به گزارش گروه فضای مجازی« خبرگزاری دانشجو»، سه نفر دور هم جمعشده بودند و جروبحث میکردند. پیرمردی از راه رسید و به آنان گفت: «فرزندانم! چرا این همه سروصدا راه انداختهاید؟» پاسخ دادند: «ای پدر! ما 100 دلار شرطبندی کردهایم تا به کسی بدهیم که بزرگترین دروغ را بگوید. حال، هریک از ما دروغی گفته و مدعی است که دروغش از دروغ دیگران بزرگتر است.» پیرمرد گفت: «فرزندانم! کار درستی نمیکنید. دروغگفتن مطلقاً خطاست و من تاکنون هیچ دروغی نگفتهام.» آن سه تن گفتند: «هورا!» و بهاتفاق آرا، او را برندۀ مسابقه شناختند.
ظاهراً همۀ ما دروغگویی را بد و عملی رذیلانه میدانیم. از کودکی آموختهایم که دروغ بد و دروغگو دشمن خداست. «دروغ» که در زبان عربی با کذب هممعنی است[1]، خبردادن از چیزی است به خلاف آنچه در آن میباشد، چه این خبردادن عمدی باشد و چه سهوی؛ به بیان دیگر کذب و دروغ، منصرفشدن از حق است (مجمعالبحرین، ج4: 27).
در تعالیم حکیمانۀ اسلام دربارۀ دروغ و مبارزه با آن تأکید بسیاری شده، تا جایی که دروغگویان را همردیف منافقان برشمرده (شرح نهجالبلاغه، ج2: 286) و دروغ را کلید تمام گناهان دانستهاند[2] و تصریح کردهاند تا زمانیکه انسان دروغ را به هر شکل و به هر صورت ترک نکند، مزۀ ایمان را نخواهد چشید[3]؛ زیرا مادر و ریشۀ تمام گناهان است و اگر کسی راه دروغگویی یا فریبکاری را در پیش گیرد، از هیچ گناهی پروا نمیکند و اگر از این گناه بازایستد، امکان بازایستادن از گناهان دیگر را نیز دارد.
مواردی که دروغگفتن جایز است
چنانچه گفته شد، دروغ بالطبع از کارهای زشت و ناپسند و عادت به آن از رذایل اخلاق و گناهان کبیره بهحساب میآید و تا ضرورت و مصلحت مهمی در کار نباشد، دروغگفتن جایز نیست. پس ابتدا باید تعریف مصلحت و ضرورت را بدانیم.
مصلحت و ضرورت
مصلحت در عرف، سود و فایدهاى است که در نتیجۀ انجام کارى به انسان مىرسد و از نظر لغوى عبارتاست از جلب منفعت و دفع ضرر. در نگاه دینی مصلحت برای رسیدن به حق و حقیقت است.
ضرورت عذرى است که به موجب آن، ارتکاب پارهاى از موضوعات ممنوعه مجاز است؛ مانند کسى که گرسنه و در خطرِ از دستدادن جان است که میتواند از مال دیگران بدون اجازه و به اندازۀ نیاز استفاده کند.
از رسول خدا(ص) نقل شده است که: «ما من شیء إلا و قد أحله الله لمن إضطر ألیه» هیچکاری نیست جز آنکه خداوند آن را برای کسی که ناچارشده باشد، حلال کرده است (مکاسب محرمه: 265).
دروغ مصلحتی
باتوجه به تعاریفی که در بالا آمد، کلام به سه دسته تقسیم میشود: صدق و کذب و اصلاح (مختصرالمعانی: 31) و «اصلاح» سخنی است که مابین صدق و کذب قرار دارد؛ لذا برای گویندۀ آن گناهی نیست، همانطوری که در روایتی از امام صادق(ع) دو آیۀ زیر مصداقی برای «اصلاح» توصیف شده است[4]:
1. عبارتی که حضرت یوسف(ع) به برادران خود «سارق» گفت: «پس چون بارهایشان را آماده کرد، جام را در باردان برادرش نهاد. آنگاه منادى بانگ در داد: اى کاروانیان! بىگمان شما دزد هستید» (یوسف، 70).
2. قول حضرت ابراهیم(ع) در آیۀ شریفه: «گفت: نه، بلکه این کار را بزرگ آنها کرده است. اگر حرف مىزنند از خودشان بپرسید» (انبیا، 63).
مواردی که ازنظر فقه اسلامی برای مصالح و فواید مهم شرعی و فردی یا اجتماعی دروغ تجویز شده به شرح زیر است:
در موضوع ضرورت و ناچاری
هرگاه کسی برای حفظ جان و مال و ناموس خود یا فردی مسلمان در برابر ظالمان و افراد شرور سخن یا سوگند دروغ بخورد، جایز است. امام صادق(ع) فرموده است: «اگر انسان از روی تقیه و ضرورت و ناچاری سوگند دروغ یاد کند، ضرری ندارد.» و در ادامه افزود: بهطورکلی، هر حرامی در مقام اضطرار حلال میشود (وسائلالشیعه، ج16: 137).
اصلاح میان مردم
هرگاه بین دو نفر مسلمان خصومت و نزاعی باشد و ابتدا تمام راههای معمولی چاره را رفتهاند اما نتیجهای نبخشید؛ دراینصورت، انسان میتواند با گفتنِ دروغ، کینه و عداوت را برطرف کرده و صلح و صفا و صمیمیت میان آنها برقرار کند. در اینجا دروغگفتن حرام نیست.
در وصیت پیامبراکرم(ص) به امیرالمؤمنین(ع) آمده است: «یا علی! انَّ اللّه احَبَّ الکذبَ فی الاصلاح و ابغض الصدق فی الفساد.» ای علی! خداوند دروغ را که باعث اصلاح بین مردم شود دوست دارد و از راستگفتن که باعث فتنه و نفاق شود، بیزار است (وسائلالشیعه، ج8: 578).
خدعه و نیرنگ در جنگ
از موضوعات دیگری که دروغگفتن حرام نیست، جنگ و جهاد است. اگر جنگ با انگیزۀ دفاع یا رفع فتنه و فساد باشد، استفاده از دروغ اشکالی ندارد؛ زیرا اگر بتوانیم با خدعه و فریب دشمن را غافلگیر کنیم و با حملۀ ضربتی به او یورش ببریم، میتوانیم با کمترین تلفات دشمن را نابود سازیم. در وصایای رسول خدا(ص) به حضرت علی(ع) آمده است: «ای علی سه چیز است که دروغ بر آنها نیکوست: خدعه و نیرنگ در جنگ و وعده به همسر و اصلاح میان مردم» (بحارالانوار، ج74:51).
وعده به خانواده و همسر
در دین مقدس اسلام هزینۀ زندگی زن و فرزند بهعهدۀ مرد است ( تقریباً تمام فقها دربارۀ همسر مطلقاً و دربارۀ فرزندان درصورت نیاز آنها و تمکّن پدر، چنین فتوایی دارند)؛ البته نفقه واجب به تناسب امکانات و مقدار توان است و بیش از آن لازم نیست؛ ولی چون بسیاری از اوقات در اثر زیادهطلبی و چشم و همچشمی تقاضای خانواده فراتر از امکانات مرد و بیش از حد توان او است، در چنین وضعی مرد بر سر دوراهی قرار میگیرد یا باید با برخورد منفی و ردّ صریح در برابر خواستههای آنان موضعگیری کند یا با برخورد امیدوارکننده و وعدههای مصلحتی و غیرجدی تا حدودی آنها را راضی و قانع سازد. حال، باتوجه به اینکه پاسخ منفی و تند جز جریحهدارشدن عواطف و تزلزل ارکان خانواده و حتی طلاق همسر سرانجامی ندارد، ناگزیر اجازه داده شده که از روش دوم استفاده شود و آن به ظاهر وعدۀ دروغ دادن است.
اما باید درنظر داشت که اگر سرپرست خانواده بخواهد هرروز به بهانههای پوچ و بیاساس به خانوادهاش دروغ بگوید؛ علاوهبر آنکه ازنظر تربیتی آثار بدی در پی دارد، حسّ اعتماد و اطمینان را در اعضای خانواده از بین میبرد و جایگاه رفیع پدر و سرپرست خانواده را متزلزل کرده و آن را در معرض سقوط قرار میدهد و درنتیجه، اساس خانواده از بین میرود.
فهرست منابع
[1]. اگرچه با واژههای الافک، البهتان، زور، افتری، الباطل، الاکاذیب، المین، الکاذب، مفتر، المائنة در برخی بخشهای معنایی مشترکاند. ر.ک: دشتی، محمد؛ فرهنگ واژههای معادل نهجالبلاغه، ص302و303.
[2]. ر.ک: نوری، حسینبنمحمدتقی(1254-1320)؛ مستدرکالوسائل، ج9، ص85 و86 و مجلسی، محمدباقربنمحمدتقی(1036-1111ق)؛ بحارالانوار، ج69، ص263 و ج75، ص377.
[3]. ر.ک: کلینی، محمدبنیعقوب(م 329ق)؛ الکافی، ج2، ص 340؛ ابن شعبة، حسنبنعلی(قرن4)؛ تحفالعقول، ص216؛ حر عاملی، محمدبنحسن(1033-1104ق)؛ تفصیل وسائلالشیعه، ج12، ص250؛ شوشتری، محمدتقی (1282-1374ق)؛ بهجالصباغة، ج 8، ص188، ج12، ص387، ج13،ص364؛ کاشفالغطاء، هادی؛ مستدرک نهجالبلاغه، ص171؛ خویی، حبیبالله(1268-1324ق)؛ منهاجالبراعة، ج6، ص143.
[4]. ر.ک: کلینی، محمدبنیعقوب(م 329ق)؛ الکافی، ج2، ص341و342؛ حر عاملی، محمدبنحسن(1033-1104ق)؛ تفصیل وسائلالشیعه، ج12، ص253؛ مجلسی، محمدباقربنمحمدتقی(1036-1111ق)؛ بحارالانوار، ج69، ص237و238؛ طریحی، فخرالدینبنمحمد(979-1085ق)؛ مجمعالبحرین، ج4، ص27.
تفتازانی، اسعدالدین(م 729ق)؛ مختصرالمعانی، ص31.
شیخ انصاری، مکاسب محرمه، ص265.
شیخ حر عاملی، وسائلالشیعه، ج16، ص137، چاپ بیروت.
شیخ حر عاملی، وسائلالشیعه، ج8، ص578، چاپ بیروت.
طریحی، فخرالدینبنمحمد(979-1085ق)؛ مجمعالبحرین، ج4، ص27.
منبع: متن زندگی