به گزارش خرنگار سیاسی «خبرگزاری دانشجو»، مجمع دانشجویان عدالتخواه شیراز در نامه ای سرگشاده به آرمیتا رضایینژاد، فرزند شهید هستهای، داریوش رضایینژاد چنین نوشت:
آرمیتا جان سلام.
امیدواریم که حالت خوب باشد و دلت آرام.
مدتی است که هوای صحبت با تو را داریم، گویا که این روزها فقط تو می توانی این حرف ها را از ته دل درک کنی...
میدانی، یاد آن روز افتاده ایم. آن روزکه حالا از آن چند سال گذشته و تو بزرگتر شده ای... همان روزی که با خرج چند گلولهی ناقابل بابای تو را - که نه!همه ی دنیای تو را از تو و ما گرفتند.
آری، تو آن روز کوچک بودی که با خرج چند گلوله ی ناقابل، « مرد» ما و «بابای» تو را را از میان ما محو کردند. اما حالا... چه بگوییم؟! حتما خبرها را شنیده ای. انگار آن ها که قطره ای آب از دستشان نمی چکید، این روزها بخشنده شده اند و خرج های بزرگتری می کنند!
مثلا خرج های 4.2 میلیارد دلاری، در مقابل هر آنچه بابای تو و بقیه ی مردهای مردِ این کشور با خون دل خوردن، برای ما و تو و تمام مردم کشورشان به ارمغان آورده بودند. 4.2 میلیارد دلاری که حق ما و اصلا مال خود ما بود...!! 4.2 میلیاردی که در مقابل هرآنچه که پدرت با تلاش بی نهایت برایمان به جا گذاشته بود، به ما صدقه دادند!...
بله آرمیتا جان؛ حالا انگار آمریکا هم خوب دست به خرج شده و حرف از بذل و بخشش های بزرگ بزرگ می زند... حرف از آزادی، لغو تحریم. اجازه صادر میکند، برای پرواز هواپیماهایمان! برای رفتمان، آمدمان، داد و ستدمان! و در قبالش هم از ما هیچ چیز نمیخواهد...!!!!
می بینی؟ این است که می گوییم بخشش های بزرگ... بالاخره کدخدا می نامندش! ناسلامتی ادعا می کند جای خدا نشسته؛ اصلا می گویند در حیطه ی اختیاراتش است!
ولی گفتیم که، تو حالا بزرگتر شده ای و خواندن و نوشتن یادگرفته ای؛ حتما یک جایی از کتاب هایت، وقتی راجع به قهرمانان کشورت و مردهای بزرگ ایران می خوانی، یادت به بابا می افتد و شاید نگران می شوی که آن ها که برای گرفتن «دنیای تو» از «دنیای مان» خرج کردند، نکند باز بخشنده شده اند و دست به خرج، تا این بار تمام دارایی مان را با خود ببرند؟!...
شاید نگرانی در دلت موج بزند، نگرانی برای قهرمانان کشورمان...
نگرانیت به جا است؛ از تو چه پنهان ما هم این روزها نگرانیم. نگران آینده، نگران گذشته و میراث گذشتگان.
می دانیم که می دانی ما هیچ زمانی از اجنبی چیزی عایدمان نشده است... چه آن زمانی که اجنبی در داخل کشورمان بود و چه حالا که سودای پیوستن به جامعه ی جهانی را سر دست گرفته و تبلیغ می کنند...
شاید، منتظری. منتظر تمام این مرد هایی که همیشه ی تاریخ بوده اند و حالا هم هستند...
همیشه ی تاریخ که هیچ وقت، نه آمریکا و نه هیچ زور دیگری نتوانست و «نخواست» که برای ما کاری بکند.
همان از اول تا اخر این گذشته و این تاریخ که همیشه هر زمان که سرزمین ما و مردم ما به سختی قله ها را یکی یکی فتح کردند و هر چه که عزت ما را برای ما به ارمغان آورد، همه از دل همین مردم و همین قهرمانان می جوشید.
همین ما مردمی که اگر پیروزی ای نصیبمان شد از همت خودمان بود و خودمان بودیم که برخاستیم تا کشورمان را از جا بلند کنیم.
و می دانیم که میدانی این بخشنده های امروز که لبخند می زنند و دست می دهند، همان ویران کننده های دیروز هستند..همان ها که پدرت را از ما گرفتند...
که راه پیشرفت این مملکت به «امثال پدر تو» بسته است و نه هیچ کس دیگر... و نه هیچ چیز دیگر...
تو باور داری، ما هم باور داریم... باور داریم که پیشرفت میهن مان، این همه در اوج بودنش که حالا هر کسی سنگش را به سینه می زند، نه نیاز به آن مردان آمریکایی دارد و نه هیچ کس دیگر. ما خوب می دانیم و باور داریم که هر اتفاقی که قرار است در سرنوشت کشورمان رقم بخورد، فقط و فقط در دستان خودمان است...
آری، یقین داریم که تو و ما، سربلندی کشورمان را فقط در دستان خودمان خواهیم یافت و نیاز به بخشندگی هیچ کدام از آن ها که در همه حال و در هر فرصتی به دنبال راهی برای سقوطمان بودند، نداریم!
این همه را گفتیم که بگوییم، آرمیتا! میدانیم، ما امید داریم که می توانیم. می توانیم که همه چیز را از نو با دست های خودمان بسازیم. آرمیتا ما نه از یک دل، ما نه از یک زبان، ما از دل و زبان یک ملت با تو حرف می زنیم...آرمیتای ایران، ما همیشه ی این تاریخ ثابت کردیم که می توانیم...و حالا هم ثابت خواهیم کرد، نه به اندازه ی بابای تو، که در حد توان خودمان از میراث بزرگ پدرت محافظت خواهیم کرد...