به گزارش گروه فضای مجازی «خبرگزاری دانشجو»، رهبری معظم انقلاب، ضرورت بررسیهای تطبیقی درخصوص مقایسه بین انقلابهای بزرگ دنیا و انقلاب اسلامی ایران را مورد تأکید قرار دادهاند. محض نمونه، ایشان میفرمایند: «انقلاب اسلامی در مقایسه با سایر انقلابهای بزرگ دنیا از عمق، قوت و کارآمدی بیشتری برخوردار است اما در عین حال برخلاف سایر انقلابهای بزرگ آنطور که باید به آن پرداخته نشده و لازم است در تدوین کتب تاریخی، رمان و امثال آن کارهای بیشتری صورت پذیرد.»
با ملحوظداشتن الزام فوقالذکر، ذیلا به این مهم پرداخته میشود که انقلاب اسلامی ایران، تنها انقلابی است که با وجود استحاله برخی از فعالان آن، در بعد رهبری و ساختاری، منحرف و استحاله نشد و همواره رهبری وفادار به آرمانهای آن در رأس بوده است. لکن در کنار این تبشیر، تبذیزی به جهت برخی حرکتهای استحالهطلبی وجود دارد که در ادامه، پیش رو نهاده میشود. تردیدی نیست که اصل، جوهر و گوهر انقلابی-الهی جمهوری اسلامی همچنان پابرجاست.
انقلاب اسلامی ایران، تنها انقلابی است که با وجود استحاله برخی از فعالان آن، در بعد رهبری و ساختاری، منحرف و استحاله نشد و همواره رهبری وفادار به آرمانهای آن در رأس بوده است.
بیانات روز شنبه مقام معظم رهبری، علاوه بر منطقی درونی که به صدق ذاتی گفتار ایشان دلالت دارد، در عالم خارج نیز، دارای منطق بیرونی و حیث تطابق با واقعیت است.
روز شنبه 19بهمن در دیدار با جمعی از پرسنل و فرماندهان نیروی هوایی، رهبری انقلاب لازمه تأمین و حفظ استقلال را تکیه صریح و شفاف بر مبانی، اصول و ارزشهای انقلاب اسلامی دانستند و با اشاره به سیره امام خمینی(ره) در بیان صریح و بدون ابهام مواضع، افزودند: «امام(ره)، موضع خود را درخصوص رژیم طاغوتیِ موروثیِ استبدادی و سلطنتی، بدون ملاحظه و پرده پوشی بیان کردند، امام(ره) نظر خود را درباره لزوم استقرار نظام مبتنی بر اسلام و ارزشهای اسلام به صراحت اعلام کردند، امام(ره) موضع خود را در مقابل شبکه صهیونیستی خطرناکِ حاکم بر دنیا و همچنین رژیم جعلی و غاصب صهیونیستی بدون هیچگونه ملاحظهای مطرح کردند.»
مقام معظم رهبری پس از بیانات مزبور تأکید کردند: «این موارد، اصول و پایههای انقلاب اسلامی است و بعد از گذشت 35 سال، این اصول و اهداف همچنان تغییر نکرده و نظام اسلامی با پافشاری بر این اصول و حرکت در این مسیر به پیشرفت های حیرت انگیزی در بخشهای مختلف دست یافته و به یک قدرت بزرگ منطقهای و یک عنصر مؤثر بین المللی تبدیل شده است.»
در کنار این صلابت که پس از گذشت سی و پنج سال برای انقلاب اسلامی رقم خورده است، در آن سو سایر انقلابهای دنیا یا سقوط کردهاند و یا با استحاله آرمانهای اولیه خود، طریق پیشرفت را طی کردهاند. انقلابهای جهان پس از فروکشکردن شعلههای اولیه انقلاب که منجر به سرنگونگی حکومت پیشین میشد، راه دیگری در پیش میگرفتند و پس از گذشت زمانی کوتاه فاصله زیادی با آرمانهای اولیه میگرفتند. انقلاب فرانسه، روسیه و آمریکا از این حیث قابل توجه هستند. لازم است مختصرا اشاره شود که انقلابهای
اساساً همانگونه که ساموئل هانتیگتون و خصوصاً مارتین لیپست نیز بیان میکنند لیبرالیسم اقتصادی، مقدمه ضروری لیبرالیسم سیاسی است. بر اساس این منطق استعماری بهتر است ابتدا لیبرالیسم اقتصادی در دستور کار کشورهای جهان سوم و اسلامی قرار گیرد تا اذهان برای لیبرالیسم سیاسی که مسلتزم ساختارشکنی و استحاله مضاعف ارزشهای فرهنگی و دینی جوامع است، آماده شود.
بزرگ دنیا، چه انقلاب1776 آمریکا(که اعلامیه استقلال صادر شد)، چه 1789فرانسه و جه اکتبر1917 روسیه همگی از دست رهبرانشان خارج و مسیری دیگر در پیش گرفتند. برای مثال در انقلاب فرانسه، روبسپیر رهبر انقلاب به قتل میرسد و در واقع اعدام قانونی می شود!(با گیوتین) یا در انقلاب روسیه، لئو تروتسکی که اندیشهاش اساس انقلاب بود، طرد و تحت تعقیب قرار میگیرد. در مورد انقلاب آمریکا باید گفت که این انقلاب از همان نخستین روز خود نیز انقلاب به معنای واقعی نبود. انقلابی که در پی لغو بردگی بود اما رهبر فراماسونر آن جرج واشنگتن صاحب مراتع و بردگان زیاد بود! جمهوری ایالات متحده آمریکا که از پی جنگهای استقلال تأسیس گردید را میتوان جمهوری سرمایهداران و فراماسونرها نامید.
پس از تأسیس نظام جدید، الکساندر همیلتن بهعنوان طراح و بنیانگذار نظام سرمایهداری آمریکا برگزیده میشود. الکساندر همیلتن، آشکارا مدافع نظام سرمایهداری لیبرالی بود و میگفت: «کسانی که پول دارند و در خانواده آبرومند متولد شدهاند میتوانند حکومت خوبی به وجود بیاورند و آن را اداره کنند.». او صراحتاً میگفت: «قدرت دولت باید به قدرت صاحبان پول متکی باشد.»
استحاله، به چه دورهای اطلاق میشود؟
در نگاه نظریهها، انقلابها با دو خصلت مردمی و ایدئوژیکبودن شناخته میشوند. با توجه به این خصال، استحاله(Connotation) یا ترمیدور (Thermidor) به دورهای از انقلابها اطلاق میشود که خصلت ایدئولوژیک و مردمی آنها رنگ میبازد. بنابراین و مآلاً انقلاب اسلامی برای حفظ اصالت حداقلی، هرگز نباید در این دو وجه تضعیف شود. تضعیف این دو خصلت، به معنای استحاله نظام خواهد بود.
استحاله در مقام مصداق
در نسبت و دوگانه ساختار-کارگزار، ایران در بعد ساختاری، صرفا با دامنه قوه مجریه، لااقل یک بار و آن هم دوران خاتمی، استحاله را بهطور جدی تجربه کرده است. معالاسف، هماکنون نیز شاهد فساد سیاسی، اقتصادی بین پارهای از مسئولین کشور هستیم. افزون براین، فساد فکری و استحاله ارزشی پدیدهای است که بهگونهای نقابدار شروع به لانهگزینی در مناصب و بخشهایی مهم از کشور نموده است. فسادی که خود مبتلایان آن نیز ممکن است واقف بدان نباشند.
واقعیت استحاله به دوران بعد از اتمام دفاع مقدس بازمیگردد که شاهد روی کارآمدن برخی روحانیون غربگرا و جایگزنی گفتمان اشرافی به جای گفتمان انقلابی در برخی از فعالان و فاعلان سیاسی و اجرای منویات لیبرالی در امر اقتصادی بودیم. پس از آن، در خرداد 76 گفتمانی روی کار آمد که افزون بر لیبرالیسم اقتصادی و حتی بسی بیش از آن، لیبرالیسم سیاسی را غایتالقصوای
آیا وقت آن نیست که اصولگرایان با درک جامعالاطراف خطر تکنوکراتها و سکولاریسم یا دنیاویت نقابدار، مؤتلف شوند؟
خویش قرار داده بود. در پی این، حوادثی مانند 18تیر78 و فتنه 88 از آن جمله پروژههایی بود که به گونهای «مفصلبندیشده» و در دامان گفتمان لیبرال سیاسی، براندازی نظام را نشانگاه و اصابتگاه خود قرار داده بود.
اگر روحانی ادامهدهنده مشی هاشمی باشد و با پیگیری لیبرالیسم اقتصادی، راه را برای لیبرالیسم سیاسی نیز بگشاید، آنگاه حتی اصلاحطلبان تندروتر میتوانند به بازگشت همهجانبه به قدرت برای 4 و قویاً 8 سال دیگر (پس از دوران روحانی) امیدوار شوند. این مدعا، مؤدی و وامدار یک صبغه تئوریک است که پیش رو گذارده میشود:
اساساً همانگونه که ساموئل هانتیگتون و خصوصاً مارتین لیپست نیز بیان میکنند لیبرالیسم اقتصادی، مقدمه ضروری لیبرالیسم سیاسی است. بر اساس این منطق استعماری بهتر است ابتدا لیبرالیسم اقتصادی در دستور کار کشورهای جهان سوم و اسلامی قرار گیرد تا اذهان برای لیبرالیسم سیاسی که مسلتزم ساختارشکنی و استحاله مضاعف ارزشهای فرهنگی و دینی جوامع است، آماده شود و بالنتیجه اعتراض کمتری در برابر ارزشهای غربی در پی آید.
مشابه تمهید لیبرالیسم اقتصادی هاشمی برای لیبرالیسم سیاسی خاتمی، دولت کنونی نیز با رویهای سرمایهسالارانه و لیبرالی در اقتصاد- باوجود اقتدارطلب بودن روح حاکم بر داعیان و مدعیان آن- می تواند مقدمهای برای لیبرالیسم سیاسی و رخنه جریانات خطرناک شوند.
حال آیا وقت آن نیست که اصولگرایان با درک جامعالاطراف خطر تکنوکراتها و سکولاریسم یا دنیاویت نقابدار، مؤتلف شوند؟
محسن سلگی
منبع: جهان نیوز