یه گزارش گروه فضای مجازی «خبرگزاری دانشجو»، مظفریزاده در یادداشتی با عنوان «رفتن... اما بیگلایه» روی وبلاگ مظفریزاده آمده است؛ شخصیت اجتماعی ِ هر فرد از کانونِ گرم ِ خانواده تا دامانِ پرمهرِ جامعه، تمامی دستخوش فراز و نشیب است اما آرامش تنها در پناه اهداف بلند و صادقانه و بر مبنایِ پاکی و درستی است که این فراز و نشیبها را در سیطرهٔ خود نگاه میدارد و در نهایت به سرانجامی شادی آفرین میرساند.
خُرد و کلان میدانند؛ بازنمایی سره از ناسره، درست از اشتباه، حق از ناحق و خوب از بد اگرچه ریزه کاریهایی دارد، سخت حساس و خطیر اما اگر در بستری از پاکی و صداقت باشد انجامِ آن چندان هم سخت نیست.
با نیم نگاهی به پسوندِ مکانیِ تولد، همیشه دل نگرانِ اندیشهٔ پاک مردمان سخت کوش و درست رفتارِ یزد نیز بودهام و آنان که این باورِ ذهنی را ایمان دارند به خوبی میدانند که اعتقاد و ایمانِ قلبی به این مقوله، خود بزرگترین و مهمترین شیوهٔ نظارت بر عملکردی است که سخت تأثیر گذار است.
این مقدمهٔ کوتاه اگرچه با «نازپرورده تنعم نبرد...» فاصلهها دارد اما از این جهت یادآوری شد که در پناهِ شخصیتی اجتماعی و برخاسته از گذشته و الانی سرافراز و با دریافتِ عمق و اهمیتِ هنرِ والای قضاوت قدم به وادیِ دلبستگیهای همیشهام گذاشتم تا سهمی داشته باشم در چهارچوبهای ذهنی که برای خود ترسیم کرده بودم و در این راه هر آموختنی بود به قدر توان آموختم و برای کسب توان و آمادگی لازم از تلاش مجدّانه دریغ نکردم، تا قبل و بیش از همه، از عملکردی که بارها و بارها آن را از زوایای مختلف میبینم؛ خود خشنود و آرام باشم و شاید به همین دلایلِ برشمرده شده، هرآنکس که طی سالهای رفته و بازنیامده قضاوتهای مرا به داوری نشسته است اذعان میدارد که کم نگذاشتم.
به وادیِ فراموشی سپردن دلبستگیها وقتی پای آرمانهایی فراگیر به میان میآید چندان سخت نیست اما وقتی قدم به وادی آزموده شدن مینهی آنگاه با تمامِ حضور و غیابت درک میکنی در نبرد احساس و توان آن کس که بیپناهتر از آن بیست و دو نفر در پی ترسیم چهرهٔ زیبای واقعیتها است، کسی نیست جز همان مردِ؛ سیاه پوش میدانِ سبزِ مستطیلیِ فوتبال.
این روزها اما نگاهها سنگینتر شده است، زمزمهها گوش خراشتر و طعنه و کنایهها آزار دهندهتر و این شکنندگی را تاب آوردن در میدانِ تمرکز و عمل به وظیفه، تکلیفِ مالایطاق است هرچند تا این دقیقه هرگز از انجام سخت ترینِ صعبها شانه خالی نکردم اما اینک ترجیحم بر رفتن بدون گلایه و خداحافظیِ بیحاشیه است.
منکر نیکیها نیستم و قدردانتر از همیشه نسبت به همهٔ آنانی که در این حال و احوالِ امروزیم قدمها برداشتهاند بیمزد و منت اما... حرف گفتنی، راه رفتنی و امور شدنی، همه از مصادیقِ بارزِ لابد و ناگزیر است... و من برای رفتن از آوردگاه میدان سبز قدم به شهرآورد میگذارم.
همهٔ نیکانِ روزگار همواره در پناه حضرت باریتعالی
سعید مظفریزاده
دی ماه»