گروه آزاداندیشی «خبرگزاری دانشجو»؛ مساله تحول علوم انسانی به ویژه در چند سال اخیر به عنوان یکی از جدی ترین مباحث مطرح در محافل آکادمیک و حوزوی محسوب می شود و تا به امروز همایش ها، نشست ها و هم اندیشی های متعددی در راستای تبیین و تشریح این مولفه برگزار شده است.
تحول علوم انسانی از نگاه صاحب نظران طیف های مختلف فکری امری لازم است اما در مورد تحقق آن نظرات متعددی وجود دارد. در راستای بررسی این مساله با اسحاق طاهری، دانشیار فلسفه و کلام اسلامی مجتمع آموزش عالی شهید محلاتی به گفت وگو پرداختیم که حاصل آن را می خوانید:
«خبرگزاری دانشجو»- سخن از تحول علوم انسانی طی چندسال اخیر نقل محافل علمی و آکادمیک کشور شده است، شخصا چه تعریفی از پدیده تحول علوم انسانی دارید؟
طاهری: مفهوم تحول را باید با توجه به مضاف الیه اش منظور کنیم، مثلا تحول در نظام اجتماعی و یا تحول در شیوه ساختمان سازی و یا تحول در سیستم های تکنولوژیک معنای خاص خود را دارد یا مثال دیگر اینکه تحول در امور فیزیکی و محسوس زمان کوتاه تری را میبرد و امکان اش بیشتر است، اما گاهی تحول را به مساله ای چون علوم انسانی که مربوط به انسان شناسی است اضافه می کنیم که گستره موضوع قابل مقایسه با موارد قبل نیست.
حال با توجه به اینکه انسان موجود پیچیده و دشواری است و اندیشمندان نظرات مختلفی را درباره «انسان» داشته و دارند لذا تحول در علوم انسانی معنای دیگری داشته و ظرافت های خاصی را می طلبد چراکه مربوط به شناختی است که از این علوم عاید انسان می شود.
اندیشه فلسفی معاصر دنیای غرب در این مورد چنین است که انسان را بریده ای از خالق در نظر می گیرند و او را تبدیل به شیء کرده اند در حالی که ما اعتقاد داریم آموزه های فلسفی و دینی ما نگاه جامع تری به انسان دارد و صورت و ماده انسان را به شکل توامان مد نظر دارد.
بر این اساس احساس می کنیم اندیشه های انسان شناسانه غربی در علوم غرب نظاره ناقصی به انسان دارد در حالی که فلسفه و معارفی که ما از آن سخن می گوییم متخذ از آیات و روایاتی است که نگاه جامعی به انسان دارند و در نتیجه می تواند با توجه به این نگرش جامع، انسان را مورد بازخوانی قرار داده و با بازخوانی انسان، تحولی در انسان شناسی ایجاد کنیم که تولیدی و خروجی هرکدام از مسایل مرتبط به حوزه های انسانی با این تعریف در جای خود قرار می گیرد، این نگاه در حوزه های علمی نیز اثرگذار است.
بنابراین به نظر من اگر اندیشمندان و فیلسوفان ما نگاه جامع نسبت به انسان را از اندیشه اقتباس کنند و علوم انسانی را بر پایه این نگاه پردازش و بازسازی کنند و در این بازسازی از اندیشه های علوم انسانی در مغرب زمین نیز بهره مند شوند می توانیم امید به تحول داشته باشیم چراکه در هر صورت باید از اندیشه دیگران نیز مطلع باشیم.
«خبرگزاری دانشجو»- در این میان ورود مباحث مربوط به فلسفههای مضاف در رشته های مختلف تا چه اندازه می تواند در پویایی این فضا اثربخش باشد؟
طاهری: قطعا اثر دارد، در واقع بعد از آنکه توانستیم انسان شناسی جامع برگرفته از علوم قرآنی، کلام، فلسفه، تفاسیر و روایات را ارایه کنیم در وهله بعد باید به فلسفه های علوم بپردازیم، مثلا اگر به دنبال پایه گذاری اقتصاد اسلامی هستیم باید فلسفه اقتصاد اسلامی را بدانیم و فلسفه اقتصاد را تنظیم کنیم. بنابراین فلسفه های مضاف به عنوان مبانی و آغاز تدوین علوم است.
«خبرگزاری دانشجو»- نقش ایجاد یک گفتمان در راستای تحول علوم انسانی تا چه اندازه می تواند اثربخش باشد؟
طاهری: حقیقتا تاثیر بالایی دارد، من به شدت طرفدار گفتمان هستم، یک وقت هست که اندیشه ها و مبانی اسلامی را پیش روی خودمان قرارمی دهیم اما زمانی هم هست که علاوه بر این کار با اندیشمندان سایر ممالک از جمله مغرب زمین و دستاوردهای حدود چهارصد سال اخیر آنان وارد گفت وگو می شویم، چنین رویکرد و ایجاد این دیالوگ می تواند در ارایه انسان شناسی جامع یاری رسان باشد به این مفهوم که در کنار انسان شناسی اسلامی به دستاوردهای دیگران نیز توجه کنیم.
ممکن است برخی بگویند این موضوع باعث اتقاط اندیشه ها می شود ، در حالی که چنین نیست چون عقل بشر و تجارب بشر در حوزههای مختلف می تواند دستاوردهای مفیدی داشته باشد، این نگاه یعنی تعامل دو اندیشه با یکیدگر در ادوار گذشته تاریخ اسلام نیز سابقه داشته است چنانچه وقتی مسلمین با افکار یونان ارتباط برقرار کردند دیدیم که چه تحولی در فلسفه و علوم انسانی مسلمین ایجاد شد.
بنابراین گفتمانهایی از این دست که اشاره کردم نیاز جدی فضای فکری ماست و باید این فرصت ایجاد شود که اندیشمندان بتوانند در کنار یکدیگر به بحث و تبادل نظر بپردازند. در واقع دیالوگ لازمه تحول در علوم انسانی است.