به گزارش گروه فضای مجازی «خبرگزاری دانشجو»، دورانی که برادرش بالاترین مقام اجرایی کشور را داشت، مدتی است که تمام شده است. در ماههای منتهی به انتخابات ریاستجمهوری نهم شاید او و دیگر اعضای خانواده تصور نمیکردند که محمود احمدینژاد چندی بعد بر کرسی ریاستجمهوری تکیه خواهد زد. همانطور که به گفته داود احمدینژاد این تصور را هم نداشتند که در دو سال انتهایی دولت دهم برادرشان آنچنان تغییر کند که حتی خط قرمزهای خود را نیز تغییر دهد. داود احمدینژاد هرچند انتقادات زیادی به عملکرد برادر دارد اما در طول مصاحبه به نحوی سخن میگوید که وابستگی عاطفی او و همچنین علاقهاش به برادر به وضوح نمایان است.
او برخی اقدامات برادرش مانند عملکرد در بحث هستهای را مورد تحسین قرار میدهد و آنچه بیش از همه در این گفتوگو بدان اشاره کرد که موجب رنجش هم شده ارتباط محمود با جریانی است که او انحرافی میخواندش. خلاصه متن گفتوگوی داود احمدینژاد با آرمان در ادامه آمده است:
*احمدینژاد در شرایطی که اصلا یک ذره از فرمان آقا و امام (ره) و از قوانین مملکتی عدول نمیکرد؛ حتی یک ذره و سر سوزن؛ اما در یک حادثه زیر رو شد به شکلی که تا قبل ازآن میگفت خط قرمزش قانون است. اما یکباره خط قرمزش جریان انحرافی شد و میگفت که اینها خط قرمز من هستند!
*من برادرم را طرد نکردم و این اشتباهی است که در جامعه بهدلیل اینکه اطلاعات ندارند، جا افتاده و فکر میکنند که من، او را طرد کردم. من با تمام وجود پشتسرش بودم؛ چه دوره اول و چه دوره دوم و چه اصلا در جریان شورای شهر. مطالعه بفرمایید میبینید که در تمام مقاطع و در کل کشور صدها سخنرانی برایش داشتم.
*محمود گفت اگر با اینها نباشی، با من نیستی و تو باید اینها را بپذیری. حتی زمانی که بازرسی بودم، گفت اگر اینها را برنتابی اینجا جا نداری. گفتم: یعنی چی؟ گفت: تو همه را ببین، آزادی ولی اینها را نبین! گفتم من در کارم استثنا برای هیچکس قائل نیستم. هر خانم یا آقایی نزد من بیاید، حرف و گزارش مستندی داشته باشد، به قیافهاش نگاه نمیکنم من نگاه نمیکنم که قیافهاش چگونه است بلکه نگاه میکنم که حرفش چیست. صحبت درمورد هرکس حتی معاوناولت باشد، من بررسی میکنم. اگر دروغ و اشتباه باشد، پرونده را کنار میگذارم ولی اگر درست باشد از آن نخواهم گذشت. چون همه بحثها این است که آدمهای بزرگ، خلاف نکنند نه آدمهایی که آفتابهدزد هستند. من از آن جنس آدمها نیستم که سر آفتابهدزد را گوش تا گوش ببرم ولی دزدی آدم بزرگ را استثنا کنم و نادیده بگیرم؛ من اینگونه نیستم. گفت اگر اینها را برنمیتابی، پس اینجا جا نداری. گفتم خب جا نداشته باشم، میروم. گفت: خب برو. گفتم: نمیروم. گفت چرا اول میگویی میروم و بعد میگویی نمیروم! گفتم برای اینکه فردا مردم ایران میگویند به برادرت نامردی کردی و شانه از زیر بار کار خالی کردی. تو بنویس و به من بده. سه تا نامه نوشت که نمیخواهم اینجا باشی. گفتم: سمعا و طاعتا. آمدم بیرون؛ هشت ماه سکوت کردم. برای دوره دوم، ایرانپیمایی کردم. اکثر استانها و شهرستانها رفتم و برایش سخنرانی کردم که او دوباره رئیسجمهور شود و حالا او، مرا به بیرون پرت کرده است. گفتم من این کار را میکنم برای اینکه احمدینژاد برای کشور، کار و خدمت میکند و مشکلات مملکت را حل میکند. شعارم این بود: «من کمکش میکنم که باشد.»
*احمدینژاد سال از دوره دوم گذشت و بعد به سمت اینها چرخش کرد. تا آن زمان هم صددرصد چرخش نکرده بود. دوره اول که تمام شد، دیدم که برخی بزرگان، نظرشان این است که در دوره دوم از احمدینژاد حمایت شود چون همه او را بهعنوان خدمتگزار دیده بودند. من هم از او دفاع کردم و از جایی افشاگری را شروع کردم که دیدم کاملا چرخش کرده و از آنها دفاع میکند. قضیه دوم اینکه تا همان موقع هم خیلی از مردم مرا برنمیتافتند که بخواهم فریاد بزنم؛ در آن مقطع، آنهایی که مسئولیت داشتند، مرا برنمیتافتند.
*مرا زمانی پذیرفتند که برادرم، اتاق فکرش را جریان انحرافی قرار داد و با نظر آنها هر کاری را انجام میداد که خیلی از آنها صددرصد به ضرر کشور بودند، اینجا بود که موضع گرفتم.
*درباره مناظره با روحانی احمدینژاد سابقهاش خوب است و درمناظره همه اینها را میبرد. خیالتان راحت باشد.
*برادر من چی میخواهد بگوید؟ میخواهد بگوید که طی صد روز باید میگفتید که چه کار زیربنایی انجام دادهاید که در شش ماه آینده مشکلات اقتصادی، سیاسی حل شود. احتمالا میخواهد اینها را بگوید. میخواهد بگوید که انرژی هستهای را به عرش بردم و شما به فرش آوردید. باید از خودش دفاع کند و احتمالا دفاعیاتش اینهاست. چون اینها بد گفتند. حالا ما میگوییم که اصلا بروید، کارتان را بکنید و چکار به احمدینژاد دارید؟ احمدینژاد هرکاری از دستش برآمده، کرده و هر گلی خواسته بزند به سر خودش زده است که میگوییم بعضیهایش هم اشتباه بوده است. اینکه ما بنشینیم و او را نقد کنیم، یعنی ماموریتمان را انجام دادهایم! یا اینکه برویم ببینیم مشکل مردم چیست تا آن را حل کنیم.
*خط مشی هر کسی به یک گونه است. مثال خودمانی میزنیم که زود به نتیجه برسیم. ممکن است من به شما انتقاد داشته باشم و شما اصلا اجازه انتقاد به من ندهید. حضرت زینب (س) در بدترین شرایط در نظام خلقت زندگی میکرد، در شرایط عاشورا. دشمنان بهدنبال این بودند که چادر را هم از سرش بکشند، او را در اسارت هم بردند ولی حضرت زینب به اندازه یک میلیمتر نگذاشت که به حجابش لطمه وارد شود. با بهترین حجاب در آن هجمه دشمن، سختترین مبارزه را انجام داد. اکنون خانمهای ما و شما چه مبارزهای میکنید؟ فضا بهترین فضاست. آزادآزاد است. نزد هر کسی میروید و هر سوالی که دارید، میپرسید و در سایت میگذارید. هیچکس هم با شما کاری ندارد. اگر شما هم حرف ناصواب بزنید و هر کسی حرف ناصواب بزند، باید توبیخ شود. ولی اگر حرف ناصواب نزنید و کار ناصواب نکنید، کسی با شما کاری دارد؟ از این در بیرون بروید، کسی به شما میگوید که بالای چشمتان ابروست؟ صدها خبر هم پخش میکنید، هیچکس به شما چیزی نگفته است. ولی یک خبر ناصواب بزنید، خب بله، مملکت که بیصاحب نیست و صاحب دارد. تا حدی اغماض میکند اما اینگونه نیست که همه چیز را به دیده اغماض ببیند. اگر قرار باشد همه چیز به دیده اغماض دیده شود، مملکت جنگل خواهد شد. مثلا اگر تاکسی 2 تومان از من بیشتر بگیرد، اغماض میکنم ولی اگر 10 تومان بیشتر بگیرد، گوشش را میبرم. درحالی که معتقدم 2 تومان را هم باید گوشش را ببرم.
*اصلاح طلبان در دوره احمدینژاد شهامت نداشتند که انتقاد کنند! نهتنها اصلاحطلبان بلکه خیلی از اصولگرایان هم شهامت نداشتند انتقاد کنند. اگر شهامت داشته باشیم و به چیزی وابسته نباشیم، مثلا مرا از کار کنار بگذارند، خب بگذارند. امام حسین (ع) را به خاطر انتقاد و امر به معروف و نهی از منکرش شهید کردند. الگوی ما اوست، حالا از اینکه مرا از کار کنار بگذارند، بترسم! مرا در طول انقلاب، دهها بار از مسئولیتهای سنگین کنار گذاشتهاند.
*هرکس به هر چه وابسته باشد، زبانش بسته است. شما اگر آزاده باشید، میآیید سوالات پیچیده میکنید و بعد منتشر میکنید. اگر بخواهید آهسته بروید و آهسته بیایید که گربه شاختان نزند، اسمش شهامت نیست. هیچوقت نمیروید سوالات پیچیده یا سوالاتی که جو اجتماع را کمی تکان میدهد، بپرسید و با شهامت منتشر کنید. الان خبرنگاران خیلی مانند شما هستند و آهسته میروند و آهسته میآیند. خبرهایی که بخواهد در محیط اجتماع تاثیر بگذارد و آن را متلاطم کند، پخش نمیکنید. اصلا نمیپرسند که بخواهند متلاطم کنند!
*کمی به عقبتر برگردیم. الان دولتی که آمده در آن آقای زنگنه و دیگرانی حضور دارند که مدیریت کشور از ابتدا دست اینها بوده است. یعنی اگر این طرحها و برنامههای پنجساله را میبینید، همه را اینها نوشتند و برنامهریزی کردند. همه آنها حرفهایشان را زدهاند اما اوضاع هنوز درست نشده است. حالا ما دنبال چه هستیم؟ میخواهیم با دست اینها اوضاع را درست کنیم. هرکدام از اینها 20، 30 سال در کشور مدیر بودند. احمدینژاد هشت سال آمد و چهار سال به جد و واقعا کار کرد بهنحوی که همه بهبه، چهچه کردند. در چهارسال بعد، دو سال اول را لنگانلنگان کارهایی را انجام داد و هرچه بود در دو سال آخر بود. اگر میگویید انتقادپذیر نبود، در مقابل اصولگرایان ایستاد و جنگ و دعوا راه انداخت، همه در دو سال آخر بود که جریان انحرافی، اتاق فکرش شده بود. تا آن زمان که اتاق فکرش اینها نبودند، الحق والانصاف کار کرد. هنوز خیلی از مردم بهدنبال احمدینژاد هستند و از کارهای او رضایت دارند. شما بروید و ببینید چقدر روستاها را آباد کرد.
*خزانه خالیبشو نیست. میگویند بودجه مملکت سه هزار تومان است؛ صدتومان از بابت فروش سیگار، صدتومان از بابت مالیاتهایی که از مردم میگیرند، صد تومان از فروش آب و برق و بنزین و... صد تومان از قبل فروش نفت. این به روز است. این خزانه دولت سال به سال تخلیه میشود و پر میشود. در ازایش خیلی هم طلب داریم. زمان دولت احمدینژاد هم که آمدند بر سر کار، کلی بدهی و طلب به کشورها داشتیم که بدهیهایمان بیشتر بود. در مملکت به سال بودجه میآید و محاسبه میکنند که با برخی موارد هم مخالفم اینکه بخواهند بفروشند تا درآمدی برای مملکت بیاورند و خرج کنند. این 30 میلیارد تومان، یا سیصد میلیارد تومان یا هر چی که بودجه دولت است به سال حساب شده و به خزانه وارد میشود و رئیسجمهور موظف است که تا آخر سال این پولها را مصرف و خرج کند. در سال بعد و رئیسجمهور بعد، دوباره این پولها وارد میشود. اگر احمدینژاد خزانه را خالی کرده است، خانه مادر و پدرش که نبرده است. او، برج، راهآهن، جاده، فرودگاه و سیلو ساخته است. این همه سازندگی انجام شده است.
*شما یک دشمن در مقابل خود دارید که از هر منطقی مبراست؛ یعنی هیچ منطقی ندارد. اگر قرار شود آمریکا دست از ما بردارد، یعنی دنیا را فتح کردهایم. هیچ شکی هم در این نیست؛ یعنی دنیا زیر سلطه و فرمانروایی شما آمده است. او هیچوقت دست برنمیدارد مگر بشکنیدش. امروز بزرگترین حربهاش همین انرژی هستهای است. دیروز بزرگترین حربهاش چه بود؟ از زمانی که عقلتان تشخیص داده، ما کدام مسیحی را کشتهایم؟ ما کدام یهودی را سر بریدهایم؟ ما به کدام آشوری جسارت کردیم؟ ولی آمریکا میگفت در ایران، حقوق اقلیتها رعایت نشده است. درحالی که ما به یک اقلیت هم کمترین جسارت را نکردهایم. ببینید شیطان ماموریتش این است که شما را از پا درآورد. بنابراین هر روز، هر دقیقه، هر لحظه به شما گیر میدهد. غیر از این است؟ ما 34 سال انقلاب کردیم، از اول کجا منافع آمریکا را به خطر انداختیم؟ چه تیری به سمتش شلیک کردیم؟ شما آن زمان نبودید، آمریکا دائما کودتا طراحی میکرد. دائما کارش شلوغ کردن شهرها بود. اصلا دست از ما برنمیدارند چون ماموریت شیطان انهدام حق است. ماموریت حق، انهدام شیطان است. این جنگ هیچوقت تمامی ندارد. برای همین است که 34 سال انقلاب اسلامی هیچ کاری با آمریکا ندارد ولی آمریکا هر روز برایش توطئهتراشی میکند. هر روز علیهاش هجمه میکند. هر دقیقه و هر ساعت شیطان حمله میکند. این یعنی چی؟ معنایش این است که جنگ شیطان و انسان ابدی است.
*ما یک حقوق ساده داریم مثل شماها. یک خانه داریم در شهید محلاتی که سپاه داده و یک ماشین ال90 که اکنون اینجا پارک است. ما این را داریم. همان موقع هم که از سپاه آمدم، ماشین داشتم.
منبع: هشت صبح
هيچ چي جاي خاکي بودن و ساده بودن با جرات بودنتو نميگيره...
ايران رو بعد از امام و حضرت آقا به نام تو ميشناختن.
ايران واسه توسعه به محمود نياز داره.
کاش احمدي روشن دوباره زنده شه و اينا رو بگه.......