گروه آزاداندیشی «خبرگزاری دانشجو»؛ شاید شاه کلید تمام مشکلات جامعه کنونی ما در آزادی اندیشه و اندیشه ورزی اندیشمندان ما در مراکز علمی باشد. شاید برپایی کرسی های آزاد اندیشی بتواند تسهیل کننده این امر باشد، اما چرا با وجود اهمیت زیاد این امر، برپایی چنین کرسی هایی در پیچ و خم ابتدایی مانده است؟
واقعا گره کور پربار نبودن کرسی های آزاد اندیشی در مراکز علمی ما ناشی از چیست؟ چرا جایگاه علم در این کرسی ها همچنان مغفول مانده است؟ برای پی بردن به این سوال ها گفت و گویی اختصاصی با فرهاد ابی زاده، عضو هیات علمی دانشکده تعلیم و تربیت دانشگاه آزاد ترتیب داده است که در ادامه می آید.
«خبرگزاری دانشجو»- طی سال های گذشته برپایی کرسی های آزاد اندیشی در دانشگاه ها از سوی مقام معظم رهبری تاکید فراوانی شده است، اما با وجود این امر مهم، برپایی این چنین کرسی هایی روند چشمگیری نداشته است. اساسا شما گره اصلی این کار را در کجا می دانید؟ آیا دانشگاه های ما هنوز به اهمیت برپایی آن پی نبرده اند؟
ابی زاده: جامعه ما در دو دهه گذشته از بیرون و درون دچار چالش هایی بوده است؛ از بیرون یک جامعه ایدولوژیک هستیم یعنی باورهای اعتقادی، سیاسی، اجتماعی و فرهنگی خاصی داریم. این نوع باورها و اعتقادها در سطح بیرونی و بین المللی ما را دچار چالش هایی کرده است که فشار زیادی به جامعه ما وارد می کند.
این مساله نیازمند این است که جامعه باید در مقابل این فشارها پاسخگو باشد و بتواند واکنش نشان بدهند و نیازها و حریم شخصی خودش را هم حفظ کند.
از طرف دیگر ما از درون نیز دچار یک سری چالش هایی شده ایم. این چالش ها عمدتا آسیب زا هستند؛ زیرا این آسیب ها مرزهای اجتماعی را شکننده و فشارهای بیرونی را نافذ می کند. خمودگی در فضاهای علمی و مراکز آموزشی ما یکی از مهمترین چالش هایی است که در 2 دهه گذشته در جامعه مان ایجاد شده است.
به تعبیری در آموزش عالی ما دیگر پژوهش چندان نمود ندارد. بیشتر رنگ و لعاب آموزشی تا پژوهشی به خود گرفته است. این امر باعث شده که دانشگاه های ما خیلی زایندگی و باروری نداشته باشند. این نداشتن بالندگی و خمودگی فضاهای اجتماعی ناشی از چالش های سیاسی- اجتماعی است که طی 2 دهه اخیر جامعه به خود دیده است.
این فضاهای خموده متاثر از فضاهای اجتماعی- سیاسی بوده و هست. فضاها و جریان هایی که هرکدام سعی می کردند از محیط های دانشگاهی به نحوی استفاده کنند. این جریان ها و فضاها مجموعا دست به دست هم داده اند تا این مراکز از فضای دانشگاهی و علمی به دور باشند؛ یعنی جامعه دانشگاهی ما امروز خیلی علمی نیستند. اصلا علمی نیستند بنابراین چنین فضاهایی که قدرت استدلال علمی در مسایل روز، بنیادی و علمی تخصصی حاد را ندارند، تبدیل به فضاهای نابالنده و نابارور شده اند.
«خبرگزاری دانشجو»- این نابالندگی فضاهای علمی و پی نبردن به اهمیت برپایی چنین کرسی هایی منجر به چه چیزی می شود؟
ابی زاده: جامعه ای که محیط های علمی اش یک چنین فضاهایی را پیدا کند شکاف نسلی در آن زیاد می شود و به تدریج جامعه از درون رو به نزول می رود. جامعه ای که نمی تواند اندیشه تولید کند، از حریم خود حفاظت و صیانت کند و در معرض آماج هجمه هاست، بسیار آسیب زا خواهد بود.
این نکته را باید دقت کرد که جامعه علمی و بخش روشنفکر و اندیشمند در هر جامعه ای پیشرو است و آحاد اجتماع پیرو آن جامعه علمی هستند. بخش علمی جامعه ای که نابالنده است، پیشروی، راهبردی و جلوداری اش خیلی مطمئن نخواهد بود. متاسفانه باید بگویم طی 25-30 سال گذشته جامعه علمی ما پیرو توده مردم بوده است.
مردم از جامعه علمی تبعیت و پیروی نمی کنند بلکه جامعه علمی ماست که پیرو توده مردم است. معنای بازتر و ساده تر آن، همان تعبیر عوام زدگی است. به تعبیری جامعه علمی ما یک جامعه عوام زده است؛ روشنفکران ما، اندیشمندان ما عوام زده شده اند. این عوام زدگی سطح اجتماعی را پایین می کشد. بالندگی اجتماعی را دچار یک افت شدید می کند.
شاید خطرناک ترین آسیبی که جامعه ما دچارش است همین اتفاق باشد یعنی به جای اینکه اندیشمندان ما جلودار و پیشرو و پیش قراول جامعه باشند ،خط و الگو و مدل برای رفتارهای اجتماعی، اخلاقی بدهند، منتظرند ببینند توده مردم برای رفتارهای سیاسی- اقتصادی و معیشیتی جامعه چه کاری انجام می دهند. این بدترین اتفاقی است که می توانست بیافتد.
رهبری خوب این مساله را می بیند و سعی اش بر این است که این خمودگی را از جامعه علمی بگیرد و ببیند چه راهکاری برایش می توان اندیشید. ناگزیر این جامعه باید جامعه بالنده ای بشود. این جامعه علمی نابارور مانند لنگری آویزان توده مردم و آحاد مردم، اندیشه های سیاسی، فرهنگ و تعلیم و تربیت و خانواده می شود و تنها نام جامعه علمی را یدک می کشد.
عوام زدگی که هم اکنون شاهد آن در سطح جامعه و رفتارهای اجتماعی هستیم. امروزه اصطلاح «مردم خودشان قضاوت کنند» در جامعه ما خیلی رایج است. اصلا این غلط ترین تعبیری است که متاسفانه در جامعه ما متداول ترین تعریف شده است. اصلا چه کسی گفته است که مردم حق قضاوت دارند؟ این حرف تبلیغاتی و بی پایه و اساس است. در استادیوم ورزشی100 هزار نفر می نشینند اما یک نفر حق قضاوت دارد. کی گفته است 100 هزار نفر حق قضاوت دارند؟ شاید در بین این100 هزار نفر حتی متخصصان هم وجود داشته باشد اما حق قضاوت ندارند. حق قضاوت با کارشناس و متخصص آن حوزه است. در صورتی که حق قضاوت در جامعه عوام زده به توده مردم نه کارشناس داده می شود یعنی عوام به جای اندیشمندان پیشروی می کنند. و
قتی جامعه علمی ای باروری نداشته باشد، تمام جامعه باید بابت آن تاوان پس بدهند. ما باید چاره ای برای آن بیاندیشیم. هیچ جای بهتر از محیط علمی برای برطرف کردن این معضل نیست. تجربه چندین ساله نشان داده است با این تدبیری که اندیشیده شده است، زیاد راه به جایی نبرده ایم و باید فکر اساسی پیرامون آن کنیم.
«خبرگزاری دانشجو»- چه کنیم که یک جامعه بالنده ای داشته باشیم؟ راهکار شما در این خصوص چیست؟
ابی زاده:در حال حاضر قدرت پایگاه ها و منابع گوناگونی مانند قدرت سیاسی، اقتصادی و دینی در جامعه دارد. وقتی این پایگاه ها بتوانند بی مهابا و به راحتی به حریم مراکز علمی و حریم اندیشه ها تحدی کنند، اندیشه ها بالنده نخواهد شد. اندیشه ها از ترس این پایگاه ها خیلی راحت خودشان را پنهان خواهند کرد.
یکی دیگر از دلایل، شفاهی نشدن فضاهای علمی است؛ این فضاها از منابع مختلف شفاهی استناد نمی کنند. یکی از مهمترین بایدها این است که باید در محیط علمی و دانشگاهی تنها قدرتی که حرف بزند، قدرت علمی باشد. درضمن نباید بین دین دار و غیر دین دار، مدیر و غیر مدیر تفاوت قائل شد؛ زیرا این امر باعث می شود، اندیشمندان اندیشه های خودشان را بروز ندهند.
فرضیه علمی فقط نیازمند حاکمیت یک قدرت علمی است؛ اما امروز برای برگزیدن رییس دانشگاه، مجلس، طیف های گوناگون احزاب، دار و دسته های سیاسی و اجتماعی همه به نوعی وارد این چالش می شوند. یعنی این پایگاه های قدرت غیر علمی در محیط دانشگاه ها حرف اول را می زند، یعنی مراکز قدرتی در دانشگاه ها وجود دارد که این مراکز قدرت، حداقل یکی از تاثیرات شان این است که عرصه را برای اندیشمندان ناخودآگاه تعیین می کنند.
خودشان هم نمی خواهند ولی دارند این تاثیر را می گذارند. طبیعی است که یک اندیشمند در مقابل یک آدمی صاحب قدرت خودش را فیلتر، سانسور و کنترل می کند این امر باعث می شود که مراکز علمی ما خموده شوند یعنی بین درآمد اقتصادی و زایش اندیشه هایش ارتباط خیلی تنگاتنگی ایجاد شده است و یک اندیشمند از سطح معیشتی لازم برخوردار نیست و اندیشه و معیشتش باهم گره خورده است، مثلا هر صاحب نظری در مقابل ارایه نظریه ای در کرسی های آزاد اندیشی پول دریافت می کند. بدترین کاری که می توان کرد.
اندیشه مولود و فرزند اندیشمند است. ما بچه را برای کسب درآمد نمی زاییم اما الان داریم به اندیشمند به خاطر زایش اندیشه اش پول می دهیم. ما دانشمندان مان را پولکی کرده ایم. ما باید جای دیگری این افراد را تامین کنیم. امروز قدرت اقتصادی یکی از فشارها و قدرت هایی است که در مراکز دانشگاهی حرف اول را می زند. به همین دلیل هر اندیشمندی که وابستگی مالی به محیط های دانشگاهی ندارد در خلوت خود اندیشه هایش را بارور می کند ولی آنهایی که گرفتار معیشیت و روزمرگی و گرفتار شام شب شان هستند، طرحی ارایه می دهند و از قبل آن و از این نمد برای خود کلاهی دست و پا کنند.
این یکی از دلایل دیگر افت اندیشه ورزی در دانشگاه های ماست و ما باید برای این راه چاره ای بیاندیشیم. ما نباید برای اندیشه های این افراد تشویق های مالی درست کنیم. جالب است بدانید که ابوعلی سینا سه تا از مهمترین کتاب هایش را در زندان نوشته است. مهمترین اثر محمد غزالی سر قبر ابراهیم(ع) نوشته شد. او سر قبر حضرت ابراهیم(ع) با خدای خود وعده کرد که از مراکز قدرت دوری کند و از هیچ حاکمی صله ای نگیرد. او بدین گونه صاحب کتاب احیاء العلوم می شود. هنوز بعد از گذشت7-8 قرن این کتاب به عنوان یک منبع معتبر به حساب می آید.
زمانی که اندیشمند اندیشه هایش را به درآمد، اقتصاد، معیشت روزمرگی اش متصل کرد باید فاتحه آن اندیشه را خواند. ما داریم دستی دستی اندیشمندان ما را به این سمت هول می دهیم. اصلا داریم راه را غلط می رویم. اندیشمند نیازمند مواجه علمی نه اقتصادی است البته اگر مواجه علمی انجام بگیرد، مواجه اقتصادی هم به دنبال آن می آید.
مرحوم علامه جعفری 2 اثر مهم دارد او شرح نهج البلاغه اش را در بدترین شرایط معیشیتی و اقتصادی نوشته اشت.علامه طباطبایی عمامه اش مندرس و کهنه بود اما کتاب تفسیر المیزان را می نویسد و از هیچ مراکز علمی زمان شاه برای کسب درآمدش استفاده نمی کند. بنابراین ما نباید با اندشیمند بازی اقتصادی کنیم. ما باید پایگاه های قدرت مان در دانشگاه هایمان را به سمت پایگاه های قدرت علمی بگردانیم. ما در دانشگاه ها باید از حضور برخورد اقتصادی، معیشتی فاصله بگیریم به تعبیری شاخص های ما نباید شاخص های اقتصادی-معیشتی باشد. شاخص های ما باید شاخص های علمی-تخصصی باشد.