ ملی ایران هیچگونه تماسی در مورد راهپیمایی امروز با نهضت آزادی نگرفتهاست، هیچنوع دعوت و اطلاعیهای نیز در مورد راهپیمایی امروز از سوی نهضت آزادی صادر نشدهاست. ([2])
این اولین واکنش بازرگان پس از سخنرانی حضرت روح الله (ره) بود که در آن هیچگونه موضعگیری علیه این اقدام جبههٔ ملی دیدهنمیشود. در این اطلاعیه، نه عمل کفرآمیز جبههٔ ملی محکوم شد، نه غیرانسانی بودن قصاص محکوم شد و نه راهپیمایی با بهانهٔ لایحهٔ قصاص محکوم شد. این بیانیه صرفا یک انکار بود و نه موضعگیری پیرامون مسائلی که امام (ره) خواستار موضعگیری نهضت در برابر آنها بود.
و اما موضعگیری دوم که نهضت باصطلاح آزادی، در اثر انتقاد مردم و شخصیتها و روزنامهٔ کیهان، مجبور به اتخاذ آن شد...؛ این موضع که تقریبا یک ماه بعد اتخاذ شد باین شرح است:
نهضت آزادی ایران، به حکم اعتقاد به مبانی اندیشه اسلامی، قصاص را از امور ضروری اسلام میداند و [...] اما درمورد اجرای حدود اسلام، ما هم نظیر برخی علمای عظام، اعتقاد داریم که بایستی شرایط و مقدمات اولیه برطبق ضوابط اسلامی و بهدنبال اجرای اسلام در تمامیت آن تحقق پیدا کند. ([3])
دقت فرمودید؟ باز هم نه عملکرد جبههٔ ملی محکوم است و نه غیر انسانی خواندن حکم قصاص مذموم و راهپیمایی برای لایحه قصاص هم که... ضمنا اجرای حکم قصاص هم منوط است به اینکه همهٔ احکام اسلام اجرایی بشوند تا بعد نوبت به قصاص برسد. این یعنی تعلیق به محال کردن، یعنی این: قصاص نباید اجرا شود. یعنی تصویب این لایحه یا بیخود و غیرضروریست یا اشتباه. ملتفت که هستید؟
اما موضعگیری سوم جناب بازرگان که در پاسخ به نامهٔ آیت الله شهید صدوقی مرقوم گشتهست، باین شرح است:
در هر حال اگر جبههٔ ملی به لایحهٔ قصاص، اعتراض [!] کرده باشد که ظاهرا و قاعدتا هم همینطور بوده است، بسیاری از علمای عظام و اساتید حقوق مسلمان طرفدار انقلاب، نظریات و مقالات علیه تدوین و تقدیم آن لایحه دادهبودند. [...] و انتقاد از لایحه با انکار آیات و احکام قصاص فرق دارد. ضمن اینکه من با بسیاری از سران و افراد جبههٔ ملی [...] آشنایی قدیمی و دورههای همزندانی داشته، حاضر و شاهد نماز و روزهشان بودم، چطور میتوانستم به خود اجازهٔ حکم ارتداد آنها را بدهم؟ خصوصا که تخصص و تعهدی در فتوی دادن و تکفیر کردن ندارم. [...] در مجموع آنها را خائن و صاحب سوء نیت و ضد نظام و انقلاب نمیدانم. [...] احساس من این بود که نه امام از من چنین چیز را خواستهاند و نه وظیفهٔ شرعی و سیاسیام چنین حرکتی را ایجاب میکرد. ([4])
غرضم این نیست که وارد بخشبخش نظرات پوچ و کذب و مزوّرانه و غرضورزانهٔ بازرگان در این متن بشوم، ولی آنچه مهمتر است و این متن را هم، برای بحث دربارهٔ آن آوردم، همانا چیزی نیست جز تبیین موضع بازرگان نسبت به لایحه قصاص و اقدام جبهه ملی.
بازرگان در این متن نیز مانند دو موضع قبلیش نه تنها اقدام جبههٔ ملی و غیر انسانی خواندن حکم قصاص را محکوم نکرد، بلکه سعی در تمسخر فتوای ارتداد و تطهیر جبههٔ ملی داشت.
آقای شکوهی عزیز آیا اکنون میپذیرید که بازرگان به نظر امام (ره) لبیک نگفت و نه تنها بیانیهای که صادر کرد دخلی به اعلام برائت از نظر و عمل جبههٔ ملی نداشت؛ که اصلا ربطی به خواست و فرمایش امام (ره) نداشت؟ آیا خود بازرگان در این نقل اخیر نگفتهست که اصلا چنین کاری نکرده چون به نظرش نه امام (ره) از او خواسته و نه وظیفه شرعی و سیاسیاش چنین اقتضاء میکرده؟ آیا این عبارات شما تحریف تاریخ نیست:
با لایحه قصاص در سال 60 (و نه سال 61) جبهه ملی مخالفت کرد نه نهضت آزادی
نهضت آزادی روبروی حکم قرآن خروش نکرد
کنار هم قرار دادن نهضت آزادی و جبهه ملی در هر جا درست باشد قطعا در قضیه لایحه قصاص، صادق نیست
تعبیر مرتد بودن که از سوی امام خمینی به کار رفت، در مورد سران جبهه ملی و کسانی صادق است که با علم و آگاهی آن اعلامیه را دادند و مردم را دعوت به راهپیمایی کردند [آیا بازرگان چیزی جز مواد آن اعلامیه را معتقد بود و چیزی غیر از آن را اعلام کرد و یا آیا هیچوقت آنرا محکوم نمود؟]
حضرت آقای شکوهی عزیز؛ بلی، صحیح است که به سهو لسان بنده یا سهوالقلم پیادهکننده، سال 60 بهاشتباه 61 درج شده و هیچ بعید هم نیست که در هیاهوی هووو و هوار و هورا کشیدنها این مطلب از بنده صادر شده باشد؛ اما مطمئنا بعید است تحریفی باشد تاریخی و دروغی باشد که در چندسال اخیر...
این وصف خود شماست که مقصودتان را بهتر و آشکارتر بیان میکند، نوشتهاید: «در چند سال اخیر، آنقدر دروغ در نگارش تاریخ معاصر ما وارد شده است که جای نگرانی دارد و سکوت در مقابل آن هم جایز نیست. این دروغها و گزارشهای غلط، بتدریج به مشهورات تبدیل میشوند و عملا مقبول میافتند و چه بسا بعدها از سوی بزرگان هم مورد استناد قرار بگیرند.»
و اصلا جالبتر آنجاست که فرمودهاید که بهمنظور جلوگیری از چنین تحریفی به نقد «مشهورات» دست یازیدهاید! عجبا! کاش مقداری بیشتر پیرامون مشهورات دقت میفرمودید و مسلمات و محققات تاریخی را با مشهورات خلط نمیکردید.
فرمودید: به شهادت امام خمینی، نهضت آزادی نظر جبهه ملی را قبول نداشت.
آقای شکوهی؛ این عبارت شما هم تحریف تاریخ و دستکاری در اقوال امام (ره) است. قول امام (ره) را ناقص نقل فرمودهاید و چه خوب بود تمام سخنرانی صبح روز 25 خرداد 60 را مطالعه میفرمودید و بعد اظهار میداشتید که: «به شهادت امام خمینی، نهضت آزادی نظر جبهه ملی را قبول نداشت.»
اولا امام (ره) در همین سخنرانی دربارهٔ نهضت و بظاهر متدینین میفرمایند اینها «همان جمعیتهایی هستند که حضرت امیر در مقابل آنها فشل شد نتوانست کاری بکند» و بارها میپرسند با این «متدینین و نمازخوانها» چه بکنیم؟ و تاکید میکنند «الان هم من نصیحت میکنم این جمعیت متدین نهضت آزادی را و آقای رئیس جمهور را، الان هم من نصیحت میکنم که آقا، شماها دست بردارید از این سنگاندازی جلوی چرخ اسلام» و میافزایند شما که بختیار و اعلیحضرت را تا آخر میخواستید که «نباید دیگر ما را بازی بدهید بگوئید که ما چه، ما چه» و اگر واقعا «اعتقاد به اسلام» و «لزوم نهی از منکر» دارند، «کدام منکری بالاتر از این است که کسی بگوید حکم قرآن غیر انسانی است و مردم را دعوت کند برای این [؟]». و در آخر هم علیرغم روشنگریهایی که راجع به اینها دارند، میافزایند: «من از خدای تبارک و تعالی میخواهم که همه اصلاح بشوند، همه به آغوش اسلام برگردند و نگذارند خدای نخواسته یک وقت یک چیزی پیش بیاید که ناگوار باشد.»
پس سخنان امام (ره) جنبهٔ تأیید نهضت را ندارد و در مواردی که محبت و تأیید دینداری در آن هست، از سر نصیحت است نه شهادت و تأییدیه برای محاکم قضائی!
ولی گیریم که «به شهادت امام (ره)» نظر نهضت با نظر جبههٔ ملی یکی نبوده و قصاص را ضروری دین و واجب میدانسته؛ بفرض که چنین باشد؛ شما بفرمائید با «عمل» و «اظهارات» نهضت که با عمل جبههٔ ملی همخوانی دارد چه باید کرد؟ اشکال در «عملکرد» بازرگان و امثال اوست و آن است که محکوم است وگرنه به صرف اینکه کسی بداند و معتقد باشد که «قطعا قصاص در اسلام واجب است» که مسئله حل نمیشود. علیالخصوص که مخالف عمل به آن هم باشد. این عین عبارت امام (ره) خطاب به این افراد و در همین سخنرانی نیست که فرمودند: «اگر این شیطان باطنی بگذارد شما را، که عقلتان عمل بکند»؟ پس چرا باید قول امام را مصادره به مطلوب کنیم و واقعیات را نادیده بگیریم؟
اتفاقا به شهادت تاریخ؛ و اقدام هوشمندانهٔ حضرت روحالله یعنی با ملزم کردن نهضت به موضعگیری پیرامون این مسائل؛ و به اقرار خود بازرگان-که در متن آمد- نظری غیر از این هم از جانب نهضت صادر نشده بلکه اصلا از نظر بازرگان –همانطور که نقل شد- نظر جبههٔ ملی مذموم و محکوم نبودهاست.
نتیجهگیری:
1- در همراهی نهضت آزادی با جبههٔ ملی در اعتراض به لایحهٔ قصاص، تردیدی نیست.
2- حضرت امام (ره) شهادتی در مورد «همراهی» نهضت آزادی با جبههٔ ملی در این زمینه ندادهاند.
تمام شد! بهنظر نگارنده دلایلی کافی برای فهم همراهی نهضت آزادی و جبههٔ ملی در ماجرای لایحهٔ قصاص ارائه شدهاست، و خوانندهٔ این متن خود در مورد اکاذیب و تحاریف تاریخی قضاوت خواهد نمود. اما برای درک بهتر همراهی برخی گروهها در ماجراهای منتهی به عزل بنیصدر، بهتر است مروری بر رخدادهای هفتهٔ آخر ریاست جمهوری وی داشته باشیم تا هم زمینهٔ اعلام راهپیمایی جبههٔ ملی روشنتر شود، و هم دلیل موضعگیری نهضت آزادی و بازرگان. رخدادهای تاریخی را باید در بستر تاریخی آنها دید...
شرحی مجمل از یک هفته تلاش برخی دستهجات، برای به آشوب کشاندن کشور و نگهداشتن بنیصدر ([5]):
از عزل بنیصدر از فرماندهی کل قوا [20 خرداد 60] تا رأی مجلس به عدم کفایت سیاسی وی [27 خرداد 60]؛ عملکرد افراد مختلف نشانگر موضع سیاسی آنها و جریانات همگرای آنهاست.
دخل و ربط مجاهدین و بنیصدر که نیازی به توضیح خاص ندارد. ولی به جهت یادآوری و تکرار میتوان گفت که فردای روز عزل بنیصدر از فرماندهی کل قوا [20 خرداد 1360]، سازمان طی اطلاعیهای در حمایت از بنیصدر، نسبت به جان او اعلام خطر نمود:
مجاهدین خلق ایران با اخطار قاطع انقلابی علیه هرگونه سوء نیت به جان رئیس جمهور، از تمامی خلق قهرمان ایران، روشنگری، هوشیاری، آمادگی و حضور دائمی در صحنهها و مقاومت پیگیر را طلب نموده و در این شرایط، حمایت از شخص رئیس جمهور و حفاظت از جان او را یک وظیفه مبرم انقلابی در سراسر کشور تلقی میکند. ([6])
بنیصدر نیز در بیانیهٔ مورخ 22خرداد 60، خبر ظهور غول استبداد را به سمع همگان رسانده و از یازده میلیون تن از مردم خواست تا در مقابل این غول عظیم استقامت کنند ([7]):
... به شما میگویم اگر امروز که هنوز وقت باقیست، نایستادید و استبداد را که هنوز قوام نگرفته، دفع شر نکردید و استبداد با سلطهٔ خارجی، پیوند قطعی پیدا کرد، همهٔ آنچه را که گفتم و بدتر از آن را بر شما خواهند آورد و... ([8])
نهضت آزادی هم در 24 خرداد همان سال در بیانیهای که با عنوان «بیانیه احساس خطر و پیشنهادات به رهبری و دولتمردان و مردم» منتشر شد، ضمن تکرار مدعیات، پیرامون خطر «استبداد» و درگیری بین مبارزین (!) مینویسد:
... اگر هوشیاری مردم کمک نکند، ممکن است، خدای ناخواسته، ملت ما با استبدادی سیاه و استیلایی خونخوار روبرو گردد و در نتیجه، همانطور که پس از کودتای ٢٨ مرداد کلیه مبارزانی که رو در روی یکدیگر ایستاده بودند همچون کاشانی و مصدق دچار زندان شدند، این بار نیز همه گروهها از صحنه ناپدید شوند و تنها استبداد و استیلای خارجی یکه تاز میدان گردد.
و نیز توصیههایی نیز برای مجلس دارد:
مجلس شورای اسلامی به جای کوشیدن در خلع رییس جمهور و اهانت به آراء ملت بکوشند با رئیس جمهور تفاهم کرده و با رفع انحصار از صدا و سیمای جمهوری اجازه دهند رئیس جمهور و انتخاب کنندگان وی نظر خود را درباره رویدادهای کشور اعلام کنند.
بازرگان در این بیانیه، نه تنها پیشنهادی برای بنیصدر و گروههای حامی او نداشت، بلکه با همنوایی آشکار با حامیان بنیصدر و مجاهدین خلق، به متهم کردن صدا و سیما و قوهٔ قضائیه و «قوای نظامی و انتظامی اعم از ارتش، سپاه، بسیج و غیره» و «نهادهای انقلابی از قبیل جهاد سازندگی، سپاه پاسداران و شورای تبلیغات اسلامی» و «ستادهای نماز جمعه» میپردازد و به آنها توصیه میکند از وابستگیهای حزبی، گروهی و جناحی برکنار بمانند و به دادگاه انقلاب امر میفرمایند که «به توقیف غیر قانونی مطبوعات پایان دهد و آزادی مطبوعات را -که ضامن اجرای اصل امر به معروف و نهی از منکر است- تضمین کند.»
بعلاوه توصیه میکند که: «دستاندرکاران، رأفت و رحمت اسلامی را منظور داشته و از برچسب زدن [به] افراد و گروهها و جدا ساختن مردم از یکدیگر خودداری کنند و همچون روزهای قبل از پیروزی [،] هم دل و هم زبان در راه ساختن ایرانی اسلامی، آزاد و آباد بکوشند.»
خوانندگان محترم توجه دارند که قرار بود در جلسه 26 خرداد مجلس شورای اسلامی، پیرو درخواست 120 نماینده، دو فوریت طرح بررسی کفایت سیاسی رئیس جمهور [=بنیصدر] به بحث و رأیگیری گذاشته شود. جبههٔ ملی روز 25 خرداد را برای راهپیمایی معین و اطلاعیه توزیع نموده بود. کریم سنجابی که در آن زمان دبیر کل جبهه ملی بود، بعدها در خاطرات خود ضمن اشاره به ارتباط و ملاقاتهای خویش با افرادی از مجاهدین خلق و شخص مسعود رجوی میگوید که با فاصله گرفتن سازمان از تودهایها و نظام، همگرایی بین مجاهدین و جبههٔ ملی بیشتر میشد و میافزاید: «مخصوصاً همراهی و ارتباط آنها با بنیصدر، در خط آزادی خواهی، وسیله دیگری برای همکاری و تفاهم ما با آنها شده بود [...] در این موقع اختلاف مجلس و بنیصدر به حد اعلا رسیده بود، چند روز قبل از 25 خرداد [=موعد میتینگ و راهپیمایی علیه لایحهٔ قصاص و...] ما خانههای خود را ترک کردیم و به حال اختفای مطلق افتادیم و در حال اختفا بودیم...» ([9])
نشریه مجاهد دو هفته قبل از اعلام راهپیمایی جبههٔ ملی، تحت عنوان «بررسی لایحه قصاص» ضمن رعایت احتیاط در عدم نفی اصل قرآنی و دینی آن، لایحهٔ قصاص را زیر سؤال برده و محکوم ساخته بود. ([10]) سازمان همچنین علاوه بر تحلیلها و مواضع خود، که آشکارا علیه امام در [نشریه] مجاهد منتشر میکرد، متن نامهٔ سرگشادهٔ شیخ علی تهرانی به امام را در واکنش به سخنرانی 25 خرداد ایشان، انتشار داد. او در این نامه حملات شدیدالحنی خطاب به امام نموده و کوشیده بود اعتبار و استناد دینی و فقهی بیانات امام را از جمله در مورد حکم ارتداد منکرین حکم ضروری قصاص، نفی کند. ([11])
در پی اعلام راهپیمایی جبهه ملی که قرار بود ساعت 3 بعدازظهر دیروز [=25 خرداد] از میدان فردوسی آغاز شود، گروه زیادی از مردم برای جلوگیری از برقراری این میتینگ در ساعات قبل از موعد تعیین شده در میدان فردوسی اجتماع کردند [...] جمعیت سپس مسیر خیابان انقلاب را به سوی میدان انقلاب و دانشگاه تهران در پیش گرفت و با فریاد شعارهایی بر علیه جبهه ملی و رئیس جمهوری به راه خود ادامه داد. ([12])
همچنین در سایر شهرستانها نیز راهپیماییهای وسیعی به حمایت از سخنان امام برگزار شد که اخبار و تصاویر آنها در مطبوعات کثیرالانتشار و صدا و سیما منعکس گردید. اما سازمان مجاهدین در تبلیغات خود مدعی «اندک بودن تعداد مردم شرکت کننده در این اجتماعات» شد و اخبار مربوط به آنها را «دروغگویی» توصیف کرد. از سوی دیگر مهندس بازرگان طی اعلامیهای که بعدازظهر 25 خرداد به خبرگزاری پارس ارسال نمود، صرفاً شایعه دعوت نهضت آزادی به راهپیمایی را تکذیب کرد ([13]). کیهان این تکذیب را یک اقدام زیرکانه و رندانه برای اجتناب از موضعگیریهای صریحِ مورد درخواست امام توصیف نمود. ([14]) روز 26 خرداد دو فوریت طرح بررسی کفایت سیاسی رئیس جمهور به تصویب مجلس رسید. ده تن از نمایندگان از جمله بازرگان، یدالله سحابی، ابراهیم یزدی، سلامتیان و غضنفرپور از حضور در جلسه خودداری کردند. ([15])
پینوشت:
[1] - من در طول مدتی که با رژیم منحوس پهلوی مقابله میکردم، تکلیفم خیلی روشن بود، تشخیص داده بودیم که آن رژیم، رژیمی است که بر خلاف مصالح اسلام و مسلمین مشغول کار هست [...] آنروز تکلیف ما روشن بود و به عبارت دیگر تکلیف در مقابل یک جمعیتی که، یا یک رژیمی که صاف ایستاده بود و در مقابل مصالح کشور و مصالح اسلام عمل میکرد، روشن بود و ما هیچ باکی از این نداشتیم که ملت را سراسر بر ضد آن رژیم تجهیز کنیم و آنچه که میتوانیم و در توان داریم، در خدمت اسلام عمل کنیم و به نظر میآید که عمل کردیم [...] لکن مع الاسف ما را مقابل یک، الان مقابل یک گروهها و گروهکهائی هستیم که نه بطور صریح میآیند بگویند که ما اسلام را قبول نداریم و قوانین اسلام را قبول نداریم و جمهوری اسلامی را قبول نداریم [...] و نه اینطور است که اینها سر جای خودشان بنشینند و به قوانین مملکت خاضع و به اسلام و قوانین اسلام خاضع بشوند.
بین دو محظور الان هست، با اینها معامله محمدرضا باید کرد [=با اینها همانطور رفتار کنیم که با محمدرضا رفتار کردیم]، یا با اینها باز دعوت به صلح و صفا و دعوت به عمل به قوانین؟
[...] اما با این نمازخوانها باید چه بکنیم؟ همین نمازخوانهائی که حضرت امیر سلام الله علیه، من نمیخواهم بگویم من حضرت امیر، آنها خوارج، خیر، من هم مثل شما یکی از افراد ملت هستم، اما اینها همان جمعیتهایی هستند که حضرت امیر در مقابل آنها فشل شد نتوانست کاری بکند. [...] من بسیار متاسفم، من بسیار متأسفم، اینکه مرا به درد دل وارد میکند مقابله با این جمعیت است، مقابله با آنی است که حضرت امیر را نگذاشتند کارهایش را انجام بدهد. اگر اینها واقعا اعتقاد به اسلام دارند و لازم میدانند که نهی از منکر کنند، کدام منکری بالاتر از این است که کسی بگوید حکم قرآن غیر انسانی است و مردم را دعوت کند برای این.
با اینها ما چه بکنیم؟ با این مقدسهائی که از اینها پشتیبانی میکنند و با هم ائتلاف کردند و با منافقین هم از اول ائتلاف داشتند، با این مسلمانهای نمازخوان ما چه بکنیم؟ اینکه من گفتم درد دل خودمان را باید در میان بگذاریم، این برای این بود که سعدی از دست دوستان فریاد ما این دوست نماها را چه بکنیم؟ [...] من با این جمعیت نمازخوان و متدین چه بکنم؟ من به اینها علاقه داشتم، حالا به بعضیشان هم باز علاقه دارم، با اینها ما تکلیفمان چیست؟ خوب، چرا حسابتان را جدا نمیکنید؟ [...] اما بعضی که اعلامیه دادند و تایید کردند این راهپیمائیها را، آیا خواندهاند این اعلامیههای جبهه ملی را؟ دیدهاند که این راهپیمائی را دعوت کردند و یکی از انگیزههای آنها این است که بیائید مقابل قرآن قیام کنید [...] اگر راهپیمائی هم فقط برای راهنمائی مردم بود، آن هم صحبتی نبود و ممکن بود که عمل بشود، اما راهپیمائی در مقابل اسلام! در مقابل صریح قرآن!! در مقابل حکم ضروری اسلام! این را چه جور تعبیر کنیم؟
باز من کار ندارم به جبهه ملی، با اینکه بعض افرادش شاید افرادی باشند که مسلمان باشند، لکن من کار دارم به آنهائی که پیوند کردهاند با این جبهه، پیوند کردهاند با منافقین، پیوند کردهاند با منحرفین، من با اینها کار دارم که شمائی که متدین هستید و مدعی تدین، چه توجیهی از این معنا دارید؟ آیا تکلیف شرعی فقط این است که در مقابل مجلس و دولت اعلامیه صادر کنید؟ در تمام تکلیفهای شرعی که شما احساس کردید، همین تکلیف شرعی را دارید که مردم را دعوت کنید به شورش در مقابل دولت اسلامی، در مقابل مجلس شورای اسلامی؟! نهی از منکر و امر به معروف فقط منحصر است به همین که شما دولت اسلامی را نهی و امر بکنید آن هم با آن کوبندگی؟! و آن هم دعوت به قیام، آن هم دعوت به شورش؟! یا در مقابل این اعلامیه جبهه ملی که مخالف نص قرآن مجید است، در مقابل این دعوتی که مردم را دعوت کرده است به راهپیمائی در مقابل قانون الهی، تکلیف دیگر ندارید شما؟
[...] ما باید از دست این دوستان یک فکری بکنیم، برای این دوستان یک فکری بکنیم که من نمیخواهیم اینها به آنطوری که خودشان را رساندند برسانند. من نمیخواستم که وضع اینطور بشود، من نمیخواستم که این مردم و این ملت که سال اول جمهوری اسلامیشان هست، اینطور مشوش بشود خاطرشان از امثال شماها، من نمیخواستم که شما ائتلاف بکنید با منافقینی که بر ضد اسلامند و «شناخت»شان منتشر است، ولی چه بکنم، خوب شما گوش نکردید به نصیحت، الان هم من نصیحت میکنم این جمعیت متدین نهضت آزادی را و آقای رئیس جمهور را، الان هم من نصیحت میکنم که آقا شماها دست بردارید از این سنگ اندازی جلوی چرخ اسلام، دست بردارید از این تضعیف مجلس و تضعیف روحانیت و تضعیف ملت و تضعیف روحیه ملت و تضعیف روحیه ارتش، دست بردارید از این امور و بیایید در میدان با برادران دیگرتان بنشینید، شما رئیس جمهور قانونی باشید روی قوانین عمل کنید، شما وکلایی هستید در مجلس، محترمید، متدینید، جدا کنید حساب را از مرتدها، اینها مرتدند، جبهه ملی از امروز محکوم به ارتداد است. [...] خوب شما تا آن آخر هم اعلیحضرت را میخواستیدش، به من گفتید دیگر، اینکه نمیتوانید حاشا کنید، تا آن آخر هم میگفتید خوب، ایشان باشند، اعلیحضرت همایونی باشند حکومت نکنند. شمائی که تا آخر هم اینطور بودید، بختیار هم تا آخر میخواستید، آخر شما نباید دیگر ما را بازی بدهید بگوئید که ما چه، ما چه. [...] من از خدای تبارک و تعالی میخواهم که همه اصلاح بشوند، همه به آغوش اسلام برگردند و نگذارند خدای نخواسته یک وقت یک چیزی پیش بیاید که ناگوار باشد.
[2] - روزنامه کیهان، 26 خرداد 60.
[3] - روزنامه کیهان، 26 خرداد 1360.
[4] - در تکاپوی آزادی، ج2، صص519 و 520.
[5] - بیشتر مطالب این بخش مقتبس است از: سازمان مجاهدین خلق، از پیدایی تا فرجام، موسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی، ج2
بدیهیست نقل مواضع بازرگان توسط نگارنده به متن افزوده شده.
[6] - نشریه مجاهد، شماره 125
[7] - روزنامه کیهان، 25/3/60
[8] - نشریه مجاهد، شماره 125
[9] - سنجابی، کریم، امیدها و ناامیدیها، ص346
[10] - نشریه مجاهد، شماره 123 و 124
[11] - همان، شماره 126
[12] - روزنامه کیهان، 26/3/60
[13] - روزنامه کیهان، 26/3/60
[14] - روزنامه کیهان، 26/3/60
[15] - روزنامه کیهان، 27/3/60
منبع: خبرنامه دانشجویان ایران