به گزارش گروه فضای مجازی« خبرگزاری دانشجو»، سیاهی زندگی بدون لاله برای ناصر این روزها روشنتر شده و او با اینکه از درون شکسته است میخواهد نفس بکشد و زندگی را با یادگاران لاله سحرخیزان سپری کند. چنان با هیجان در خصوص علی و عرفان صحبت میکند که گویی هم مادرشان است و هم پدر. میگوید اگر 20 سال دیرتر به دنیا آمده بودم قیمتام دو میلیارد بود. میخواهد بلند شود و دوباره بگوید من هنوز هستم. حالا ناصر محمدخانی میخواهد نفس بکشد و زندگی را بغل کند. با او در اتاقکی که با عکسهای دوران بازیگریاش تزئین داده شده بود صحبت کردیم. ناصر با تمام ناملایمتها از یک نفر. یک دوست قدیمی که با او زیر یک سقف زندگی کرده بود گلهمند بود کسی که در این سالها او را تنها گذاشت. یک دوست بیمعرفت!
*چه شد شما را اینجا ملاقات کردیم؟
یکی از دوستان گفت برای اینکه حال و هوایت عوض شود بیا این مجموعه ورزشی را دست بگیر. فعلا اینجا هستم و زندگی را میگذرانم. حالا که صحبت مجموعه ورزشی طالقانی شهرری شد؛ چند وقت پیش مهدی مناجاتی با تیم پایه پیکان آمده بود اینجا گفت ناصر کجا آمدهای؛ نکند تبعیدت کردهاند. دیگه اینجا شهرمان است و بچهها لطف کردند و ما آمدیم اینجا. مهدی مرادعلی رئیس تربیت بدنی شهرری بود، او پیشنهاد داد که بیایم و مدیریت این مجموعه ورزشی را به دست بگیرم.
*زندگی ناصر محمدخانی این روزها چطور میگذرد؟
این روزها.... صبحها کارهای شخصیام را انجام میدهم و عصرها میآیم اینجا.
*شغل دومتان مدیریت مجموعه ورزشی است؟
کار آزاد دارم. نمیتوانم بگویم که چه کاری دارم. بگویم کارم ساخت و ساز است میگویند مولتی میلیارد است؛ آره والا چی بگم؛ کار آزاد دیگه. وقتمان یک جوری میگذرد.
*دلتان برای فوتبال تنگ نشده؟
خیلی ... خیلی... چه بگویم عمر که گذشت دیگر برنمیگردد. بازنشسته شدهایم دیگر و باید به زندگی برسیم. در این دوره زمانه نخواهی بازنشسته شوی؛ بازنشستهات میکنند.
*در دیدار برابر میلان یک پاسی دادید که یاد آن دوران افتادیم و آن تیتر مشهور...
بله یادم است. فرارهای 8 برای سه گل. آن دوران فقط دو تا مجله داشتیم. ما مینشستیم تا شنبه برسد و دنیای ورزش و اطلاعات را بخریم بعدا روزنامه کیهان و هدف منتشر شد.
*مصاحبهها و مطالبی که آن دوران برای شما مینوشتند را هنوز هم دارید؟
بله دارم؛ توی یک کارتن با آلبومهایم گذاشتهام. برادر حافظ طاحونی یک دفتر بزرگ برای من درست کرده بود و تمام مصاحبهها و مطالبی که در مورد من بود را در آن دفتر جمع کرده بود. اولین عکس و مطلبی که در مورد من بود را هنوز یادم است. تیتر زده بودند بازیکن دیگری رو میشود و عکس من را کار کرده بودند. آن مطلب اولین عکس رنگی من بود که روزنامه کیهان ورزشی زده بود.
*چه سالی بود؟
سال 56 بود؛ اتفاقا آن عکس را دادم علی کاوه برایم بزرگ کرد. از آنجا رفتیم تیم ملی نوجوانان و جوانان... من اولین سفرم را یادم نمیرود چون به مکه بود. با تیم جوانان رفتیم.
*چرا الان نباید امثال ناصر محمدخانی در این فوتبال باشند؛ خودتان نمیخواهید یا مسالهای است؟
هستن از ما بهتر که کار میکنند و مهم نیست که حتما ناصر محمدخانی باشد اما چیزی که مرا ناراحت میکند اینکه یک سریها در این فوتبال نبودند و حالا آمدهاند و حقشان را هم میخواهند. این آدم را ناراحت میکند.
*خب شما که این مسائل را میبینید چرا نمیآیید وسط گود؟
آخر اینها تا حالا کجا بودند که دائما هم میگویند حق ما را بدهید. حق زمانی است که خاک فوتبال را خورده و برای آن زحمت کشیده باشید نه اینکه هیچ کاری نکردید آنوقت از راه رسیده و میلیاردی هم پول بگیرید. آن وقت همین پیشکسوتهای پرسپولیس این همه زحمت کشیدهاند اما باید بیرون باشند. یکسری با چربزبانی میگویند حقمان را بدهید.
*قبول دارید خود شما پیشکسوتها هم مقصر هستید؟
قبول دارم یکسری دنبالش نرفتند و تلاش نکردند اما خیلیها هم کار کردند و دوره دیدند اما بیرون گود نشستهاند.
*اینکه پیشکسوت چون دوره قدیم پول نگرفته الان مدعی شود باید به ما پول بدهید به نظر شما درست است؟
رویانیان یک کار خوبی که کرد این بود که برای پیشکسوتان بودجه و بیمه و حقوق مشخص کرد. ولی یک سری هم کلاس رفتند و دوره دیدند و میتوانند مدعی باشند.
*چرا یکسری به قول شما در این فوتبال نبودند اما الان فوتبال ایران را به دست گرفتهاند ولی ناصر محمدخانی باید در نهایت بشود مسئول یک ورزشگاه کوچک؟
چون با رابطه آمدهاند. کانال میزنند و از طریق روزنامهنگار، مدیریت باشگاهها و یا هئیت مدیره، که اغلب سیاسی هم هستند میآیند و قرارداد میبندند و با دادن زیرمیزی و... فعالیت میکنند.
*اما وقتی میخواهند مطرح شوند میآیند و با امثال ناصر محمدخانی عکس یادگاری میاندازند.
متاسفانه اینطوری است؛ ما که کسی نیستیم ولی میآیند و از کنار امثال ما کانال میزنند و پست میگیرند.
*چقدر خودتان را مقصر میدانید؛ چرا باید با ناصر محمدخانی در چنین جایی صحبت کنیم؟
الان این پول همه چیز را خراب کرده و فکر و ذکر بازیکنان شده پول نه فوتبال. ما همیشه دنبال فوتبال بودیم نه پول و شاید به همین خاطر است که نسل ما شرایط مالی مناسبی ندارد. الان بحثهای فوتبال ما شده پول و قرارداد. کسی از مسائل فنی سوال نمیکند. همین پولها فوتبال را خراب کرده، به قول ماتئوس که میگفت زمانی فوتبال شما 7-8 بازیکن در بوندسلیگا داشت اما الان ندارد به خاطر اینکه فوتبال پسرفت کرده است و نتایجمان مقطعی است.
*مشکل کجاست؟
ما روی جوانان سرمایهگذاری نمیکنیم. مشکل سختافزاری و مدیریتی داریم. الان اکثر مدیران فوتبالی ما سیاسی شدهاند. حالا نمیدانم به خاطر پولی که میآورند یا واقعا تخصصی که دارند است. اما اگر میخواهیم فوتبالمان درست شود باید افرادی که هم پول دارند هم تخصص، وارد فوتبال شوند.
*تا حالا شده از اینکه در این دوره زمانه بازی نمیکنید افسوس خورده باشید؟
افسوس نه؛ من فقط به عشق مردم بازی میکردم. اما الان اگر بازی میکردم فکر کنم 2 میلیاردی قیمتام بود. چی بگم الان با این کیفیت اینقدر میگیرند. به قول ناصر ابراهیمی میگفت تو 20سال زود به دنیا آمدی اگر در این زمانه بودی راحت تو اروپا بازی میکردی. ناصر ابراهیمی همیشه هر جا مینشنید میگوید که فوتبالیست رو دست ناصر محمدخانی نیامده است.
*اتفاقا شما جزو فوتبالیستهایی بودید که هم خوب پول گرفتید هم در خارج بازی کردید.
من راحت میتوانستم در اروپا بازی کنم. من 30 سال پیش رفتم قطر. پولی به آن صورت در آن دوران نبود اما نسبت به همبازیهایمان بهتر پول میگرفتیم. 4، 5 سال قطر بازی کردم و آنجا یک پولی جمع کردیم وگرنه ما هم مثل بقیه یک زندگی عادی داشتیم.
*ثروت ناصر محمدخانی چقدر است؟
نمیدانم والا؛ خدا را شکر از شرایط زندگیام راضی هستم؛ هر چی دارم لطف خدا بود. از کنار این مردم به دست آوردم. تخمین نزدم ببینم چقدر دارم.
*این ثروت را چطور استفاده کردید؟
پولی که از قطریها گرفتم را بیشتر تو کار خانه و مغازه سرمایهگذاری کردم تا پولم ثابت نماند. البته آن زمان پول هم با ارزش بود.
*با این ثروتی که دارید چرا در شاه عبدالعظیم زندگی میکنید؟
اینجا قبلهگاه من است... قبلهگاه... بارها گفتهام که به اینجا افتخار میکنم. به اینکه بچه یک شهر مذهبی هستم. تهران هم خانه دارم یکی هم جدیدا خریدم اما عشقام اینجاست و به عشق مردم شاه عبدالعظیم زندگی میکنم. مادرم همیشه میگفت شیرم را حلالت نمیکنم اگر نماز نخوانی و من از 6 سالگی نماز میخواندم و به مادرم میگفتم نماز خواندم الان شیرت را حلال میکنی....(خنده) آن زمان ما مکتبخانه درس میخواندیم.
*سر ماجرای شهلا جاهد مادرتان چه حالی داشت؟
خیلی ناراحت بود؛ میگفت با بچهام دشمنی کردند، عروسام را کشتن. میگفت بچهام را آواره کردند.
*مصاحبه پسرتان را خواندید؟
نه هنوز نخواندم، باید بگیرم و بخوانم.
*داشتید از حال و هوای مادرتان در آن ماجرا میگفتید؟
خیلی ناراحت بود. نه اینکه من بچه آخر بودم، خیلی مرا دوست داشت و من هم خیلی به مادرم میرسیدم. بنده خدا مریض شد و به خاطر همان ماجرا فوت کرد.
* مادرتان دقیقا در مورد شهلا چی میگفت؟
شناختی نداشت و شهلا را ندیده بود. نمیگذاشتم زیاد از ماجراها مطلع شود اما دو سال بعد آن جریانات مریض شد و فوت کرد. فشارهای عصبی مادرم را از پا انداخت.
*شما روز اعدام شهلا حضور داشتید؟
بله؛ 6 صبح بود که رفتیم برای اعدام. حالا چه شد از این ماجرا سوال میپرسید.
*چون صحبت مادرتان شد یاد ماجرای شهلا جاهد افتادیم؟
چون به خدا نمیخواهم دیگر آن اتفاقات را دوباره مرور کنم. به خبرنگاری هم که با پسرم مصاحبه کرد گفتم بچهها از آن حال و هوا در آمدهاند و دوست ندارم آن دوران یادآوری شود چون خاطره خوبی هم نیست. گفتم بیشتر ورزشی سوال کنید.
*اتفاقا در آن مصاحبه گفته بود کاش آن روز مدرسه نرفته بودم.
خوب علی ناراحت میشود وقتی دوباره یاد آن زمان میافتد. بچه فراموش کرده حتی گفتم از قطر و فوتبال بپرسید اما مثل اینکه در مورد آن زمان سوال کردهاند.
*علی محمدخانی الان فوتبال بازی میکند؟
مصدوم شد و دو سالی است بازی نمیکند اما قبل از مصدومیت در یک باشگاه لیگ برتری قطر بازی میکرد همان باشگاهی که فریدون زندی بازی میکرد.
*علی ملیت قطری دارد؟
قطر به دنیا آمده اما ملیت ایرانی دارد. عرفان اما در ایران به دنیا آمد.
*فوتبال علی هم مثل پدرش بود؟
بد نیست اما در لیگ برتر قطر، باشگاه الاهلی بازی میکرد و میتوانست موفق باشد اما مصدوم شد. یک بار خانه بودم که محمد پنجعلی زنگ زد و گفت بازی علی رو میبینی؟
*سرعتی بود مثل خودتان؟
بله؛ علی در پست هافبک مهاجم و مهاجم بازی میکرد و سرعتش هم خوب بود.
*شانس داشت به تیم ملی ایران دعوت شود؟
شانس داشت. 22ساله است و اگر مصدوم نمیشد میتوانست دعوت شود. بازیهایش را که میدیدند میگفتند میتوانست دعوت شود.
*درآمدش از باباش بیشتر است؟
آنجا چون از پایهها آمده خیلی پول نمیدادند. فکر کنم به پول ایران ماهی 15 میلیون و 100 هزار ریال قطری هم پیش میگرفت. اگر مصدوم نمیشد میتوانست سالی 500 هزار دلار هم بگیرد.
*شما با اینکه 12 سال از آن ماجرا گذشته چه حالی دارید؟
به من خیلی سخت گذشت و خیلی اذیت شدم.
*کابوس هم میبینید؟
هنوز با خودم کنار نیامدم که آنطور لاله را کشتند. لاله یک زن خوب و مومن بود و من هرگز نمیتوانم فراموشش کنم.
*قبول دارید افکار عمومی یک جورایی برای شهلا جاهد دلسوزی میکردند؟
نه برای مظلومنماییهایش بود. از وقتی رفت زندان برای ما شاعر و نویسنده شد. اصلا اینطوری نبوده. به همه خبرنگاران روزنامههای زرد، قرمز و.. زنگ میزد، شماره همه را داشت. به خدا همین الان هم یاد ندارم به روزنامهای زنگ زده باشم اما او هر روز به خبرنگارها زنگ میزد.
*قبل از زندانی شدن برای شما شعر نمیگفت؟
نه بابا؛ رفته بود زندان برای خودش شعر میگفت، شده بود شاعر و روزنامهها هم شعرهایش را چاپ میکردند.
*چرا شما اینقدر کم مصاحبه میکردید و فقط یک فیلم مستند از شما بیرون آمد.
همسر یکی از هنرپیشهها فکر کنم همسر حسن پورشیرازی بود که مستندساز بود. آمد گفت در حق تو اجحاف شده و میخواهم تو را دوباره زنده کنم. گفت در رابطه با خودم است اما بعدا یک قسمتاش را با من گرفت و بعد با شهلا هم صحبت کرد و با هم میکس کرد. به همسر پورشیرازی گفتم شما با این کار به من خیانت کردی چرا به من نگفتی این هم (شهلا جاهد )هست یا قبول میکردم یا نمیکردم.
*مگر بدون مجوز شما این مستند را تهیه کرد؟
یادم میآید جشن باشگاه پرسپولیس در زمان محمدحسن انصاریفرد بود که خیلی اطرافم شلوغ بود، آمد و من بدون اینکه بخوانم امضاء کردم.
*شکایت نکردید از این خانم؟
چرا رفتم پیش معاونت سینمایی و نامه نوشتم اگر در ایران پخش کنید من رسما شکایت میکنم. همان موقع هم زنگ زدند به همین خانم مهناز افضلی و صحبت کردند که این کار را نکند.
*در آن فیلم از صحبتهای شهلا اینطور برداشت میشد که انگار میداند قرار است با شما هم صحبت شود.
بله به او گفته بودند اما به من نگفتند. میدانست من اگر میدانستم قرار است او هم (شهلا) باشد، مصاحبه نمیکنم. به من گفت در رابطه باخودت است؛ اما بعد با او هم صحبت کرده بودند که همین کار باعث شد خانواده همسرم از من ناراحت شوند و برای آنها قسم خوردم که من اصلا نمیدانستم/ مرا گول زدند. به خود خانم افضلی هم گفتم تازه رابطه من با خانواده همسرم درست شده بود که شما با این حرکت غیراخلاقی مشکلاتی برای من به وجود آوردید.
*مثل اینکه بعد از آن ماجرا تا مدتها با خانواده سحرخیزان رابطهتان قطع بود.
بله؛ یک مدت رابطه نداشتیم چون یکسری خبرنگاران شانتاژ میکردند؛ زنگ میزدند به آنها میگفتند ناصر این حرف را زده یا حرفهای کذب دیگر و این موضوع آنها را ناراحت میکرد. هر چی من میگفتم به خدا دروغ است میخواهند رابطه ما را برهم بزنند اما دوباره زنگ میزدند و یک حرف بیخود دیگر از قول من نقل میکردند.
*اینکه میگفتند بچهها را از شما گرفتند و پدر همسرتان از شما شکایت کرده درست بود؟
این حرفها دروغ بود؛ یکسری خبرنگاران زرد هم به این مسائل دامن میزدند. تمام این مسائل که میگفتند بچهها دیگر نمیخواهند مرا ببینند دروغ بود.
*شاید آن مصاحبههای شهلا و پاسخ ندادن شما به نوعی باعث شده بود تا جامعه برای او دلسوزی کند.
همین کارها را میکرد که اعدامش طول کشید. فشار سیاسی آن زمان روی اعدامها زیاد بود. پرونده ما هم که ابعادش روز به روز گسترش پیدا کرد و حساسیت بیشتری در سطح بینالمللی پیدا کرد
شهلا دوست داشت این پرونده کش پیدا کند. شما هم اینگونه فکر میکردید؟
اصلا او با کارهایش میخواست بیشتر زده بماند یا تبرئه شود. به قول قاضی پرونده او آنقدر در اعتراقاتش سوتی داده که اصلا نمیشود جمعاش کنی.
*چه سوتیهایی داده بود؟
قطعا قتل کار او بود؛ چرا میگویم قطعا کار خودش بوده، یکی اینکه تشک خونی را برگردانده بود چون رد خون پاک نشده بود. یا اینکه همان شب لاله به دوستانش تلفنی نماز غفیله یاد داده بود و در اعترافاتش گفته بود آنقدر به دوستانش توضیج داد که من هم نماز غفلیه یاد گرفتم. معلوم بود که آن شب آنجا بوده و حتی جایی که پنهان شده بود را نشان داد.
*چطور پنهان شده بود که همسرتان و بچهها شهلا را ندیدند.
خانه ما به دلیل اینکه دوبلکس بود، بچهها بیشتر از بالا استفاده میکردند. میترسید دیده شود برای همین پایین پنهان شده بود. پشت پرده سمت شوفاژها خوابیده بود. صبحی که بچهها بیدار شده بودند او هم از صدای استکان و نعلبکیها بیدار شده بود و همه این مسائل را اعتراف کرد. تازه گفته بود خوابش برده بود و با صدای آشپزخانه بیدار شده.
*همسر شما آن روز، روزه هم بود؟
بله روزه بود و حتی این را هم گفته بود که همسرم با مادرش صحبت کرده بوده که سه روز روزه میگیرم و روز سوم که ناصر از مسافرت برگشت دیگه روزه نمیگیرم. سومین روزی که روزه گرفته بود به قتل رسید.
*یکی از معماهای این پرونده جملهای بود که شما در هواپیما به وحید قلیچ گفته بودید: «نامردا کار خودشان را کردند.» یک چنین جملهای.
نه بابا اصلا اینطوری نبود. روزنامهها از خودشان نوشتند. فقط چند باری یک پژو را جلوی در خانه دیدم که خانه ما را زیر نظر داشت.
*فکر شهلا را نمیکردید که قتل را او انجام داده باشد؟
اصلا یک درصد هم فکرش را نمیکردم. چون من بدی در حق او نکرده بودم تازه جمع و جورش هم کردم. من قبل از اینکه با پرسپولیس به آلمان بروم به مادرزنم ماجرای پژو را گفتم و او هم تایید کرد که یکی دوبار آنها را دیده است. اتفاقا لاله به مادرش گفته بود نکنه اینها دزد باشند که مادرش گفته بودند مادر خیالت راحت باشد این محله دزد ندارد. روی همین حساب گفتم شاید کار آنها باشد نه اینکه فکر کنم کار شهلا بوده باشد. من روحم از این اتفاق خبر نداشت.
*با اینکه 12 سال از آن اتفاق میگذرد مردم شهر ری از شهلا حرفی میزنند؟
نه دیگر.
*روزی که شهلا اعدام شد را یادتان هست؟
بله فکر کنم سال 88-89 بود که اعدام شد. سه سالی است که اعدام شده.
*خانواده سحرخیزان در چه شرایطی هستند؟
پدر لاله خدا بیامرز اینقدر غصه خورد که فوت کرد. آنقدر سر و حال بود که من فکر میکردم راحت بالای 80-85 سال عمر کند اما شهلا نه تنها لاله را از من گرفت؛ بلکه مادرم و پدر همسرم را هم از من گرفت.
*این پروسه اختلاف خانواده سحرخیزان با شما چگونه طی شد؟
پس از مدتی خودشان متوجه شدند که من در این ماجرا نقشی نداشتم؛ خودشان به این رسیدند که روح من از نقشه او(شهلا) بیخبر بوده است. اطرافیان هم گفتند ناصر زندگیاش را دوست داشته و مگر زندگیاش بد بوده با زن به این خوبی و مومنی. مگر دیوانه بوده که بخواهد این کار را بکند. واقعا چه انگیزهای میخواستم داشته باشم که دست به این کار بزنم. من به سختی آن زندگی را درست کرده بودم. من از همین شهرری روی پای خودم ایستادم و ان زندگی را درست کردم. یکی میآید سی سال زحمت میکشد و بعد دوباره برمیگردد سر نقطه اول.
*اگر پرونده شهلا جاهد در زندگی ناصر محمدخانی شکل نمیگرفت الان ناصر محمدخانی در این فوتبال چه جایگاهی داشت؟
ضربه بزرگی به زندگی من زده شد. کمرم شکست (مکثی میکند) شاید اگر ماجرای این پرونده بهوجود نمیآمد،الان در کنار تیم محبوب خودم پرسپولیس بودم. من ده سال در پرسپولیس بودم و اگر شرایط فراهم میشد دوباره مربی میشدم.
*یعنی دنبال سرمربیگری پرسپولیس بودید؟
بله من میتوانستم سرمربی پرسپولیس باشم چون هم انگلیسی بلد بودم هم در انگلیس دوره دیدم و دوره آسیا را گذرانده بودم. قسمت ما این بوده و نمیشود قسمت را عوض کرد.
*واقعا حالا که شهلا جاهد اعدام شده و در قید حیات نیست؛ دل ناصر محمدخانی برایش نسوخت یا به این فکر نکرد که کاش رضایت میدادم؟
برای چی بسوزد. آخه این چه دوست داشتنی بود. لاله تو را نمیشناخت من که از لاله برایت گفته بودم و خوب میشناختیاش. اصلا نمیشناختی، میدانستی که دو تا بچه دارد؛ حداقل به آن دو تا بچهاش رحم میکردی. اگر ناصر محمدخانی را دوست داشتی زندگیاش را نابود نمیکردی.
*شاید هم از عشق زیاد دچار جنون شده بود.
این چه عشقی بود که زندگی ما و خودش را تباه کرد. من که دستش را گرفتم و کمکاش کردم. باید میرفت دنبال زندگیاش. از گذشتههایش و آسیبهایی که دیده بود گفت و من کمکاش کردم تا سروسامان بگیرد.
*واقعا خودتان را مقصر نمیدانید؟
به جون خودم فقط قصدم کمک بود و قصد سوءاستفاده نداشتم. به خودش هم بارها گفتم من زن و دو تا بچه و زندگیام را دوست دارم. میگفتم بهش که زحمت کشیدهام تا این زندگی را درست کردم.
*قبل از این که آن ماجرا رخ دهد شما را تهدید نکرده بود؟
میگفت من اصلا به زندگی تو کاری ندارم و دخالتی نمیکنم. حتی گفتم بعدها مدعی نشی.
*چطوری کلید منزلتان را بهدست آورده بود؟
همان منزل ظفر که زندگی میکرد و من رفت و آمد داشتم، وقتی میرفتم بیرون خرید یا میوه بخرم حتما برداشته و داده کلیدساز برایش ساخته.
*پس با برنامهریزی قبلی بوده؟
بله؛ چند بار هم قبل از آن اتفاق به منزل ما آمده بود. لاله میگفت انگار این خانه جن آمده. این ظرفهای نخود و لوبیا را دیدهاید؟ از سر این ظرفها خالی میکرد تو آشپزخانه. میخواست با اعصاب و روان لاله بازی کند. صبح میرفت مثلا آبگوشت درست کند و میگفت ناصر این نخود و لوبیاها برگشته ریخته.
*یواشکی میآمد یا شما از حضورش اطلاع داشتید؟
این چه سوالی است. معلوم است که من روحم هم خبر نداشت و گرنه اگر میدانستم همان اول رابطه قطع میکردم. بلد بود خانه را و میدانست ما چه زمانی نیستیم میآمد داخل خانه و این کارها را میکرد. از من هم میپرسید چه زمانی خانه هستیم. با این کارهایش با روح و روان لاله بازی میکرد غیر از او کار کس دیگری نمیتوانست باشد.
*شما در آن مدتی که با شهلا رابطه داشتید متوجه مشکلات روحی روانیاش نشده بودید؟
مشکل داشت. بعد از آن اتفاق متوجه شدم که مشکل دارد. او میخواست جلب توجه کند و با مظلومنمایی خودش را تبرئه کند. بارها گفته بودم 6 ماه، یکسال گذشت نگویی من به تو وابسته شدم و از این حرفها... به امام زمان از همان اول بهش گفتم دو تا بچه دارم و زندگیام را دوست دارم. میگفت میدانم چون جواد خیابانی آمده بود منزلتان و دیدم خانوادهات را.
گفتم دیدی دیگه؟ پس فهمیدی که من زندگیام را دوست دارم اگر نمیتوانی الان بگو که هر دو برویم دنبال زندگیمان. میگفت نه من اصلا دخالت نمیکنم تو زندگی تو و از این حرفا. اینجوری میآیند و وارد زندگی مردم میشوند.
*خیلی از فوتبالیستها شاید شرایط مشابه شما را داشته باشند.
به آنها توصیه میکنم اصلا گول این چیزها را نخورند. اینکه کسی بگوید تو دستم را بگیر و من به زندگیات کاری ندارم و... را اصلا باور نکنند. بعد از 6 ماه کمکم میگویند من به تو وابسته شدم؛ من نمیتونم بدون تو زندگی کنم و...
بعد هم شروع میکنند به تهدید کردن و از این مسائل حالا این(شهلا) اینطور نبود و اگر من را تهدید میکرد زودتر از اینها قطع رابطه میکردم. فوتبالیستها هم حواسشان باشد گول امثال این آدمها(شهلا) را نخورند.
*در تمام این ده ، دوازده سال که از آن ماجرا میگذرد جدا از شهلا چه کسانی دیگری دل شما را شکستند؟
من فقط از خودش(شهلا) که این کار را کرد ناراحت هستم و نمیبخشمش. البته یک سری دوستان هم بودند. دوستان صمیمی که توقع داشتم در آن شرایط کمک بکنند نه اینکه مرا تنها بگذارند.
از یک رفیق 20 ساله توقع داشتم
*کسی هم پشت ناصر محمدخانی ایستاد. زمانی که طرد شده بودید؟
چرا بودند کسانی مانند حبیب کاشانی که صحبت کردند. محمد پنجعلی هم خیلی بامعرفت بود. فرشاد هم چند سال پیش زنگ زد گفت دارم میروم تراکتور بیا با هم برویم اما نرفتم.
*از میان این همه رفیق فوتبالی یک نفر بیشتر از همه به نظر میرسید به شما کمک کند، او این کار را کرد؟
نمیخواهم اسم بیاورم چون رفت و آمد داریم. من از این آقا توقع داشتم. به خودش هم گفتم بالای 20 سال رفاقت داریم. شماره من را هم همین دوست عزیز داده بود به شهلا. انتظار داشتم وقتی که تیم گرفت به من هم میگفت. کسانی پیشنهاد کار دادند که من توقعی از آنها نداشتم اما از او داشتم. سالها زندگی کردیم با همدیگر اما یک زنگ هم نزد حتی تعارف کند.
*چی گفت؟
چی داشت بگوید. الان هم نمیخواهم بیشتر از این صحبت کنم.
*الان شرایط شما به گونهای هست که به فوتبال برگردید؟
بستگی به شرایط دارد. الان باید صابون همه گونه اتفاق را به تن بمالم. فحش میدهند، ماشین را داغان میکنند و... وقتی پای چشم علی دایی را یک لیدر بالا میآورد باید تاسف خورد. یک لیدر برای فوتبال ما تصمیم میگیرد. علی پروین کار خوبی که میکرد نمیگذاشت لیدرها نزدیک بازیکنان شوند. همان پایین شامشان را میداد تا نزدیک بازیکنان نباشند. الان لیدر زنگ بزند بیاید اتاق بازیکن؛ بازیکن جرات دارد بگوید نیا... پدرش را در ورزشگاه درمیآورند.
*در این مدت پروین هم به شما کمک کرد؟
پروین؛ خوردبین و مایلیکهن زنگ میزدند ولی خوب توقع داشتم پروین کمک کند و بگوید بیا استیلآذین کمک کن. یکی دو سال اول خیلی درگیر بچهها و رفت و آمد به قطر بودم که آن زمان فقط پیشنهاد داد.
من از آن دوست از همه بیشتر توقع داشتم . کاش یک زنگ میزد و فقط تعارف میکرد.
*از خانواده شهلا خبری دارید؟
نه خبری ندارم. خدا وکیلی نه زنگ زدهاند نه تهدیدی کردهاند. برای همین به خبرنگاران گفتهام دیگر چیزی نپرسید چون بچهها هم فراموش کردهاند.
*الان رابطهتان با علی و عرفان چطور است؟
خوب است مشکلی نیست و داریم زندگیمان را میکنیم.
*عرفان هم فوتبالی است؟
علاقه عرفان به فوتبال خیلی بیشتر از علی است. علی الان به فکر کار و خرید و فروش آپارتمان است تا پول در بیاورد. علاقه عرفان را اگر علی داشت الان بهترین تیمهای قطر یا ایران بازی میکرد.
در ادامه چند جمله دیگر از محمد خانی را می خوانید:
این طرز تفکر اشتباه است که فوتبالیست فکر کند سیگار میکشد و فوتبال بازی می کند ایرادی ندارد. اینها نمیدانند سیگار عمر فوتبالشان را کوتاه میکند. نسل ما اگر رفت دنبال مواد مخدر به خاطر این بود که به آنها توجه نشد. خیلی از همدورههای من البته تحصیل کرده هم بودند اما باز رفتند سراغ مواد مخدر.
من 22سال برای پرسپولیس بازی کردم و مربی بودم. سه سال دیگر کار میکردم بازنشسته بودم! اما فقط به عشق مردم گل میزدم اصلا به پول فکر نمیکردم. بازیکنان الان ظرف یکسال به اندازه 22سال حضور من در پرسپولیس پول درآوردهاند اما پشیمون نیستم. همه میگویند تو کجا اینجا کجا اما عشق من مردم شهرری هستند.
پول بیرویه در این فوتبال نه تنها فوتبال را خراب کرده بلکه سطح سواد جوانان مملکت را هم پایین آورده است. این پولها باعث شده سطح علمی کشور هم افت کند. الان جوان 18ساله به جای اینکه درس بخواند تا دکتر شود میرود دنبال فوتبال با این استدلال که ظرف یکسال به اندازه چند سال یک دکتر درآمد دارد. چه کاری وجود دارد که با چند ساعت تمرین در روز میلیاردی درآمد داشته باشید.
منبع: بانک ورزش