به گزارش گروه فضای مجازی «خبرگزاری دانشجو»، کمی آنسوتر از اقیانوس آرام کشوری را میتوان روی نقشه پیدا کرد که نامش آمریکاست و تقریبا نزدیک به صد سال است صنعت سینمای این کشور و استودیوهایی که در هالیوود مستقر هستند سالنهای سینماهای جهان را در تسخیر تولیدات خود دارند. چرخه تولید مذکور در دهه 30 همزمان با ورود صدا به سینما آکادمی اسکار را از میان برترین و نامآورترین افرادی که در ساخت و تولید مشغول بودند انتخاب کرد و جوایزی را تحت عنوان این آکادمی با عنوان اسکار به برترین تولیدات خود هدیه میدهد، جایزهای که تا سال 1939 رسما اسکار نام نداشت.
تاریخ اهدای اسکار از ابتدا با تناقضاتی سیاسی همراه است و لحاظکردن نگاههای سیاسی سوء، اهدای جوایز به فیلمهای تراز را زیر سؤال میبرد. گاهی به بیارزشترین فیلمها که دارای محتوایی سیاستزده هستند جایزه اهدا کردند و مخالفخوانهای سیستم به صورت سینوسی مغضوب آکادمی به شمار میروند. جان فورد که طی استنادات منتشر شده اخیر سازمان سیا با همکاری سازمانهای امنیتی به هالیوود راه پیدا کرد و بعدا با سازمان تشکیل شده سیا همکاری میکرد فارغ از همه توانمندیهایش اولین اسکارش را به دلیل نگرههای سیاسی دریافت کرد و نخستین جایزه اسکارش را در دهه 30 برای فیلم خبرچین گرفت. امروز از هیچکاک چه بسیار مینویسند و او را به نوعی پدر سینمای کلاسیک میدانند، از مارتین اسکورسیزی تا کریستوفر نولان، مریدان سینمایی هیچکاک به شمار میروند اما جناب هیچکاک که در باب مولف بودنش متون بسیاری به نگارش درآمده، هیچگاه دستش به مجسمه طلایی نرسید.
در سال 1941 رقابت بر سر جایزه بهترین فیلم میان فیلمهای خوشههای خشم، ربکا، داستان فیلادلفیا و دیکتاتور بزرگ بسیار فشرده بود. ربکای هیچکاک جایزه را برد اما از آنجا که جایزه بهترین فیلم همیشه به تهیهکننده داده میشود، دست خود هیچکاک هرگز به جایزه اسکار نرسید. هیچکاک انگلیسی چند بار دیگر نیز نامزد اسکار شد اما به آن دست نیافت. در سال 1967 آکادمی سرانجام مشکل اعطای جایزه اسکار به آلفرد هیچکاک را با دادن جایزه افتخاری دستاورد تمام عمر حل کرد. این تنها باری بود که دست هیچکاک به مجسمه اسکار خورد. او فقط زیر لب گفت: «ممنون!» و از صحنه پایین آمد. یکی از مخالفخوانهای بزرگ جریان سیاسی، اورسن ولز که مخالفخوانی سیاسی خود را با فیلم همشهری کین (بهترین فیلم تاریخ سینما) بروز داد به دلیل ورود همین نگرشها هیچگاه موفق نشد مجسمه طلایی را لمس کند. مراسم اسکار سال 1942 یکی از بحثانگیزترین مراسم در نوع خود بود.
«دره من چه سبز بود» به کارگردانی جانفورد اسکار بهترین فیلم را برد و همشهری کین اورسن ولز را ناکام گذاشت. فورد در زمینه بهترین کارگردانی هم اورسن ولز تازهکار را از جایزه محروم کرد. برخی استدلال میکنند که این اتفاق بزرگترین بیعدالتی و سیاسیترین نگرش نسبت به اهدای جایزه، در تاریخ اسکار بود. در سال 1971 آکادمی بار دیگر به تصحیح یکی از اشتباهاتش اقدام کرد و به اورسن ولز یک اسکار افتخاری داد. چاپلین هم از مخالفخوانهای نظام سرمایهداری به شمار میرفت و بعد از جریان مک کارتیسم در اروپا سرگردان و آواره شد و آکادمی در سال 1972 به چاپلین هم اسکاری افتخاری اعطا کرد تا نگاه سیاسی خود را طی سالها آوارگی چاپلین در دوران پسا مک کارتیسم لاپوشانی کند. چارلی 20 سال پیش از آن، هنگامی که رفتار سیاسی او زیر ذرهبین قرار گرفت از آمریکا رفت و هنگامی که در سال 1972 برای دریافت جایزه اسکار به آمریکا بازگشت طولانیترین کفزدنها در حالیکه همه به پا ایستاده بودند، در انتظارش بود اما او در گفتوگوهای متعددی بارها اشاره کرد مک کارتیسم هالیوودی عامل آوارگیاش بود (تصدیق این متن در گفتوگوی معروف سعید مستغاثی با فرزند چاپلین). در سال 1952 که اسکار بهترین فیلم به یک آمریکایی در پاریس داده شد آنهم در برابر فیلم «اتوبوسی به نام هوس» الیا کازان که جزو دستگیرشدگان دوران مک کارتیسم به شمار میرفت باز هم نگرش سیاسی توسطآکادمی نمود پیدا کرد تا کازان بزرگ مغضوب آکادمی باشد. در سال 1964 همزمان با اعتراضات گسترده سیاهان در آمریکا و جنبش مارتین لوتر کینگ، سیدنی پواتیه اولین بازیگر سیاهپوستی بود که جایزه اسکار بهترین بازیگری را برای بازی بسیار ضعیفش در «سوسنهای مزرعه» از آن خود کرد تا این جایزه یکی از سیاسیترین دورههای خود را تجربه کند.
بسیاری از کارشناسان در دهه 60 اذعان داشتند که این جایزه صرفا برای آرامکردن جنبشهای اعتراضی سیاهان در آمریکا بود. حال با بررسی این سابقه تاریخی در دورانی که سیاستورزی آکادمی بروز آنچنانی نداشت کاملا مشهود به نظر میرسد که افرادی نظیر کازان، اورسن ولز و چاپلین به دلیل تمرد کلان در دوران فعالیت خود، مجسمه را فقط به خاطر یک عمر فعالیت دریافت کردند! واپسین نگرشهای سیاسی در اهدای جایزه مربوط به دورانی میشود که ایرانهراسی به عنوان یک گفتمان روز آمریکایی به شمار میرود و با در نظر گرفتن این گفتمان، فیلم ضعیف و درجه چندم آرگو جایزه اسکار در سال 2013 را کسب میکند. در سال قبل از آن (2012) یک فیلم از ایران (جدایی) جایزه اسکار بهترین فیلم را کسب کرده بود. از آن روزی که آرگو این جایزه را توسط بانوی اول آمریکا از کاخ سفید دریافت کرد، بسیاری تلاش میکردند تا سیاستزدگی جاری در بین اعضای آکادمی را توهم توطئه توصیف کنند و این جریان همچنان ادامه دارد. اخیرا اصغر فرهادی در گفتوگویی با هفتهنامه- روزنامه شده- آسمان 2 صفحه تمام تلاش میکند تا به مخاطب بفهماند اسکار سیاسی نیست! اما در همین مصاحبه میگوید: «آرگو از نظر من فیلم بسیار ضعیفی است، آرگو تنها فیلمی است که اسکار بهترین فیلم را گرفت. ولی در رشته کارگردانی نامزد نبود.
فکر نمیکنم غیر از آرگو برای فیلم دیگری این اتفاق افتاده باشد. شاید هم معدود فیلمهایی باشند و آرگو در آمریکا هم فیلم مورد توافقی نیست.» همین سخن که آرگو فیلم ضعیفی است و مورد توافق نیست، ثابت میکند معادلات دیگری جایزه را در دستان بنافلک قرار داده است. اگر آرگو فیلم مورد توافقی نیست اما مورد سفارش سیستم است چرا که مورد توافقترین لوکیشن آمریکا (کاخ سفید) از کیلومترها دورتر از طریق ویدئو کنفرانس در جلوی چشمان اعضای آکادمی حاضر میشود و جایزه بهترین فیلم را به آرگو تقدیم میکند. در ادامه این گفتوگو فرهادی اشاره میکند: «شانسی که آرگو در آن سالن آورد این بود که رقیب اصلیاش لینکلن بود و حضور چندین باره اسپیلبرگ روی صحنه اسکار خیلی هیجانانگیز نیست. یعنی اعضای آکادمی فکر میکنند اگر استیون اسپیلبرگ روی صحنه حاضر شود، اتفاق تازهای صورت نپذیرفته است.» طبیعی است فرهادی اصرار دارد اعلام کند کسانی که جایزه اسکار را گرفتهاند دیگر مورد لطف و تفقد از جانب اعضای آکادمی قرار نخواهند گرفت. در ابتدا برای نقضکردن سخنان فرهادی این فرض بسیار مهم را در نظر نمیگیریم که اسپیلبرگ بعد از ساختن فیلم مونیخ تا حدودی جایزه اسکار را از خود دور کرد. حالا با همان فرضهای فرهادی اگر بخواهیم گفته او را نقض کنیم که با روی سن آمدن کارگردانهای بزرگ کار جدیدی توسط اعضای آکادمی صورت نپذیرفته است، کافی است چند مثال بسیار روشن بیاوریم. آنگ لی فیلمساز بسیار شناخته شده تایوانی است که برای نخستین بار در سال 2001 در بخش خارجی اسکار با فیلم ببر خیزان، اژدهای پنهان درخشید و به همراه یکی از تهیهکنندگان فیلم روی سن آمد و جایزه را دریافت کرد. به فاصله 5 سال بعد دوباره برای کارگردانی فیلم کوهستان بروکبک موفق شد جایزه اسکار را دریافت کند.
آنگ لی کارگردان تایوانی آمریکاییتبار به فاصله 7 سال بعد در سال 2013 همزمان با کسب جایزه بهترین فیلم توسط آرگو، توانست سومین اسکار خود را برای کارگردانی زندگی پای دریافت کند. یعنی به فاصله 12 سال آنگ لی برای سه فیلم سه بار روی سن اسکار حاضر شد. اگر حاضرشدن آنگ لی روی سن برای اعضای آکادمی جذابیتی ندارد چرا در سال 2013 دوباره به او رای دادند؟ از طرفی آخرین اسکاری که استیون اسپیلبرگ دریافت کرده مربوط به سال 1998 میشود. یعنی اسپیلبرگ در حین برگزاری اسکار 2013 پانزده سالی است که دستش به مجسمه طلایی نرسیده است. اگر برای آکادمی اهدای جایزه به صورت متوالی هیجانانگیز نیست چرا این جایزه به تام هنکس برای فیلم فیلادلفیا در مراسم سال 1994 اهدا میشود و او همین جایزه را در مراسم اسکار سال 1995 برای فیلم فارست گامپ نیز دریافت میکند. دنیل دیلوئیس دومین اسکارش را در سال 2007 برای بازی در فیلم «خون به پا خواهد شد» دریافت کرد. وی در سال 2013 برای بازی در نقش آبراهام لینکلن برای سومین بار برنده اسکار شد. این بازیگر بزرگ بریتانیایی تنها بازیگر در تاریخ سینماست که موفق به کسب سه جایزه بهترین بازیگر نقش اول مرد شده است. پس اگر جوایز متوالی جذاب نیست چرا دریافت جایزه توسط دیلوئیس در دوره زمانی 7 ساله جذاب است اما کسب جایزه توسط اسپیلبرگ پس از 15 سال جذاب نیست؟ با این حساب در اسکار 2010 باید جایزه به جیمز کامرون اهدا نمیشد و فیلم بیگلو جایزه را دریافت میکرد. چرا روی سن آمدن کامرون برای اعضای آکادمی تکراری نیست؟
کریستوف والتز بازیگر فیلم حرامزادههای لعنتی (تارانتینو -2009) برای ایفای نقش هانس لاندا در این فیلم جایزه نقش مکمل را دریافت میکند و 4 سال بعد برای ایفای نقش دکتر کینگ شولتز در فیلم جانگو دوباره اسکار دریافت میکند. بازهم باید اشاره کرد با در نظر گرفتن سخنان فرهادی، روی سن آمدن کریستوف والتز نباید هیجانی برای آکادمی داشته باشد. یا مورد نقض سخن فرهادی را میتوان در جوایز الیور استون جستوجو کرد.در سال 1986 الیور استون برای فیلم جوخه جایزه بهترین کارگردانی را دریافت کرد و در سال 1989 برای فیلم متولد چهارم جولای بازهم موفق به دریافت جایزه کارگردانی شد. حالا اگر فرض کنیم که سخنان فرهادی صحیح است و آمدن دوباره یک کارگردان روی سن جذابیتی ندارد چرا آقایان و سینهچاکان او اصرار داشتند فیلم فرانسوی گذشته را به عنوان نماینده ایران به آکادمی معرفی کنند؟! فرهادی در سال 2012 جایزه بهترین فیلم خارجی را دریافت کرده است و با در نظر گرفتن سخن این کارگردان، اسکار گرفتنش برای اعضای آکادمی جذابیتی نخواهد داشت پس چرا اصرار داشتند که فیلم گذشته را به اسکار معرفی کنند؟! اما اسکار نگرفتن لینکلن جای سؤال فراوان دارد. درباره کاراکتر لینکلن بیش از 117 فیلم سینمایی و مستند بلند ساخته شده است. یعنی کاراکتری که اغلب فیلمسازان بزرگ درباره وی فیلم ساختهاند که میتوان به لینکلن جوان جان فورد اشاره کرد.
لینکلنی که ساحت قدسی در نزد آمریکاییان دارد اما مشخص است که گفتمان لینکلنی به جای خود اما گفتمان آرگو برای اعضای آکادمی جذابیت بیشتری دارد. از طرفی اگر صلاحیتهای سینمایی تکنیکال و محتوایی را بخواهیم بررسی کنیم فیلم جانگوی رها شده دارای ویژگیهای بهترین فیلم است اما چون محتوای فیلم مخالفخوان به نظر میرسد اسکار نصیب آرگو میشود. برای پاسخ به استدلالهای عجیب آقای فرهادی باز هم میتوان نوشت اما جای تعجب است که این کارگردان زرنگ موقعیتشناس چرا باید برای توجیه اسکار خود و غیرسیاسی نشان دادن اسکار آسمان و ریسمان ببافد. فرهادی در جای دیگری از گفتوگویش اشاره میکند: «با رئیس کمپانی سونی درباره همین نگاه بعضی از این آقایان به هالیوود، حرف میزدیم که وقتی یک فیلم ضدایرانی ساخته میشود این فیلم را به همه فیلمسازها و همه سینماگران آمریکا تعمیم میدهند. از اصغر فرهادی باید پرسید واقعا این جریانی که هر سال و هر دم از این باغ هالیوودی بری میرسد سازندگانش کجای این جهان پنهان شدهاند. این سطرها در حالی نوشته میشود که کمتر از یکماه دیگر قسمت دوم 300 در سرتاسر جهان نمایش داده میشود. راستی! کارگردانش یک صهیونیست اهل و زاده سرزمینهای اشغالی است آقای فرهادی. بازهم توهم توطئه است؟!
وحید عطارزاده
منبع: وطن امروز