گروه آزاداندیشی «خبرگزاری دانشجو»- سیدمحمد روحانی؛ در مقالات قبل نشان دادیم اعتقاد به توحید ربوبی با تفکرات سکولاری تضاد کامل دارد. آنگاه به شبهه مشهوری که توسط سکولارها مطرح میشود پرداخته و توضیح دادیم برخلاف تصور سکولارها، مباحات کارهایی نیستند که به دین هیچ ارتباطی نداشته باشند. مباحات کارهایی هستند که دین خودش از ما خواسته تا با عقل خودمان درباره آنها تصمیم بگیریم.
کسانی که گرفتار مغالطه سکولارها در باب مباحات هستند، یعنی گمان میکنند مباحات بخش غیردینی زندگی ماست، در حقیقت به یک خطای مهم منطقی دچارند. خطای آنها این است که توجه ندارند از نظر منطقی، فرق است میان اینکه بگوییم فلان کس درباره فلان موضوع، هیچ حرفی برای گفتن ندارد و اینکه بگوییم فلان کس درباره فلان موضوع حرف دارد و حرفش این است که باید خودت تصمیم بگیری.
اگر کسی فکر کند دین درباره مباحات هیچ حرفی برای گفتن ندارد، آنگاه ممکن است مانند سکولارها بگوید مباحات بخش غیردینی زندگی ماست. اما اگر بگوییم دین درباره مباحات حرف دارد و حرفش این است که باید با عقل خودمان درباره آنها تصمیم بگیریم، دیگر نمیتوان حرفی را زد که سکولارها بهدنبالش هستند.
توضیح بیشتر اینکه: التزام داشتن به دین، منطقا به این معناست که بهازای هر عملی که میخواهیم انجام دهیم ـهر عملی که باشد؛ کوچک یا بزرگ و مربوط به هر حوزهای از زندگیـ یکبار به دین مراجعه کرده و نظر دین را درباره آن عمل جویا شویم.
در حقیقت از این جهت تفاوتی هم میان دین و غیردین وجود ندارد. ما اگر پذیرفته باشیم که در زندگی خود به اصولی ـحتی غیردینیـ پایبند باشیم، لازمهاش این است که وقتی میخواهیم کاری را انجام دهیم ـهر کاری که باشدـ یکبار به اصول خود مراجعه کرده و مطمئن شویم که این کار ما، مستقیم یا غیرمستقیم اصول مورد نظرمان را نقض نمیکند. اگر این مراجعه صورت نگیرد، نمیتوان گفت که ما به اصول مورد نظرمان پایبندی کامل داریم.
کسی هم که پایبند دین است، بهناچار باید برای هر کاری یکبار به دستورات دینی خود مراجعه میکند تا مبادا این کارش ناقض دستورات دین باشد. پس شرط دینداری این است که بهازای هر تصمیمی از تصمیمهای زندگی، یکبار به دین رجوع کرده و نظر دین را درباره کاری که میخواهیم انجام دهیم، جویا شویم. در این صورت حتی اگر دین ما را در قبال آن کار آزاد گذاشته باشد، مانند این است که به دین مراجعه کرده نظرش را درباره آن عمل پرسیده باشیم و دین به ما گفته باشد که حرف من درباره آن عمل این است که تو آزادی. نه اینکه مانند سکولارها تصور کنیم برخی از کارهای ما هیچ ربطی به دین نداشته و ما در هنگام انجام آن کارها، نیازی نداریم که به دین مراجعه کنیم.
بنابراین ما نمیتوانیم پیش از مراجعه به دین ـ اصطلاحا بهصورت بروندینی ـ تعیین کنیم که چه اعمالی به دین مربوط است و چه اعمالی به دین مربوط نیست. در نتیجه نمیتوانیم آنطور که سکولارها میخواهند فارغ از محتوای دین، درباره برخی از امور زندگی خود تصمیم بگیریم.
نکته کلیدی دیگری که عدم دقت در آن معمولا منشا مغالطههای سکولاریستی واقع میشود، این است که از منظر آموزههای دینی، چنین نیست که واجبات، محرمات و مباحات، همواره اموری ثابت و ایستا باشند. هرکس کمترین آشنایی را با احکام دینی داشته باشد، تصدیق میکند که ممکن است کاری که امروز مباح محسوب میشود، در شرایطی دیگر حرام یا واجب شود و بالعکس. مثال مشهور آن هم استعمال تنباکو در زمان میرزای شیرازی یا بازی شطرنج در زمان امام خمینی (ره) است.
بنابراین حتی اگر تمام استدلالهایی را که در بالا آوردیم کنار بگذاریم، باز هم موضع سکولاریستی در قبال دین به هیچ شکلی قابل دفاع نخواهد بود چراکه حوزه مباحات ـو بهتبع آن واجبات و محرماتـ بنا به شرایط گوناگون قابل تغییر بوده و در نتیجه ممکن است با تغییر شرایط، کاری که فعلا مباح است، بعدا واجب یا حرام محسوب شود. پس ما برای تعیین تکالیف دینی خود، ناچاریم همواره برای هر کاری به دینمان مراجعه کنیم و این دقیقا بدینمعناست که نمیتوان هیچ بخشی از زندگی را غیردینی و خالی از ارتباط با دین تصور کرد.
اما گذشته از همه این حرفها، سخن اصلی ما این است که تنها کسانی میتوانند به قرائتی سکولار از دین نزدیک شوند که اساسا هیچ درک عمیقی از مفهوم «ربالعالمین» نداشته باشند. اگر خداوند ربالعالمین است، پس رب همه هستی است. اگر خداوند رب همه هستی است، پس تمام زندگی ما در ارتباط با او معنا خواهد گرفت. یعنی همه تصمیمات ما در زندگی، به دین مربوط خواهد بود.
این است که میبینیم حضرت موسی (ع) در توضیح مفهوم ربالعالمین برای فرعون میگوید: «رَبُّکُمْ وَ رَبُّ آبَائِکُمُ الْأَوَّلِینَ»؛ پروردگار شما و پروردگار نیاکان شما (سورهشعرا، آیه26) یعنی خدا رب هستی همه انسانها در همه اعصار است. پس اگر دین، ما را در برخی کارها آزاد گذاشته نه بدین معناست که برخی امور زندگی ما ارتباطی با رب ندارد بلکه بدین معناست که آزاد بودن ما در برخی از امور، خود بخشی از تربیت ما توسط رب بهحساب میآید.
اهمیت اعتقاد به ربالعالمین بودن خداوند ـ یعنی همان دعوای اصلی میان موسی (علیهالسلام) و فرعونـ به همین جا ختم نمیشود. همانگونه که علامهطباطبایی در «المیزان» توضیح میدهند، شاید بتوان گفت تمامی آموزههای دینی ما، بهنحوی از انحا با این مفهوم پیوند میخورند.
ما در مقالات قبل به این موضوع اشاره کردیم که نبوت ـ بهعنوان دومین اصل اساسی دین بعد از توحیدـ یکی از جلوههای ربوبیت خدا برای انسان است. این موضوع اگر درست تحلیل شود، مفاهیم دیگری نظیر معجزه نیز بهدرستی تبیین خواهند شد. آنگاه معلوم خواهد شد که چرا موسی (علیهالسلام) و دیگر انبیا الهی معجزاتشان را «آیه»، «برهان»، «سلطان»، «بینه» و نظایر اینها نامیدهاند. بینه، سلطان، برهان و آیه، هرکدام از جهتی خاص، مفهوم معجزه را برای ما توضیح میدهند اما همگی آنها در یک معنا مشترکند: دلیل و استدلال. یعنی معجزه ـهرچه که باشدـ نوعی دلیل و بخشی از یک استدلال منطقی برای اثبات نبوت انبیا بهحساب میآید.
اگر اینچنین است، جا دارد بپرسیم معجزه کبرای این استدلال منطقی است یا صغرای آن؟ اگر برای این پرسش جواب درستی داشته باشیم، آنگاه پاسخ برخی سوالهای دیگر نیز بهآسانی در دسترس ما خواهد بود. مثلا اینکه: تفاوت معجزه با سحر در چیست؟
درست است که حافظ میگوید «سحر با معجزه پهلو نزند دل خوش دار» اما در یک نگاه سطحی، ممکن است نتوان ماهیت معجزه و سحر را بهآسانی از هم تمییز داد. بههمیندلیل بود که فرعون پس از دیدن معجزات موسی (ع) آنها را سحر نامید. حتی از این بالاتر ـچنانکه بعدها خواهیم دیدـ وقتی ساحران خود فرعون به حقانیت موسی (ع) و ساحر نبودن او اعتراف کردند، باز هم فرعون تنها چاره خلاصش را در این دید که موسی (ع) را استاد بزرگ جادوگران بخواند.
فعلا مجال آن نیست که بهتفصیل وارد این مباحث شده و درباره تفاوت میان معجزه و سحر و دیگر امور خارقالعاده سخن بگوییم. فقط میخواهم اشاره کنم که بهنظر میرسد ریشه بسیاری از مشکلات فرعون در قبال مسئله نبوت و ناتوانی او در تفکیک میان سحر و معجزه را باید در عدم درک مفهوم ربالعالمین جستجو کرد. این ریشه مشکلی است که فرعون با آن دستبهگریبان بوده و ـچنانکه قبلا گفتیمـ گویا مردمش هم به همین خطای فکری مبتلا بودند که فرعون میتوانست با گفتن آن حرفهایی که خداوند در قرآن نقل کرده، آنها را تحت تاثیر قرار دهد.
اکنون سوال مهم این است: آیا عمق مفهوم ربالعالمین، به قدر کافی در میان مردم روزگار ما درک شده است؟ اگر نه، آیا نمیتوان گفت ریشه مشکلات فکری در میان بسیاری از مردم روزگار ما، با مشکلات فکری فرعون و فرعونیان، به یکجا میرسد؟
هفته نامه پنجره