در روم باستان بزرگترین امپراتوری که غرب تا پیش از مدرنیته به خود دیده بودـ «همه راهها به رم ختم میشد.»
به گزارش گروه فضای مجازی «خبرگزاری دانشجو»، شروین طاهری طی یادداشتی در وطن امروز نوشت؛ هم در عصر پسامدرنیته، امپراتوری جهانی صهیونیسم که با مغز روتشیلدها و بازوی راکفلرها سلطه یافته، هنوز این تعبیر کلیدی را ورد مراقبههای شبانهروزی سرمایهداریاش میکند، تعبیری هرچند با کمی تغییر: «همه شریانهای نفت و گاز به آمریکا ختم میشود»، خواه به خاک ایالات متحده ختم شود یا به نقطهای از قلمرو اقتصادی- سیاسی صهیونیسم. چه شریانهای فسیلی به سوی آمریکا، بزرگترین مصرفکننده نفت و گاز (مجموعا) جهان پمپ شوند یا از آمریکا، بزرگترین تولیدکننده نفت و گاز (مجموعا) در جهان به دیگر نقاط پمپ شوند. حتی نظریههای مربوط به اقتصاد جنگی یا سلطه فرهنگی آمریکا و پیشتازی فناورانهشان در دنیا، هر یک در نهایت سیکلی جزئی از سیکل اصلی نظام صهیونیستی نفتی- بانکی محسوب میشوند. همانطور که تابوی «همه راهها به رم ختم میشود»، یک نظام جهانی باستانی به شعاع جادههای معروف رومی (که شریان تجارت و ارتباط بودند) به مرکزیت قیصریه رم را که سمبل امپراتوری بود ترسیم میکرد، تابوی «اقتصاد نفتی آمریکا» نیز قلمرو جهانی سلطه صهیونیسم را به شعاع لولههای نفت و گاز مشخص میکند و به مرکزیت صندوق فدرال(بانک مرکزی آمریکا) که بتکده بت بزرگ این نظام یعنی دلار است.
خاندانهای زراندوز یهودی که از 3 قرن پیش با در دست گرفتن جریان مبادله طلا، سررشته اقتصاد در دو سوی اقیانوس اطلس را به دست گرفتند، حال نفت (و مشتقات و ملحقات آن) را به چشم نقدترین و ارزانترین و بیپایانترین کالای دوران مدرن میبینند و به عنوان جایگزینی به مراتب موثرتر از طلا برمیشمارند. این توصیف آخری یعنی بیپایان بودن منابع سوخت فسیلی نسبی است اما بزرگترین کارتلهای نفتی جهان که همزمان معظمترین کارتلهای بانکی نیز محسوب میشوند، چشمانداز فناورانه فوقپیشرفته استخراج مخازن نفت و گاز از لایههای عمیقتری از پوسته زمین را دارند که با روند مصرف فعلی تا 150 سال دیگر دوام دارند.
4 بانک از عظیمترین بانکها شامل بانک آمریکا، جی پی مورگان چیس، سیتی گروپ و ولزفارگو صاحب چهارفقره از عظیمترین شرکتهای نفت جهان یعنی اکسان موبیل، رویال داچ شل، بیپی و شورون تگزاکو هستند. این صرفا مالکیت حقوقی بانکها بر غولهای نفتی را تبیین میکند اگرنه اغلب غولهای نفتی در نهایت زیرمجموعه کارتل بانک مرکزی آمریکا به رهبری روتشیلدها و کارگزاری اصلی راکفلرها هستند.
اما طلای سیاه یک ویژگی مهم دیگر نیز دارد که آن را از کالا به سطح یک سلاح ارتقا میدهد. نفت مانند آب و خاک است و در حقیقت در بستر زیر آنها قرار دارد. پس تسلط بر مبدا و مقصد و خود شریانهای نفتی نهتنها سلطه صهیونیسم بر زیر خاک جغرافیایی و زیرساخت اجتماعی و اقتصادی کشورهای نفتخیز را میسر میکند بلکه بسیاری از کشورهای دیگر را نیز در مسیر خط لوله یا حتی در مسیر نفتکشها به بردگی نظام نفتی- بانکی آمریکایی درمیآورد.
برای سالها دو ابرقدرت جهان (آمریکا و شوروی) خود در زمره بزرگترین نفتداران و نفتخواران بودند. اروپا هم تا وقتی قدرت داشت، نقش واسطه نفتی بین شرق و غرب جهان را بازی میکرد. چین برای تبدیل شدن به یک ابرقدرت رسما بزرگترین قرارداد نفتی-گازی تاریخ را ماه گذشته با روسیه به امضا رساند. حتی بحران اوکراین با سرمایهگذاری 7 میلیارد دلاری روی نارنجیها و نازیها که عمدهاش را غول نفتی آمریکا «شورون» فراهم کرده بود شکل گرفت چرا که راکفلرهای آمریکا احساس میکردند هیچ کنترلی بر اوکراین به عنوان بزرگترین شریان گازی اروپا ندارند.
شاید صنعت جنگ و مکاره سیاست در گسترهای جهانی در ظاهر ارتباط مستقیمی با کارتل نفتی- بانکی نداشته باشند اما چرا حوزههای نفتخیز در رسانههای اصلی این دهکده جهانی که فرزندان نامشروع پول و سیاست هستند، بیشترین حجم اخبار را به هر شکل که باشد به خود اختصاص میدهند؟ چگونه است که طی 100 سال اخیر خاورمیانه نفتخیز بزرگترین متحدان و دشمنان صهیونیسم را همزمان در خود جای داده است؟ بدیهی است هر جا بزرگترین اتحادها و خصومتها در کنار هم شکل بگیرد یک میدان جنگ تعریف میشود. چرا تقابل رژیمصهیونیستی با ایران و هر کشور دیگری که در مقابل نظام سلطه بایستد تا این حد پررنگ میشود؟ چرا هر دولت یا جریانی در خاورمیانه یا دوست اصلی آمریکاست (اسرائیل و ترکیه) یا دوست دستنشانده آن (عربستان و سایر شیخنشینها) یا دشمن اصلی آمریکا (ایران و حزبالله و حالا سوریه) یا دشمن دستنشانده یا همان لولوی دستساز آمریکا (القاعده، طالبان، داعش و...)؟
در چنین نظم نفتی جهانی، طبیعی است نوعی قرائت نفتی از اسلام یا همان وهابیت هم ایجاد شود که حالا در حال بازتکثیر خود از شیخنشینهای عربی به دیگر بخشهای جهان اسلام است.
در حالی که رسانههای غربی دولت اسلامی عراق و شام (داعش) را به عنوان یک گروه جهادطلب در حال قرائت قرآن نشان میدهند ولی در حقیقت آنها نماد اسلام نفتی وهابی هستند که یک جهاد نفتی را در عراق آغاز کردهاند. چرا کسی در غرب به این نکته اشاره نمیکند که نقشه خلافت مورد ادعای دولت اسلامی عراق و شام همان نقشه تقسیم حوزههای نفتی دو منطقه شام و بینالنهرین است؟ یعنی نقشهای که نخست اسرائیل در قالب افسانه صهیونیستی «رود اردن تا فرات» برای تصاحب منابع انرژی منطقه طرح کرد و طی یک دهه اخیر در محافل نومحافظهکار آمریکا با عنوان نقشه تجزیه خاورمیانه وجهه عملیاتی پیدا کرد. در این نقشه برای قومیتها یا مذاهب مختلف از غرب آفریقا گرفته تا کشمیر قلمروهای فرضی تعیین شده و میادین نفتی بین این قلمروها تقسیم شده بهطوری که هیچ حکومت مرکزی بزرگی به حجم زیادی از نفت دسترسی نداشته باشد.
امروز داعش به عنوان عقرب دستپرورده سعودیها، حکم نیش صهیونیسم بر پیکر ملتهای مظلوم سوریه و عراق را دارد، خون و نفتشان را یک جا میمکد و به آمریکا و اسرائیل هدیه میکند.
آنها نهتنها محور تدارکات سوریه با مناطق نفتخیزش را قطع کردند بلکه حالا چپاول نفت کرکوک در عراق را توسط کارتل بارزانی تضمین نمودند. همانطور که در روزهای گذشته در خبرها آمده بود، جریانی در کردستان عراق در حال فروش غیرمجاز نفت به اسرائیل است. پوشش فروش این نفت دزدیدهشده توسط شرکت ملی نفت عربستان (سعودی- آرامکو) انجام میگیرد و برای استتار این راهزنی نفتی، آن را به عنوان افزایش تولید نفت عربستان معرفی میکنند.
اینها گروه مزدوری هستند که از 4 گوشه جهان گرد آمده و یک ارتش خصوصی را تشکیل میدهند و توسط مستشاران نظامی ایالات متحده، فرانسه و عربستان سعودی آموزش دیدهاند. نقش این ارتش خصوصی تقسیم منطقه به مناطق نفوذی، با هدف راهگشایی و تسلط بیشتر و بهتر برای قدرتهای استعماری است.
این روزها رسانههای غربی ضمن ریختن اشک تمساح برای هزاران قربانی عراقی تکفیریها در واقع برای تاثیر بحران تازه در رابطه با تعیین بهای نفت دل میسوزانند.
ظرف چند روز، بهای هر بشکه نفت به 115 دلار افزایش یافت، یعنی در سطح سپتامبر 2013. وقتی درگیریهای نظامی تا پالایشگاه بیجی (در ایالت صلاحالدین) در نزدیکی تکریت گسترش یافت، بازارها مضطرب شدند. در واقع، این پالایشگاه تنها برای مصرف محلی تولید میکند و افزایش بهای نفت به دلیل قطع تولید یک پالایشگاه داخلی عراق نیست، بلکه علت اصلی اختلال در انتقال نفت است که کار مشترک داعش و بارزانی است و در نهایت نیز غرب از این تحولات ضرر نمیکند چون به دلیل ذخیره بیش از حد نیاز در بازار، افزایش بهای نفت ادامه نخواهد یافت.
سعودی هم اعلام کرده است میخواهد تولیداتش را به شکلی افزایش دهد که کاهش نفت ناشی از ممنوعیت فروش ظاهری توسط داعش را جبران کند ولی این دروغی بیش نیست چرا که عربستان هرگز بیش از 10 میلیون بشکه در روز تولید نکرده است. ضمنا هیچ خبری مبنی بر قطع فعالیتهای پالایشگاههای موصل و کرکوک به گوش نمیرسد. حتی شنیده میشد در این دو شهر که اکثر شاغلان در حوزه تولید و صادرات نفت هستند، تکفیریها بلندگو به دست در شهر چرخیده و از کارمندان میخواستند سر کارشان بازگردند تا روند تولید متوقف نشود.
حتی نبردهای بین جبهه النصره و داعش در سوریه که رسانههای غربی آن را ناشی از اختلافافکنی دمشق میان آنان مطرح میکردند در اصل بر سر تصاحب چاههای نفت بود.
حال پرسشی مطرح میشود که رسانههای غربی- عربی باید به آن پاسخ دهند: تکفیریها چگونه میتوانند نفت را در بازار بینالمللی که زیر کنترل شدید آمریکاست بهفروش برسانند؟ مثلا در ماه مارس، جداییخواهان لیبیایی در بنغازی در فروش نفتی که تصاحب کرده بودند، توفیقی بهدست نیاوردند. نیروی دریایی ایالات متحده تانکر حامل نفت «مورنینگ گلوری» را ردیابی کرده و به لیبی بازگردانده بود.
اگر جبهه النصره و دولت اسلامی عراق و شام قادر به فروش نفت در بازارهای بینالمللی هستند، به این دلیل است که سلاطین نفتی یعنی خاندانهای روتشیلد و راکفلر با شرکتهای نفتی معتبرشان پا پیش گذاشتهاند.
اتفاقا کنگره جهانی شرکتهای نفتی که سالانه برگزار میشود هفته گذشته (15 تا 19 ژوئن) در مسکو برگزار شد. در این گردهمایی میخواستند درباره اوکراین حرف بزنند ولی موضوع عراق و سوریه مطرح شد. سرانجام آشکار شد نفتی که توسط جبهه النصره در سوریه به سرقت رفته بود، به اکسان موبیل (شرکت راکفلرها که بر قطر حکومت میکند) فروخته شده است، در حالی که نفت دزدیدهشده توسط داعش از سوی شرکت ملی نفت آرماکو (ایالات متحده/ عربستان سعودی) مورد بهرهبرداری قرار گرفته است. اینگونه خون و نفت مردم عراق و سوریه توأمان توسط زالوی نفتی صهیونیسم مکیده میشود.