به گزارش گروه فضای مجازی «خبرگزاری دانشجو»، در وبلاگ قیام الله آمده است؛ «لکه» فیلم داستانی بلندی با موضوع فتنه و دولت یازدهم است. فیلم با لکه فضله کلاغی بر شیشه ماشین مدیر کل آغاز میشود. راننده مدیرکل میخواهد از پیش او برود که مدیر کل دست در جیبش کرده تا خودکار را از جیبش بیرون بیاورد اما خودکار پس میدهد و لباسش کثیف میشود.
ظاهراً قرار است مدیرکل به جلسه معارفه برود که زنی مقابل ماشین سبز شده و موجب ترمز ناگهانی میشود. با مشاجره و درخواست او مدیرکل پیاده شده و مشخص میشود که وی همسرشهید و مادر یکی از شاگردان مدیرکل است که در فتنه 88 به تحریک وی به خیابان رفته و جان خود را از دست داده و اکنون از پذیرش پست مدیرکل در نظامی که آن را مشروع نمیدانسته و به همان واسطه فرزندش را به دم تیغ برده شاکی است، مدیرکل به او توجه نمیکند و میگوید باید وقتشناس بود و زن او را قدرت طلب میداند و تهدید به اقدام میکند.
فیلم با رسیدن مدیرکل به دفتر کار در محوطه سازمان و رسیدن زن به محل معارفه ادامه پیدا میکند؛ کشاکش تلاش زن برای ورود به سالن معارفه و جلوگیری مدیرکل از آن در جریان است؛ در نهایت مدیرکل پشت تریبون رفته و شروع به سخنرانی میکند که زن به همراه مادران شهدای همان سازمان وارد میشوند.
مدیرکل نمیتواند به راحتی به صحبت ادامه دهد و از شدت گرما لباسش را در میآورد؛ لکه خودکار در اثر عرق بزرگ شده و او بدون توجه به آن در حال سخنرانی است؛ مادران شهدای سازمان با عکس فرزندانشان در مقابل او در انتهای سالن ایستادهاند، فیلم با لکنت زبان او پایان مییابد.
سوژه فیلم بدیع است، چون اولین فیلم داستانی است که با موضوع دولت اعتدال و از آن مهمتر نسبت آن با فتنه ساخته شده است؛ خط تعلیق اصلی فیلم که کشاکش مادر کشته فتنه با مدیرکل فتنهگر است بسیار جالب شکل گرفته است، به ویژه آنکه مدام اتفاقات خلاف انتظار در آن رخ میدهد.
ایستادن زن مقابل ماشین، دفاع او از نظام، رسیدن او به محل معارفه با وجود عبور مدیرکل از خط ویژه، رسیدن او به داخل سالن بر خلاف انتظار، اطلاعاتی بودن راننده مدیر کل و ثبت خیانتهای او و...
فیلم جنبه نمادین جدی نیز دارد؛ از انتخاب اسامی مثل نام دادگر برای نماینده تا استفاده از عنصر لکه و معرفی فتنه به عنوان لکه ننگ و همسانی آن با لکه فضله کلاغ، خانواده شهدا مخصوصا مادر شهید سازمان مربوطه که پسرش در مرصاد که نبرد بامنافقین بوده کشته شده، صحبت و قصهگویی آژانس شیشهای وار به سبک حاجکاظم از فتنه و جنگ، استفاده از نام مهندس برای مدیرکل که به عنوان میرحسین موسوی تلمیح دارد، عبارات خوب فیلم مثل پاسخ زن به سوال وسیله دارید مدیرکل با این عنوان که وسیله ندارم ولی هدف دارم.
این وجه نمادین کار را غیر عادی و شعاری نکرده است و در مجموع مخاطب با آن ارتباط خوبی برقرار میکند فیلمنامه خوب فیلم که حتی خانواده کشته شدگان فتنه را همراه نظام و فتنهگران قدرت طلبی که این روزها به نان و نوایی هم رسیدهاند اما ظاهر مذهبی و انقلابی دارند را نفی میکند هم یکیدیگر از نقاط قوت فیلم است.
فیلم از نقاط ضعف نیز خالی نیست؛ مثلاْ با وجود پرداخت به نسبت خوب فیلم، بازی بازیگر زن همراه با عاطفه مادری نیست، وجهه انقلابی و معترض او خوب نمایش داده شده اما وجهه عاطفی او نه.
پایان فیلم نیز بیش از حد نمادین و نامفهوم است؛ فیلم میتوانست با سخن گفتن خانواده شهید یا بیشتر از اقدام نمادین خانواده شهدا در بالا نگه داشتن عکس فرزندانشان تمام شود. اطلاعاتی نشان دادن راننده گرچه نکته امیدی که نظام حواسش به فتنهگران فرصت طلب هست را نشان میدهد، اما ورود از وجهه امنیتی کار را خراب کرده است، مثلاْ میشد نظام به داد زن میرسید، نه اینکه صرفاْ آلبوم خرابکاریهای مهندس تکمیل شود.
در مجموع لکه کارخوب دیگری از محمدرضا شفاه و مفیدیکیا است که باید شروع ورود جدیتر جبهه انقلاب به فضای داستانی و استفاده از مضامین روز باشد.