به گزارش گروه فضای مجازی« خبرگزاری دانشجو»، گروهگ مجاهدین خلق از فضای به وجود آمده در اوایل پیروزی انقلاب اسلامی استفاده نمود و اعضای این گروهک را افرادی پیشرو در مبارزه با رژیم پهلوی در افکار عمومی معرفی می کرد و برخی از رهبران آن پس از آزادی از زندان خواستار در اختیار گرفتن ابتکار عمل انقلاب اسلامی شدند؛ در این گزارش در صدد هستیم که به گوشه ای جنایت های آنان در 30 خرداد سال 1360 اشاره نماییم.
دروغی به نام مجاهدین خلق
سازمان مجاهدین خلق در سال 1344 ه. ش با هدف مبارزه مسلحانه با رژیم شاه شکل گرفت و به سرعت در میان جوان شروع به جذب و شبکه سازی نمود. این سازمان به دلیل برداشت های خاص رهبران آن از اسلام، ترکیبی از اسلام و اندیشه های رادیکال مدرن را عرضه می کرد و در خفا مطالب مارکسیستی را به عنوان علم اقتصاد و مبارزه به اعضای خویش آموزش می داد. فروپاشی فکری گروهک مجاهدین خلق درتحلیل درون گروهی با تغییر ایدئولوژی و پذیرش سلوک مبارزه مارکسیستی از سال 1352 آغاز شد و در همان ابتدا مورد مخالفت تعداد کمی از اعضای مسلمان و مذهبی این سازمان مانند مجید شریف واقفی قرار گرفت. سرانجام گروهک مجاهدین خلق در شهریور سال 1354 تغییر ایدئولوژی را رسما اعلام کردند؛
خانم دباغ از مبارزین انقلابی این گونه از تغییر ایدئولوژی آنان سخن به میان می آورد «در هاید پارک لندن هرکسی با هر ملیت و زبانی میتوانست برای هر گروهی که میخواهد در آزادی کامل صحبت کند...آن روز بساطی بود تماشایی! فردی به نام جواد معروف به مسترجو به بالای بلندیی رفت و یک دفعه با هیجان خاصی گفت: مژده ! مژده ! بالاخره خواهران و برادران یا بهتر بگویم رفقای ما در زندان به این نتیجه رسیده اند که اسلام نمیتواند پاسخگوی جامعی به همه پرسشها و مسائل باشد. آنها ایده ها و تفکرات جدیدی طرح کرده اند. آنان اعتقاد دارند که اصل مبارزه است و حالا هر چیزی حتی نماز، روزه و حجاب یا هر یک از اعمال دینی و غیردینی مانع تحقق این اصل و هدف باشد میتوان آن را کنار گذاشت... وقتی به هتل برگشتم از برادران خواستم او را یافته به نزدم بیاورند تا با او صحبت کنم، پس از پرس وجو او را پیدا کردند و به هتل آوردند. وقتی مسترجو آمد، پس از احوالپرسی گفت: بگویید، یک لیوان آب جو بیاورند! این مسئله بهانه ای شد تا بپرسم: مگر شما مسلمان نیستید؟ گفت: چرا، گفتم: شما مبارزی بنام هستید، آدمی که مبارزه می کند و آدمی که مسلمان است نباید آب جو بخورد! گفت: نه خانم! الحمدالله رهبران در زندان این مشکلات و مسائل را برای ما حل کرده اند گفتم: آقایان کی باشند؟! گفت مسعود (رجوی)، مهدی (ابریشمچی) و.. گفتم: عجب! خیلی جالب است، آدمهایی که اصلا مقصود و نیتشان معلوم نیست و درونشان روشن نیست، چقدر میتوانند اسلام را بفهمند. اینها که هستند و چه حقی دارند که به راحتی به اسم مبارزه دستورات اسلام را زیر پا نهاده بدعتهایی را به عنوان شیوه و راه حل به افراد و جوانهای دیگر دیکته کنند. اینها هدفشان جز مخدوش کردن چهره اسلام نیست و مبارزه در دستشان فقط ابزار و وسیلهای برای رسیدن به هدفهای پنهانشان است ...» 1
همچنین حضرت آیت الله مهدوی کنی در بیان خاطره ای از تقابل جریان اسلام فقاهتی با این گروهک در زندانهای رژیم شاهنشاهی میفرمایند: «در زندان اوین بند یک، از اول حالت تفکیکی وجود داشت و این به خاطر موضع گیری ما در برابر کمونیست ها و لامذهب ها بود .... مجاهدین آن زمان خیلی بی اعتنایی میکردند. تعدادی از آنها را به بند ما آوردند، آنها خیلی بی احترامی میکردند و تقریبا معممین را بایکوت کرده بودند. بچه هایی هم که جدیداً میآمدند بلافاصله با آنها تماس میگرفتند و ارتباطشان را با ما قطع میکردند ولی اینها (کمونیستها) این طور نبودند و برخوردشان تا آخرمحترمانه بود...آنها؛ یعنی دوستان مسعود میگفتند اگر انقلاب پیروز شود حکومت آینده یک حکومت مذهبی به شکلی که شما آخوندها میگویید نیست. ما چنین حکومتی را قبول نداریم... آقایان از قول مجاهدین نقل میکردند که آنها میگویند خمینی کیست؟ و میگفتند که اگر یک روز انقلاب پیروز شود اولین گروهی که ما با آنها میجنگیم شما آخوندها هستید، میگفتند بزرگترین مانع در سر راه حکومت بی طبقه ی توحیدی شما هستید.»2
پس از پیروزی انقلاب اسلامی، گروهگ مجاهدین خلق به سرعت شروع به سازماندهی کرد و شاخه های جوانان و زنان و صنفی خود را شکل داد؛ در آن مقطع زمانی مهم ترین اقدام گروهگ منافین سازماندهی شاخه نظامی (میلیشیا) با انبار اسلحه های غارت شده از پادگان ها بود. این گروهک به سرعت در برابر مواضع امام خمینی(ره) صف آرایی کرد و از رای به قانون اساسی جمهوری اسلامی سر باز زد و انتخابات آن را تحریم نمود به همین دلیل نامزد آن، مسعود رجوی، در اولین انتخابات رئیس جمهوری تایید صلاحیت نشد.
30 خرداد؛ طرح ریزی جنگ خیابانی
گروهک مجاهدین خلق در روند جدایی از بدنه ملت انقلابی با طراحی فرآیند بحرانسازی در تلاش برای حذف گرایش های خط امامی برآمد به گونه ای که الگو و مدل رفتار اعتراضی آنان شامل دامنه وسیع رفتارهای خشونت آمیز از حمله به افراد مذهبی تا شکنجه نیروهای پاسدار و کمیته ای را شامل می شد و این روند در 30 خرداد 1360 تبدیل به دستور سازمانی جنگ خیابانی در برابر نظام اسلامی شد. در خرداد سال 1360 نمایندگان مجلس شورای اسلامی خواستار عدم کفایت سیاسی بنیصدر به دلیل «موضعگیری وی علیه نظام جمهوری اسلامی و اتحاد با نیروهای ضد انقلاب وابسته به شرق و غرب جهت نابودی نظام اسلامی و همچنین مخالفت مستمر وی با مجلس شورای اسلامی از بدو تأسیس و حتی پیش از افتتاح آن، دخالت صریح در قوه قضاییه و عدم درک صحیح از بدیهیترین اصول قانون اساسی و نیز عدم اعتقاد به اصل تفکیک قوا» بودند که همزمان با این بررسی در مجلس شورای اسلامی، سازمان مجاهدین خلق از هوادارانش دعوت کرد تا در حمایت از بنیصدر به خیابانها بیایند؛ با این دعوت رسمی شورای مرکزی سازمان مجاهدین، اعضای شاخه نظامی با سلاح های سرد و گرم که به صورت مخفیانه در شهرهای مختلف انبار کرده بودند به سرعت به مراکز نظامی و انتظامی و افراد عادی حمله ور شدند و خیابان های شهرهای برزگ مانند تهران، اصفهان، شیراز و مشهد و... شاهد آشوب این گروهگ بود اما ساعتی پس از آگاهی امت انقلابی از جولان آشوب گران در خیابان های شهرهای بزرگ به سرعت به مقابله با آنان پرداختند؛ بعد از این وقایع علی قدوسی، دادستان کل انقلاب با صدور بیانیهای از برخورد قاطع با عوامل درگیریهای تهران خبر داد. در این بیانیه آمده بود: «به دنبال اعلام جنگ مسلحانه گروه منافقان -و درگیریهای تهران- دادسراها و دادگاهها موظفند با کمال قدرت در مقابل توطئههای شوم آنها در تمام کشور برخورد قاطع و بیامان بنمایند.» کمیته مرکزی هم در اطلاعیهای با اعلام اینکه پردههای فریب و نیرنگ منافقین دریده شده است، اعلام کرد: «بدیهی است پاسداران کمیتههای انقلاب اسلامی از این پس با گروههای محارب برخوردهای قاطع و اسلامی خواهد داشت.»
موسی خیابانی؛ طراح جنگ خیابانی
موسی خیابانی از اعضای اصلی شورای مرکزی گروهک مجاهدین خلق و جانشین مسعود رجوی محسوب می شد؛ این منافق پس از آزادی از زندان در سال 1357 به سرعت همراه با مسعود رجوی به بازسازی بدنه اجتماعی منافقین پرداخت و در جریان شاخه تبریز منافقین بسیار فعالانه ظاهر شد و در حوزه انتخابیه این شهر برای انتخابات مجلس نام نویسی کرد ولی آرای لازم برای حضور در مجلس را پیدا نکرد؛ وی از عوامل اصلی طراحی جنگ خیابانی در 30 خرداد 1360 بود و پس از شکست این طرح از سوی مردم ایران زندگی مخفیانه را آغاز کرد؛ او پس خروج مسعود رجوی از ایران، فرماندهی نظامی مجاهدین در ایران را بر عهده گرفت و در راس طراحی عملیات های ترور مسئولین اجرایی و نظامی کشور، مردم عادی قرار گرفت و سرانجام در روز 19 بهمن 1360 شمسی نیروهای کمیته انقلاب اسلامی موفق به کشف محل اختفای او در محله زعفرانیه شدند و پس از محاصره آن محل و چند ساعت درگیری مسلحانه آن را تصرف کردند و سرانجام موسی خیابانی مرد شماره 2 سازمان، آذر رضایی (همسر موسی خیابانی) و اشرف ربیعی (همسر مسعود رجوی) به هلاکت رسیدند.
1. خاطرات مرضیه حدیدچی(دباغ )، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، صفحه 111-110
2. خاطرات آیت الله مهدوی کنی، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، صفحه 165-164
منبع: خبرنامه دانشجویان