به گزارش گروه فضای مجازی« خبرگزاری دانشجو»، سردار سرلشکر قاسم سلیمانی فرمانده نیروی قدس سپاه پاسداران انقلاب اسلامی در سخنرانی تاریخ 27 بهمن ماه 1392 به بررسی و تحلیل اوضاع جهان اسلام و بایدها و نبایدها در این حوزه پرداخت که بخشی از این سخنان مهم و راهبردی توسط «ابراهیم جهانگیری» کارشناس مسایل بینالملل مورد تحلیل و تفسیر قرار گرفته است.
«4000 حافظ قرآن در سپاه معاویه بود. امیرالمومنین (ع) به جنگ این سپاه رفته بود و الان همه اینها را میبینیم. غیر از کفر و شرکت و صهیونیسم، امروز ما در سوریه اینها را میبینیم که با الله اکبر سر میبُرند.»
(سردار قاسم سلیمانی)
متن نظرات ابراهیم جهانگیری را در زیر میخوانید.
تفکر تکفیر ریشه در صدر اسلام دارد و اولین گروه تکفیری، خوارج بودند که امام علی (ع) را کافر دانستند و ایشان را در محراب عبادت به شهادت رساندند و پس از آنها نیز در قرن چهارم با شروع فتنه جدیدی به رهبری «ابومحمد بربهاری» دور جدید تکفیر و کشتار مسلمین آغاز گردید.
امروزه نیز این تفکر که براساس تفسیری نادرست از مفاهیم اسلامی شکل گرفته و با استفاده از جهالت عدهای عوام رشد و نمو یافته، با حمایت سرمایههای مالی و سیاسی استکبار و صهیونیسم تقویت گشته است.
موج جدیدی تکفیر در عصر حاضر از یک سو در سرزمین حجاز با اتحاد «محمد بن سعود» و «محمد بن عبدالوهاب» به اوج خود میرسد و از سوی دیگر با ظهور سلفیه جهادی و تفکرات پایهگذاران آن همچون سید قطب که تحت تاثیر تفکرات ابوالاعلی مودودی بود، راه را برای گسترش تفکرات تکفیری در مصر، سوریه، عراق و سایر کشورهای اسلامی باز میکند و امروزه ظهور گروههای متعدد تکفیری بزرگترین عامل تهدیدکننده کیان امت اسلامی است.
آنچه پدیده تکفیر در عصر حاضر را از اعصار پیشین متمایز میکند، اولا ابعاد جهانی آن است که از مرزهای اسلام گذشته و لباس کریه نسلکُشی بر تن دین رحمت پوشانده و چهره رحمانی اسلامی را نزد جانیان تخریب کرده است.
ثانیا کشتارهای وحشیانه و متعارفی را که انسان عصر حاضر ندیده است، متعارف مینمایاند. ثالثا شبکهای شدن عناصر تکفیری و استفاده وسیع آنها از سایتهای اجتماعی، مبارزه با آنها و جلوگیری از تکفیر و یا حتی هدایت آنها را مشکل کرده است.
یکی از شاخصههای تفکر تکفیری، تصاعدی بودن آن است. بدین نحو که آنها ابتدا از گروه اندکی شروع میکنند و بعد دایره گمراهان و کافران در ذهنشان نهادینه میشود و دایره متدینان تنگتر میگردد.
در همین خصوص امیرمومنان علی (ع) خطاب به خوارج و تکفیریهای زمان خود میفرماید: «اگر مخالفت با من از آن رو است که میپندارید من خطا کردهام و گمراه شدهام، پس چرا همه را از دم شمشیرهایی که بر شانه حمایل کردهاید میگذرانید و کسی را که (به گمان شما) گناه کرده با کسی که گناه نکرده در هم میآمیزید» (نهج البلاغه، شرح شیخ محمد عبده، ج2، ص7.)
پیامبر گرامی اسلام (ص) میفرماید: «ناسزا گفتن به مسلمان، فسق است و کشتنش کفر.» (بخاری، 1401ق، ج7، ص84) و «همانا ریختن خونهایتان و دستبرد به اموالتان و هتک حرمت آبرویتان بر یکدیگر حرام است.» (همان، ج2، ص191)
ابوحامد غزالی میگوید: «تا آنجا که ممکن است نباید از گزینه تکفیر استفاده کرد زیرا اباحه دماء و اموال کسانی که اهل قبله هستند و شهادتین گفتهاند، اشتباه است و اشتباه در زنده نگه داشتنن هزار کافر، آسانتر از خطا در ریختن قطرهای از خون مسلمانان است.»
ابن عابدین میگوید: «پس از اجماع اولی علمای مسلمین بر اینکه هرکس اهل قبله بود و شهادتین بر زبانش جاری ساخت، مسلمان است و جان و مال و ناموسش حرام است، این امر یقینی زایل نمیشود مگر با اجماعی دیگر یا حدیث ثابتی که معارض نداشته باشد»
قرطبی نیز میگوید: «موضوع تکفیر، موضوع حساسی است و بسیاری که در آن وارد شدند، هلاک گشتند و دانشوران و اهل علمی که توقف کردند سالم ماندند و ما سلامت را با هلاکت عوض نمیکنیم.»
آنچه ذکر شد، خلاصهای از اقوال علمای اهل سنت است و علمای مذاهب دیگر در این امر احتیاط بیشتری میکنند و اکثرشان معتقدند که خطا و اشتباه در عفو و گذشت بهتر از اشتباه در عقوبت و مجازات است.
وقتی دکتر سعید رمضان البوطی شیخ الشیوخ شامات در مسجد خود در دمشق و به هنگام تدریس علوم قرآنی همراه 50 نفر از طلاب و شاگردانش به دست یک جوان اغفال شده تکفیری به شهادت رسید، شیخ یوسف عبدالله القرضاوی مفتی جدید تکفیریان در ماهواره آل قطر ظاهر شد و گفت: «سعید رمضان که متاسفانه من با او دوست بودم، به دست یکی از جوانان در مسجدی در دمشق به قتل رسیده، ولی الحمدلله به مسجد آسیبی نرسیده است. او معالاسف دوست قدیمی من بود!»
یوسف قرضاوی
بدین ترتیب جناب شیخ از اینکه با شیخ شهید دوست بوده، 2 بار اظهار تاسف میکند و از اینکه شیخ، همراه 50 نفر کشته شدهاند، اظهار ناراحتی و تاسف نمیکند، بلکه از اینکه یک جوان در این اقدام به مسجد آسیب نرسانده است، اظهار رضایت دارد!
البته ضروری است اشاره کنم که چند ماه قبل از آن حادثه (که در اول فروردین 1392 در دمشق اتفاق افتاد) جناب شیخ باز در ماهواره خود فتوا داد: «هرکس که با رژیم سوریه همکاری کند اعم از مردم عادی، نظامی یا طلاب و علما باید با آنها جنگید: یجب قتالهم!» و به دنبال این فتوا علاوه بر صدها و هزارها جنایتی که تکفیریها در شامات مرتکب شدهاند، شیخ شامات نیز به شهادت رسید که «متاسفانه» دوست جناب شیخ بوده است!
یوسف قرضاوی دنبال اقدامات فتنهانگیزانه خود و بدون توجه به اینکه «الفتنه نائمه، لعن الله من ایقظها» در هر مناسبتی و در هر کنفرانسی به هجمه علیه تشیع و شیعیان پرداخت تا به این مرحله رسید که چندی پیش در کنفرانس «علمای امت» در قاهره در کنار بعضی از شیوخ الازهر ضمن «مشرک» خواندن ایرانیان، حزبالله لبنان را حزبالشیطان نامید سپس از اینکه برخلاف مفتیان نفتخوار آل سعود. در جریان جنگ حزبالله علیه رژیم صهیونیستی از آن دفاع کرده است، اظهار تاسف و پشیمانی نمود که این نکته به خوبی میتواند ماهیت واقعی و تحجرگرایانه شیخ را نشان دهد.
منبع: فارس