به گزارش گروه فضای مجای «خبرگزاری دانشجو»، در وبلاگ یادداشتهای یک پابرهنه آمده است؛ در تاریخ آمده است بعد از کشته شدن عثمان، برخی از خواص آن روز دنیای اسلام که منافعشان را در مقابل عدالتِ مولا امیرالمومنین علی (ع) بر باد رفته میدیدند، با علم کردن پیراهن خونی عثمان، به بهانه خونخواهی خلیفه مقتول، بر امیرالمومنین (ع) شوریده و فتنه جمل را به راه انداختند.
اما گاهی اوقات پیراهن خونی عثمان برای دعواهای برخی بسیار بزرگ است و البته هر روز هم نمیتوان پیراهن خونی پیدا کرده و علم نمود! لذا همان برخی برای حفظ منافعشان و رسیدن به مال و قدرت و آرزوهای پست دنیوی از هر حادثه و وسیلهای استفاده میکردند.
در ادبیات عامه، واژههایی مانند مرده خوار و میراثخوار را میتوان یافت که به چنین افرادی اطلاق میشود؛ مرده خوار کسی است که حتی از مرگ دیگران هم استفاده میبرد! کسی که حتی از مرگ دیگران استفاده میکند تا منافعش تأمین شود، کسی نیست که دارای اصول و مبانی روشن و صریحی باشد.
اصول اینگونه افراد حول منافع دنیوی و مادی تعریف میشود؛ در واقع مانند علم شدن پیراهن خونی عثمان، منافع مادی است که میتواند افراد متنوع وگاه متضاد را زیر یک علم جمع کند.
این رویه و رویداد منحصر به واقعه جمل نبوده و در دورانهای مختلف قابل مشاهده است؛ نمونه بارز این رویه و رفتار در دوران معاصر ما جریان اصلاح طلبی یا همان جریان چپ است؛ در 20 سال اخیر موارد بسیار زیادی را میتوان یافت که اصلاح طلبها 180 درجه تغییر جهت داده و افکارشان دچار چرخشهای عجیب و غریب شده است.
در تمامی این تغییر جهتهای عجیب و غریب، وقایع بسیاری وجود داشته که تبدیل به پیراهن خونی عثمان برای اصلاح طلبها و حرکت گازانبری آنها شده است؛ شاید یکی از بارزترین این موارد، ماجرای قتلهای زنجیرهای بود.
چه کسانی رمز آشوبهای 88 را اعلام کردند، چه کسانی بر ادعای دروغ و پوچ و احمقانه «تقلب» در انتخابات اصرار ورزیدند، چه کسانی شهدای جنبش سبز را ساخته و هفتم و چهلم و سال گرفتند، چه کسانی تهمت ناجوانمردانه تجاوز به زندانیان را ساختند و در نهایت هم، وقتی دوباره به قدرت بازگشتند از رفع سوء تفاهماتی سخن گفتند که از گذشته مانده و باید با وحدت میان گروههای سیاسی برطرف شود!
در روزهای اخیر هم، رسانههای زنجیرهای اصلاح طلبها به بهانه مرگ دلخراش 2 نفر از شهروندان تهرانی در یک آتش سوزی، هیاهوی زیادی را برای تخریب شهردار تهران به راه انداختهاند.
اصلاح طلبها میگویند که به دلیل نقص فنی ماشین آتش نشانی که نردبانش باز نشده است، شهردار تهران باید عذرخواهی کرده و استعفا کند؛ البته برخی دیگر پا را فراتر گذاشته و خواستار محاکمه شهردار تهران شدهاند. دخالت شخص شهردار تهران در نقص فنی خودروی آتش نشانی تا چه میزان قابل شناسایی یا سنجش و ارزیابی است؟
چرا اصلاح طلبها اینگونه برخورد میکنند؟ این همه هیاهو برای چیست؟ به دلیل مرگ 2 نفر از هموطنانمان است؟ اگر به این دلیل باشد و منطق اصلاح طلبها در مقصر جلوه دادن شخص شهردار تهران را بپذیریم، چه برخوردی باید با خود اصلاح طلبها و دولت قدیم و جدیدشان کنیم؟
طی این چند ماه و همچنین دوران اصلاحات، چند هزار نفر به دلیل کیفیت پایین خودرها و یا غیراستاندارد بودن جادهها در تصادفات کشته شدهاند؟ چند هزار نفر فقط بر اثر آلودگی هوا و محیط زیست مردهاند؟ چند هزار نفر بر اثر کمبود امکانات پزشکی و دارو متأسفانه جان خودشان را از دست دادهاند؟
چند نفر از مردم این کشور در وقایع تروریستی به شهادت رسیدهاند؟ صدمات وارده به مردم و نظام در جریان فتنه 78 و 88 بر عهده کیست؟ اگر قرار باشد قالیباف به خاطر باز نشدن نردبان ماشین آتش نشانی استعفا کند، چرا نباید خاتمی را به دلیل شهادت کارکنان کنسولگری ایران در مزارشریف و روحانی را به خاطر شهادت دیپلماتهایمان در بیروت و صنعا مورد بازخواست قرار داد؟
حتماً به یاد دارید در جریان زلزله تاسف بار آذربایجان، در دوران دکتر احمدینژاد که به مرگ حدود 500 نفر از هموطنانمان منجر شد، اصلاح طلبها چه کردند و چه نوشتند.
بارها و بارها نوشتند و گفتند که چرا باید با یک زلزله 5 و اندی ریشتر این همه کشته شود و این از ثمرات مدیریت اصولگراهاست که کشور را به خرابه تبدیل کردهاند، حال آنکه هیچ کس بعد از مرگ بیش از 50 هزار نفر در زلزله بم، به خاتمی انتقاد نکرد و دولت اصلاحات را مقصر جلوه نداد، بلکه همه برای آبادانی و رفع خرابیهای بم بسیج شدند.
چرا اصلاح طلبها اینگونه برخورد میکنند؟ اگر تنها به دلیل رقابتهای سیاسی است که دامنه این برخوردها تا براندازی نظام هم رفته است؛ چرا هیچ حد و مرزی ندارد؟ در دوران احمدینژاد اصلاح طلبها مدام میگفتند که مجلس باید در مقابل دولت احمدینژاد بایستد و حق با مجلس است، اما با پیروزی روحانی در انتخابات مجلس جناب سعید حجاریان خواستار دادن حق انحلال مجلس به دولت شد!
تنها با این پاسخ میتوان اصلاح طلبها را در کاراکتر مسئول کفن و دفن در کارتون «لوک خوش شانس» تصور کرد که با هر دوئل و مرگ و میری خوشحال از رسیدن به لقمهای چرب و شیرین چشمانش برق میزد! اصلاح طلبهای ایرانی هم بنابه حکم غریزه، در جستجوی آرزوهایشان هر مرگ و میر و اتفاقی برایشان لقمه چرب و شیرینی است که نباید از دست بدهند؛ حتی اگر این لقمه چرب و شیرین اجساد له شده دو نفر از شهروندان تهرانی باشد.