رشد عقلانیت و تفکر در جامعه هنگامی فراگیر می شود که موانع آزاد اندیشی برطرف گردد و رفع این موانع نیز با فراگیر شدن عدالت اجتماعی محقق می شود. عقل طراح برنامه هاست و برنامه ریزی به اراده آزاد نیاز دارد.
گروه آزاد اندیشی«خبرگزاری دانشجو»- حجت الاسلام سید کاظم سیدباقری؛ عدالت و آزادی همواره از دغدغه های اساسی زندگی انسان بوده اند چه بسیار که حاکمان به بهانه اجرای عدالت آزادی را قربانی کرده اند و عده ای دیگر برای آزادی عدالت را به مسلخ فرستاده اند با توجه به اهمیت دو مفهوم عدالت و آزادی بود که برخی تمام آرزوها و مشکلات را در توزیع قدرت می دانند و دیگران نیز تنها راه حل را توزیع ثروت اما در اندیشه سیاسی اسلام دغدغه اساسی آن است که این دو در کناریکدیگر حضوری همیشگی ومکمل داشته باشند. در ادبیات اندیشه سیاسی اسلام هر چند که ادبیات عدالت و عدالت ورزی بیش از آزادی بوده اما واقعیت این است که در ذات این اندیشه عدالت وآزادی دارای ارزشی برابر بوده و همواره این دو مفهوم کلیدی اهمیت بالایی داشته اند.
انسان، موجود آزاد
برپایی عدالت اجتماعی بدون آزادی امری بی مفهوم است چرا که آزادی اراده قوام بخش شخصیت انسان است. در پایه های اندیشه های سیاسی اسلام آزادی حقی است که خداوند به او اعطاء کرده و تفویض این حق به انسان ها به هیچ وجه در اختیار انسان دیگری نیست. باور به جبری بودن امور روحیه عدالت طلبی جامعه را خاموش می کند و فرد وضعیتی را که درآن به سر می برد توجیه کرده و به قضا و قدر سرنوشت نسبت می دهد همه ظلم و ستم های موجود درجامعه تقدیر می شود و کسی نمی تواند اعتراض کند و وضع را تغییر دهد اما باور به آزادی و اختیار آدمی در ساختن پایه های اجتماعی زندگی موثر است یعنی شورش بر آنچه ناعدالتی و نوید وامید به وضع بهتر. تفکر و اختیار بدون یکدیگر بی معنا هستند. عقل واختیار انسان در کنار هم معنا می یابد و عقل به او کمک می کند تا تصمیمی سنجیده و آزادانه بگیرد.
بدیهی است که انسان بر اعمال خود آزاد است و در مقابل هیچ عامل طبیعی ومافوق طبیعی از او سلب اختیار نشده است هرکس وجداناًحس می کند که نه طبق ادعای اشاعره خداوند از او سلب اختیار کرده و نه طبق ادعای مادیون شرایط مادی محیط می تواند او را مانند برگ کاهی بر روی یک سیل خروشان بی اختیار کند. براین اساس تلاش برای رسیدن به عدالت و ا یجاد جامعه مطلوب امری واجب تلقی می شود و ظلم امری ذاتاً قبیح شمرده می شود که باید با آن مبارزه کرد.
در سرشت انسان آزادی خواهی، عدالت طلبی، آرمان خواهی و جویندگی برای جامعه مطلوب وجود دارد. تجلی این مفاهیم در فطرت ا جتماعی انسان است فطرتی که به انسان هویت می دهد و او را به عصیان در برابر تحمیلات اجتماعی توانا می سازد تا جایی که فرد می تواند جامعه اش را عوض کند و برخلاف جریان جامعه حرکت کند و حتی می تواند مسیر جامعه و یا تاریخ را تغییر دهد و یا عوض کند.
انسان، موجود خردورز
یکی از اساسی ترین مبانی انسان شناسی نظام سیاسی اسلام توان تحلیلی انسان و فهم مسائل گوناگون است. براساس متون دینی خداوند دو حجت دارد حجت ظاهری که پیامبرانند و حجت باطنی که عقل است و این بدان معناست که می توان و باید در برداشت ها و بررسی ها از عقل بهره گرفت و پدیده ها را فهمید البته این عقل گرایی با آنچه که در عقل ابزاری تمدن غربی است متفاوت است. عقل ابزاری با نگرشی سودانگار در جهت شکل دادن به جهان مادی است در حالی که در اندیشه دینی عقل مستقل و مستغنی از وحی نیست. روشن است که رشد عقلانیت و تفکر در جامعه هنگامی فراگیر می شود که موانع آزاد اندیشی برطرف گردد و رفع این موانع نیز با فراگیر شدن عدالت اجتماعی محقق می شود. عقل طراح برنامه هاست و برنامه ریزی به اراده آزاد نیاز دارد و انسان با توجه به عقل و آزادی می تواند در جهت اجرایی شدن عدالت اجتماعی گام بردارد.
انسان، موجود مسئول
با وجود این ویژگی پیشین انسان در برابر مسائل اجتماعی و امور پیرامونش مسئول است. براساس اندیشه سیاسی شیعه آدمی علامتی بزرگ برعهده دارد که یادآور آزادی و حق انتخاب است حقی که برای او مسئولیت به همراه می آورد. شهید مطهری با توجه به آیه 72 سوره احزاب بیان می کند که آن امانت بزرگ که همه از پذیرش سرباز زدند و تنها انسان آن را پذیرفت تکلیف و مسئولیت است.
در منطق اندیشه دینی انسان ها آزادند و این امر در پاسخگویی و مسئولیت پذیری انسان بر امور سیاسی حضوری جدی دارند در اندیشه دینی همه افراد در برابر جامعه مسئولند واین مسئولیت فرد را ملزم به رفتار عادلانه می کند. قدرت مسئولیت آور است و صاحب قدرت را ملزم به گسترش عدل و آزادی در جامعه می کند.
همچنین آگاهی که برگرفته از اختیار آدمی است نیز مسئولیت آور است در قرآن عدم احساس مسئولیت آگاهان نسبت به امور جامعه وخاموش نشستن عالمان در مقابل فساد ظالمان از علل نابودی اقوام پیشین ذکر شده و دانشمندان گوشه گیر مورد نکوهش قرار گرفته اند که چرا مانع ظلم نشده و جامعه را به سوی عدالت وآزادی نبرده اند.
جلوه هایی از پیوند عدالت و آزادی در اندیشه سیاسی اسلام
1. حاکمیت قانون الهی: انسان در پی کسب سود است و با هدف کسب سود بیشتر، احتمال میرود که حقوق دیگران را زیر پا بگذارد. لذا برای تضمین و برقراری نسبت دقیق عدالت و آزادی باید درجامعه قانون وجود داشته باشد. حداکثر آزادی با تعیین دقیق حدود آزادی به وجود میآید و این حدود را باید قانونی عادلانه بیان کند. اجرای قانون متکی به قدرت است. قدرت باید قانون را راهنما قرار دهد و برای حصول اطمینان از اینکه همه به قانون احترام میگذارند، آزادی باید همراه با قانون باشد. پس سه رکن اساسی در کنار هم قرار میگیرد: آزادی، قانون و قدرت. آزادی و قانون بدون قدرت، هرج و مرج است؛ قدرت و قانون بدون آزادی مساوی استبداد است و قدرت بدون آزادی و قانون، بربریت است و هرگاه این سه رکن در کنار هم قرار گیرند، میتوان به حضور و ظهور عدالت در جامعه امید بست.
قانون پیراسته از هوس و خودخواهی میتواند تامینکننده عدالت و آزادی در جامعه باشد. انسان از حیث زمانی و مکانی محدود است، درکش فراگیر نیست، گرفتار فراموشی و خطا میشود ودر وضع قانون، منافع خود را در نظر میگیرد. از سوی دیگر، با توجه به برابری انسانها و عدم برتری یکی بر دیگری، هیچ کس حق قانون گذاری برای محدودسازی آزادی انسانها را ندارد، مگر کسی که مصالح واقعی انسان را در نظر بگیرد و بهترین شناخت را از نیازها و ساختار وجود آدمی داشته باشد. بنابراین مرزگذار آزادی باید کسی باشد که آفریننده همه هستی و بخشنده همه حقهاست. این مرحله را قانون تشریعی میگویند که مختص خداست و حتی به انبیا و ائمه نیز واگذار نشده و اگر آنها دستوری هم میدهند از سوی خدا و پیام اوست. البته انسان میتواند در فرآیندی سنجیده و با توجه به اصول و قوانین الهی، قانونگذاری کند؛ قانونی که در موافقت با آموزههای وحیانی باشد که به آن قانون استنباطی یا موضوعه میِگویند.
حاکمیت قانون الهی، قدرتمداران و زورسالاران را محدود میکندو زمینه مطلوب را برای رسیدن به جامعه عادلانه فراهم میسازد. از منظر اندیشه سیاسی اسلام، قانون مطلوب عادلانه نشان دهنده خیر عمومی و نظامبخش زندگی اجتماعی است که باید باایمان همراه باشد تا در جهت عدل و آزادی حرکت کند.
2. نقد و انتقادپذیری: عدم نقادی قدرت در هر جامعهای زمینههای قدرت متمرکز بیعدالتی و ظلم مستبدین را فراهم میکند. قدرت متمرکز بدون نقد و نظارت به فساد کشیده میشود و اختناق جامعه را فرامیگیرد. نبود آزادی نقد و آزادی سیاسی بستر حضور تعدادی چاپلوس را گرداگرد کرسی قدرت به وجود میآورد. انکار و عدم پذیر حقیقت در میان برخی از قدرتمندان فزونی مییابد و دیدگاههای دیگران را نمیپذیرند و راه خود را درست مطلق میپندارند. دراین زمان مقدمات ستم در جامعه به وجود میآید و آزادی محدود میشود. اما در اندیشه سیاسی اسلام قدرتمندان در هالهای از تقدس قرار ندارند و اعمال و رفتار آنان قابل نقد است.
یکی از پیامدهای نبود انتقاد در جامعه، خفقان ناعدالتی و جزماندیشی است. زمانی که سنت اسلامی انتقاد نظارت بر حکومت و امر به معروف و نهی از منکر در جامعه دینی کمرنگ شود، زمینههای انحراف از مسیر عدالت و آزادی فراهم میشود و حکومت بازیچه رفتار خودسرانه حاکمانی میگردد که اصولا دغدغه آزادی و دادگری ندارند.
نقد قدرت میتواند فراهم کننده عدالت و آزادی باشد و هنگامی انجام میشود که فضای سیاسی جامعه باز و به دور از تنگنظری باشد. فرهنگ نقادی و نقدپذیری با آزادی جامعه رشد کرده و نهادینه میشود و مردم میتوانند آزادانه به وضعیتی که در آن زندگی میکنند اعتراض کنند و خواهان اصلاح آن شوند.
3. همیاری سیاسی: برخی گمان میکنند که آزادی سیاسی مجموعه امتیازاتی است که اهالی کشور برای مشارکت در حیات سیاسی به آن نیاز دارند یا اینکه فرد بتواند در سرنوشت سیاسی خود از راه انتخاب زمامداران مشارکت کند و در مجامع آزادانه عقاید و افکار خود را بازگوید.
در اندیشه سیاسی اسلام همیاری و همکاری دارای اهمیت است و ابزاری مناسب برای آزادی چانهزنی سیاسی و رسیدن به دادگری مهیا میسازد. در این فرهنگ و جامعه عادلانه آزاد، همیاری سیاسی و حق مشارکت شهروندان در امور جامعه به رسمیت شناخته میشود؛ در حالی که در حکومت استبدادی، «حق» هیچ جایگاهی ندارد و هر چه هست «تکلیف» است.
با مشارکت و همیاری سیاسی، شهروندان میتوانند سرنوشت جامعه را به دست خود بنویسند و با بهرهگیری از عقل جمعی، حرکت جامعه به سوی عدالت را پی گیرند.
4. مشورت و رایزنی: مشورت گرفتن از شهروندان به معنای آن است که حاکم مطلق نیست. رای و نظر او باید نزد دیدگان تیزبین مردم و کارشناسان قرار گیرد و نقد شود. بر پایه این اصل قرآنی دولتمردان تکلیف دارند که در تمامی سیاستگذاریها با مردم و نهادهای مشورتی برگزیده مشورت کنند. مخاطب «وشاور هم فی الامر» شخص پیامبر به عنوان زعیم سیاسی امت است. ایشان با این عنوان دستور دارد تا با مردم به مشورت نشیند و درعرصههای سیاستگذاری با آنان مشورت کند. با توجه به این خطاب، هر کس مسئولیت سیاستگذاری را برعهده داشته باشد مشمول این خطاب خواهد بود. مرجع ضمیر جمع وشاورهم مردماند که میبایست طرف مشورت قرار گیرند. مقصود از امر به قرینه سیاق آیه، سیاستگذاریهای مربوط به امور مردم است، زیرا هر گاه مخاطب در شاورهم شخصیت سیاسی پیامبر باشد، میبایستی مورد تکلیف نیز مسائل سیاسی باشد. علاوه بر آن «ال» در «فی الامر» اشاره به امر معهود است که همان سیاستگذاریهای کلی در پیشبرد سیاست رهبری است و نمیتواند به امر نبوت برگردد.
در مشورت زمینه برای اظهارنظر دیگران و آزادی اجتماعی فراهم میگردد، به ویژه آن زمان که سخن از منافع ملی و تصمیمات بزرگ به میان میآید. حاکم در مشورت با دیگران میپذیرد که قدرتش، نظارت، پیگیری و بررسی شود. طلب نظر دیگران سهیمسازی آنان در تصمیمات است. مشورت زمینههای نقد آزادانه قدرت را فراهم کرده و جلوی استبداد را سد میکند.
در اندیشه سیاسی اسلام دوره معاصر نیز میتوان پیوند ناگسستنی عدالت و آزادی را دید. واقعیت آن است که در صد سال اخیر و به ویژه با آغاز دهه چهل شمسی در ایران آن دو در کنار هم مطرح میشوند و مطالبه آنها زمینه را برای تشکیل حکومت دینی در ایران فراهم میکند. در نتیجه امام خمینی (ره) در پی تشکیل نظامی است که در پرتو آن بتوان به آزادی، عدالت و اجرای احکام دین دست یافت.
در اندیشه سیاسی اسلام مبتنی بر قرآن عدالت و آزادی جایگاهی بلند دارند و هر دو انسان را برای رسیدن به سعادت یاری میدهند. براساس این اندیشه انسان در بیان خواستهها و ارزشهای مورد نظر خود دادخواهی و فریاد برای طلب حق آزاد است و مخالفان در جامعه اسلامی میتوانند آزادانه اظهارنظر کنند و تاکید میگردد که مجادله با آنها به نیکوترین وجه باشد. در نظام مطلوب اسلامی استبداد و یکهتازی جایی ندارد و حاکمان ملزم به مشورت با مردم هستند. در این جامعه بر لزوم آزاداندیشی و پرهیز از تقلید کورکورانه، رفتار آزادانه و خردورزی تاکید شده است و زمینه و بسترمناسب برای تضارب آرا به وجود میآید.