گروه آزاداندیشی «خبرگزاری دانشجو»؛ همانطور که مشخص است دانشگاهها در دنیا برای برآوردن نیازهای کشور خود در راستای اهدافی ایجاد شدهاند. برخی از دانشگاهها هدف تربیت نیروی انسانی را در سر دارند و برخی هدفی اقتصادی و تعدادی نیز برای تولید اندیشه در تلاشند. قطعاً ایجاد دانشگاه نیز در ایران در پی برآوردن نیازها و تحقق اهدافی بوده است. دغدغهای که امروزه در ایران وجود دارد این است که با توجه به وجود دانشگاهها و دانشجویان بسیاری در کشور، آیندهی دانشگاه در نهایت به کدام سمت خواهد رفت؟ در این راستا با دکتر محمدامین قانعیراد به گفتوگو نشستیم و ایشان در این راستا آیندهی دانشگاه را در ایران کاریکاتوری از دانشگاه بودن دانستند، مگر اینکه کارهای دانشگاه را به دست دانشگاهیان بسپارند و بر افزایش نقش انجمنهای علمی بیفزایند.
سوال: نهاد دانشگاه در ایران در چه نسبتی با نمونههای اروپایی و آمریکایی آن قرار دارد؟
قانعیراد: ابتدا باید نمونهها را از یکدیگر تفکیک کنیم و سپس بدانیم نمونههای ایرانی چیست. دانشگاهی داریم که در خدمت تربیت نیروی انسانی با عنوان کارشناس یا بروکرات برای ادارهی دستگاههای دولتی و برای ساخت نیروی انسانی برای بخش بوروکراسی دولتی بهطور خاص است و ما دانشگاههایی با این ویژگیها داریم و نمونهی دانشگاه فرانسوی یا ناپلئونی به آن میگفتند. دانشگاه آمریکایی نیز بیشتر در خدمت تولید ثروت و ارتباط با بخشهای اقتصادی و تأمین توسعهی منطقهای و ... است. دانشگاه در هر محلی که هست یک نسبتی با منطقهی خود از حیث توسعه دادن (منظور من نیز از منطقه ولایت و ایالت و شهرستان و ... که نسبتی با محیط خود دارد) برقرار میکند. از طرف دیگر دانشگاه آلمانی را داریم که هدف آن تربیت انسان فرهیخته و دارای فرهنگ و آشنا کردن و دادن ظرفیتهای اندیشه و تفکر انتقادی و اندیشهورزی به دانشجویان است. این 3 نمونهی کلی است که مطرح کردم و ممکن است بتوان نمونههای دیگری نیز پیدا کرد.
پس 3 نمونهی فرانسوی و آلمانی و آمریکایی را در نظر میگیرم. دانشگاه ایرانی مشخص نیست که با کدامیک از این 3 نسبت دارد. از یک طرف با هیچکدام نسبتی ندارد؛ یعنی ما در این دانشگاهها نمیتوانیم یک نیروی خوب برای بخش دولتی تعریف کنیم که بتوانند سازمان دولتی را ارتقا دهند و بسازند و عمدتاً دانشجویان کتاب میخوانند و امتحان میدهند و این موارد وجود دارد. از طرف دیگر دانشگاه نقش اقتصادی و تجاری و ارتباط با منطقه و ایجاد توسعهی منطقهای و رفاه منطقهای ندارد؛ فرضاً مشخص نیست که دانشگاه کرمان چه ارتباطی با توسعهی استان کرمان دارد؟ یا دانشگاه شیراز با محیط خود چه ارتباطی دارد؟ همچنین سایر استانها نیز به همین منوال است. باید بگویم که یک ارتباط زنده است که در توسعهی منطقهای و توسعهی استانی ندارد. دانشگاه بزرگ در تهران، نقش زیادی در پژوهشهایی که کمک کند به بخش صنعتی و تکنولوژیک و ... ندارد و یا اگر هم دارند کم دارند. البته اگر هم کم باشد خیلی محسوس و ملموس نیست و ما نتوانستیم بر مبنای فعالیتهای اساتید و دانشجویان دانشگاه، بخش تولید را در جامعه جلو ببریم و به همین دلیل است که وابستگی زیادی در بخش تولید کالا و تکنولوژی داریم.
از نظر تربیت شهروند با فرهنگ و متفکر و خلاق و غیره نظام آموزشی ما درگیر این فرایندها نشده است. بحثی هم تحت عنوان اخلاق و غیره مطرح شده است که خود آن یک تدبیر ایدئولوژیک شدیدی بوده است و بهصورت یک کتاب خواندن و امتحان دادن بوده است نه بهعنوان یک فرایند طولانی 4 یا 5 ساله که دانشجو درگیر اندیشهورزی و تفکر شود. دانشجوی ما درگیر کتاب خواندن، کتاب حفظ کردن و فرمول حفظ کردن و امتحان دادن شده است تا اینکه ما به او اندیشهورزی را یاد دهیم یا بتوانیم تفکر انتقادی را آموزش دهیم یا فرهنگ را به او منتقل کنیم. او را تنها تحت استرس نمره و امتحان قرار دادیم، هدف ما پیش از آنکه ساختن او باشد مقداری آزار دادن او بوده است و عمده کردن مقولهی امتحان که در جاهایی احتیاجی نیست که در این حد تأکید بر مقولهی امتحان شود؛ یعنی میتوانند آموزشهایی تدوین شوند که نتایج آن بدون آنکه امتحان بهصورت کتبی و ... برگزار شود، حاصل شود؛ لذا دانشگاه ما خیلی شاکلهی تعریفشده و مشخصی ندارد که چیست و چه کاری میخواهد انجام دهد.
در برخی از کشورها کالج و دانشگاه را تفکیک کردهاند، کالج بیشتر هدفهای کاربردی دارد و دانشگاه بیشتر هدفهای بنیادی را دنبال میکند. در ایران نیز اسماً این کار را انجام دادهاند، اما دانشگاه علمی و کاربردی همان موارد در آن تدریس میشود که در دانشگاههای دیگر تدریس میشود. فرض کنید دانشگاه علمی و کاربردی رشتهی علوم اجتماعی را هم درس میدهد؛ دانشگاه تهران و آزاد هم علوم اجتماعی تدریس میکنند و از نظر کتاب و شیوهی کار نیز هیچکدام با هم تفاوتی ندارند؛ یعنی تابلویی که تحت عنوان علمی و کاربردی، غیرانتفاعی، آزاد یا دولتی گذاشته شده است هیچکدام از نظر محتوا با یکدیگر تفاوتی ندارند. برای مثال، علوم اجتماعی تربیت معلم دارد؛ یعنی دبیری علوم اجتماعی و سپس میبینید که درسهایی که در پژوهشگری علوم اجتماعی درس داده میشود در آنجا هم وجود دارد، درحالیکه دبیر علوم اجتماعیای را باید تربیت کنید به گونهای که بتواند فردا دانش اجتماعی را در مدارس به دانشآموزان دبیرستان منتقل کند به گونهای که آنها بتوانند به شهروندان آیندهی کشور تبدیل شوند.
سوال: مشکلات و موانعی که پیش روی تحقق آکادمی وجود دارد چیست؟
قانعیراد: این موارد برنامهریزی نشده است، در واقع یکی همان سطحبندی است. باید مشخص شود که هر دانشگاهی چه رسالت خاصی دارد و در چه سطحی در حال فعالیت است و باید یک نوعبندی و تیپولوژی برای دانشگاهها قرار دهیم. نمیتوانیم به همه دانشگاه بگوییم، ممکن است به برخیها دانشگاه و به برخیها مؤسسه یا آموزش عالی و یا به برخیها مدرسه عالی بگوییم و برای هریک وظیفه و رسالت مشخص تعیین کنیم.
سوال: بزرگترین مانع تحقق آکادمی در ایران را در چه میبینید؟
قانعیراد: بله، یک مورد این است که از لحاظ تیپولوژی هنوز دانشگاهها طبقهبندی نشدهاند. باید در سند راهبردی دانشگاه که اصطلاحاً رسالت دانشگاه است و آن نیز نه تنها در کاغذ بلکه در عمل نوشت که این دانشگاه به دنبال چه چیزی است. دیگر آنکه بین توسعهی منطقهای و دانشگاه باید ارتباط برقرار کرد. در حال حاضر ما از دانشگاه انتظار داریم که اساتید آن مقاله بنویسند و مقالهها ISI باشد و آنها را به دنیای انتزاعی مقاله نوشتن میبریم. دانشگاهیان را از واقعیتهای پیرامونی غافل میکنیم، انگار دوست نداریم وارد مسیر شوند.
سوال: گویا هنوز دانشجویان و دانشگاهیان ما در کشور وارد میدان تجربه و آزمون و خطا نشدهاند!؟
قانعیراد: البته نگذاشتیم و نخواستیم و امتیاز ندادیم؛ یعنی به فاکتورهایی امتیاز دادیم که آنها را به طرف خواندن و نوشتن میکشاند، بدون آنکه این دانش هیچ ارتباطی با زمینه و کانتکس و مسائل منطقهای و مسائل شهری و کشور و صنعت و نیازها داشته باشد. این مسیری است که ما قرار دادهایم، ما دانشگاهیان را با تأکید بیش از حد بر روی مقالهنویسی راندهایم. مشکل دیگر در حال حاضر مسئلهی استقلال دانشگاه است و از طرف دیگر (البته من پارادوکسیکال صحبت میکنم) حضور نمایندگان بخشهای مختلف اجتماعی در هیئت امناهای دانشگاههاست؛ یعنی دانشگاه در سطح تصمیمگیریهای کلان و حاکمیتی باید نمایندگان مختلف بخشهای اجتماعی در هیئتهای امنای دانشگاه حضور داشته باشند؛ یعنی از بخش خصوصی از جامعهی مدنی بخش دولتی و اعضای علمی دانشگاه و نمایندگانشان و افرادی که بهصورت انتخابی وارد این نهاد شدهاند. این چه فایدهای دارد؟ فایدهی این امر آن است که دیدگاههای مختلف و ذینفعان مختلف در حاکمیت و برنامهریزی کلی دانشگاه و سیاستگذاری کلی دانشگاه حضور خواهند داشت. در حال حاضر هیئتهای امنا بهوسیلهی دفتر هیئتهای امنا و یا وزیر، این افراد منصوب میشوند و چند نفر هستند که کنار رئیس دانشگاه مینشینند و اعضای هیئت علمی و در مواردی نیز از روحانیون هستند که ترکیب این امر بسیار دانشگاهی است. همچنین هیئت امنا زیر نفوذ رئیس دانشگاه قرار میگیرد و عملاً در هیئت امنا، رئیس دانشگاه است که خط میدهد و تأثیرگذاری میکند. هیئت امنا کوچک است و 7 نفرند و از این تعداد اگر 2 نفر غیبت کنند جلسه رسمیت دارد.
بنابراین، هیئتهای امنا آن قدرت لازم را که بتوانند برای رئیس دانشگاه تعیین و تکلیف کنند و در عزل و نصب رئیس دانشگاه نقش داشته باشند، ندارند. درحالیکه هیئتهای امنا هیچگونه نقشی ندارند، در سازمان دولتی انتصابات رئیس دانشگاه مشخص میشود و این امر مقداری پایین آوردن شأن دانشگاه است. در برخی از کشورها بالاترین مقام کشور مثلاً رؤسای اصلیترین دانشگاهها را منصوب میکنند، اما در اینجا مانند کارمند، یک وزیر با توسعهی معاون وزیر در جایی گزینش میشود. رئیس دانشگاه به معنای واقعی خود قدرتی ندارد؛ چون هیئت امنای قدرتمندی ندارد؛ یعنی باید بخشهای متفاوتی از جامعه در هیئت امنا حضور داشته باشند. دوم استقلال دانشگاه است. استقلال دانشگاه بر اساس سیاستهای کلی، سیاست و تعیین و اقبال میکند سیاست یعنی از استقلال برخوردار باشند. این استقلال نیز در دانشگاهها نهادینه شده باشد؛ یعنی نگرانی و دغدغه برای ورود به مسائل مختلف و برای اندیشیدن وجود نداشته باشد که در حال حاضر وجود دارد و در عمل میبینیم اساتید دانشگاه استقلال را احساس نمیکنند؛ یعنی بهصورت یک فرهنگی، حتی در مکانهایی که کسی نیز آنها را تهدید نمیکند یک نوع سانسور درونی برای آنها ایجاد شده است و تصور میکنند اگر کار و فعالیتی انجام دهند -بالاخره فعالیتهای فکری ممکن است که با آزمون و خطا جلو رود، در بخشهایی فرد مباحثی را مطرح کند که به مذاق طرف خوش بیاید یا خیر، به اینها ورود پیدا نمیکنند- و اگر وارد این مباحث شوند ممکن است چند سال دیگر در جایی از آنها برعلیهشان استفاده شود. آن فضای دانشگاه به مفهوم واقعی خود که شما آکادمی گفتید، آکادمی وجود ندارد.
از مشکلات دیگر مسئلهی کیفیت است. کیفیت دانشگاه در حال حاضر، به ندرت در بین اساتید و نه در بین دانشجویان، متأسفانه آن کیفیت لازم را نداریم. یکی نظام گزینش و انتخاب اساتید با تأکید زیادی که روی مسائل غیرعلمی داشته است باعث شده است که برخی از اساتید بیکیفیت وارد دانشگاه شوند و از درجهی عنوان هیئت علمی برخوردار باشند بدون اینکه آن کیفیتهای لازم را داشته باشند.
سوال: در بین صحبتهای خود مشکلات و موانع را مطرح کردید، حال شما راهکار حل این مشکل را چه میدانید؟
قانعیراد: یکی نظام کیفیت انتخاب اساتید است و موردی سیاسی شده است. در 3-2 سال اخیر چه اقداماتی انجام شده است؟ افرادی که اصلاً صلاحیت نداشتند بهعنوان عضو هیئت علمی وارد دانشگاهها شدهاند و از طرف دیگر پذیرش زیاد دانشجو و اساتیدی که تعدادشان کم است و یا کیفیت لازم را ندارند درگیر آموزش در بالاترین سطوح یعنی سطح دکتری کرده است، با تعداد زیادی دانشجو که خودشان باز هم کیفیت لازم را برای ورود به مقطع دکتری نداشتهاند. این یک بخش معیوبی است که ایجاد شده است و روزبهروز کیفیت آموزش دانشگاهی پایینتر میرود و کمی شدن دانشگاه و افزایش تعداد دانشجویان این عارضه را ایجاد کرده است. امروزه شما دانشجوی دکتری را تربیت میکنید و به جامعه تحویل میدهید که کیفیت دانشجوی کارشناسی ارشد 10 سال پیش را ندارد، در موارد متعدد با این مقوله مواجه هستیم. برخی از دانشگاههای ما بهویژه دانشگاههایی که پول میگیرند ممکن است کمفروشی کنند، به دلیل اینکه پول میگیرند که به آنها دانش را بفروشند، درحالیکه بالاخره آن نهاد دانشگاه نمیتواند آن دانش را منتقل کند. شما پولی میگیرید که جنسی را بفروشید حال اگر آموزش کالا نیز باشد، این کالا را شما ندارید که تحویل دهید و فرایندهای انتقال این دانش را ندارید که به دانشجو ارائه دهید. دانشجو نمیتواند در کنار استاد 2 یا 3 سال بهطور متمرکز کار کند، استاد درگیر کلاسهای مختلف است و دانشجو نیز از اداره و سازمان و شهرستان میآید و در یک کلاس 2 تا 3 ساعته هفتهای یک روز شرکت میکند و سپس به کارهای دیگر خود رسیدگی میکند. نه آن دانشجو جدی است و نه آن آموزش که وجود دارد جدی است و تنها یک کارخانهی تولید مدرک بیکیفیت شده است. برخیها نیز تنها به دنبال عناوین هستند که به دست میآورند و سپس از این عناوین استفاده میکنند.
سوال: شما برای چارهی مواردی که مطرح کردید چه راهکاری را تجویز میکنید؟
قانعیراد: من معتقدم آنجا که پای نمایندگان بخشهای مختلف جامعه و هیئت امنا باز شود، اصل آن یک داستانی برای کنترل دانشگاه است. دیگر راه برای این امر تقویت انجمنهای علمی است، همچنین افزایش نقش نظارتی انجمنهای علمی بر فرایندهایی مانند استخدام و ارتقای اساتید است. همچنین امتحان دکتری دانشگاه را نیز شامل میشود، امتحاناتی که در مقاطع کارشناسی ارشد و دورههای دیگر است. انجمن علمی یک نقش اعتبارسنجی در دورههای مختلف دانشگاهی بر عهده داشته باشند؛ برای مثال انجمن جامعهشناسی ایران (بهطور مثال عرض میکنم) میتواند با برخورداری از نظریات همین اساتیدی که وجود دارند، مثلاً در چهارمحال و بختیاری دورهی دکتری جامعهشناسی برگزار میشود، این انجمن جامعهشناسی تیمی را به آنجا بفرستد که بررسی کنند آیا این ظرفیت در آنجا وجود دارد یا خیر؟ یا اگر دورهی دکتری در جایی وجود دارد، برود و اعتباریابی کنند که این دانشگاه کارشناسی ارشد یا دکتری از آموزش یا اساتید مناسب برخوردار است یا خیر؟ اگر کسی قرار است در جامعه علوم اجتماعی به رتبهی استادی برسد، نهاد علمی یا انجمن علمی نظر دهد که آیا این فرد میتواند یا خیر؟ آیا جایگاه علمی را دارد یا صرفاً به تعداد مقاله و موارد کمی و 2 کتاب و نوشته بسنده نشود. در حال حاضر دانشگاههای مختلف ما برای اینکه دورههای آموزشی بالاتر بگذارند نیاز دارند استاد داشته باشند، به همین دلیل با سهولت استادیار خود را تبدیل به دانشیار و استاد میکنند و مواردی وجود دارد که فردی را از تهران دعوت میکنند که به دانشگاه شهرستان برود و در مورد فلان استاد نظر دهد و سپس آن فرد نظر منفی داده و سپس فرد دیگری را دعوت کردند که آن فرد نظر مثبت داده است و فرم را امضا کرده و توانسته است ارتقا پیدا کند، درحالیکه شایستگی آن را نداشته است.
نقش نهادهای انجمنهای علمی بهطور خاص باید مقداری تقویت شود، اگر این کار صورت گیرد کنترل دانشگاه به یک معنا به خود دانشگاه سپرده شده است، اگر خود آنها درگیر این مسائل شوند، میتوانند یک خودانتظامی ایجاد کنند. من به دانشگاههای مختلف رفتهام و با اساتید آنها درگیر شدم بر سر بحثی که چرا شما دانشجو میگیرید؟ میگویند این دانشجوها را به ما تحمیل میکنند. انجمنهای علمی باید بتوانند در اینجا مداخله کنند و نظارت داشته باشند، اعتبارسنجی کنند و در اعتبارها بتوانند نظر دهند. به نظر میآید وزارت علوم و دانشگاهها بهعنوان سازمان اداری به تنهایی نمیتوانند این فرایند را پیش ببرند، شاید بخشی از آن به شرایط در جامعهی ایران بازمیگردد. بسیاری از اساتید با انجمنها ارتباط ندارند؛ چراکه آنها ارتقا میخواهند و در فرایند مقالهنویسی آن را به دست میآورند، همین امر باعث شده است که اجتماعات علمی ما نیز ضعیف باشد، وقتی اساتید در آن شرکت و فعالیت ندارند. ما اجتماعات علمی ضعیفی داریم وقتی اجتماعات علمی ضعیفی داریم تولید علمی صورت نمیگیرد؛ چون تولید علم یک پدیده و فعالیت جمعی است، تولید علم چیزی نیست که در خانه و پشت میز فرد مطلب بنویسد، باید این مطلب را در اجتماع علمی به بحث و گفتوگو و نقد بگذارد و سپس به کار بسته شود.
سوال: یکی از مشکلات اصلی بر سر راه پیشرفت علم سرعت بالای تغییرات است. با توجه به این مسئله سرنوشت دانشگاه در ایران در آینده چگونه است؟
قانعیراد: سرنوشت دانشگاه در ایران کاریکاتوری از دانشگاه بودن است. ما نیز میگویم به روز شود، سرعت علم زیاد است، دانشگاهها به روز شوند. مشکل این است که اصلاً به روز نیستند، در برخی از موارد میبینید کتابی که درس داده میشود ممکن است آخرین کتاب باشد، از این نظر ما آخرین نظرات را در علوم انسانی و اجتماعی داریم؛ اما این موارد فهمیده نمیشود و خوب شناخته نمیشود و ما فهم معمولی و درست هم از این موارد نداریم. چرا خلاقیت صورت نمیگیرد؟ مثال میزنم، در جامعهشناسی که اتکا به صور ابتدایی زندگی دینی دورکیم یا جامعهی وبر که حدود 100 سال پیش است آیا آن کتاب خوب فهمیده و به کار بسته شده است که حالا ما بگوییم با توجه به سرعت تغییر، چرا اندیشههای 2014 به ایران نیامده است؟ ما هنوز در فهم بنیانهای علوم انسانی مشکلات اساسی داریم، سیستم کنونی این فهم را به چالش میکشد و این فهم را روزبهروز کاهش میدهد و درک عمیق را در دانشگاه بلاموضوع کرده است. مقالهسازی و پایاننامهسازی به هدف تبدیل شده است. درک جدی مفاهیم علوم انسانی کار و زحمت میخواهد و دانشجویان ما بسیار راحت هستند که شما به آنها بگویید که یک مقاله بنویسید تا آنکه بگویید این کتاب هابرماس را خوب بخواند و فهم کند. 2 مقالهی با کیفیت به دانشجو میدهید که این را بخوانید و بفهمید دچار مشکل میشوند. این کتابهایی که عنوانشان نظریههای جامعهشناسی است که در مورد 50 جامعهشناس هرکدام 3 ورق گفته است و چیزی در آن وجود ندارد را میخوانند. فرض کنید لوما را عنوان کرده است و دربارهی او 2 صفحه توضیح داده است. مگر میتوان بهراحتی آرای این افراد را در 2 صفحه متوجه شد؟
همین مشکل را در همهی رشتهها بهنحوی داریم. اساتید رشتهی تاریخ هم میگفتند درسی به نام تاریخ ایران از قبل از اسلام تا امروز داریم. مگر میشود درسی اینچنین داشت؟ مگر میشود درس به این گستردگی در یک کتاب و یک ترم خلاصه شود؛ چراکه تاریخ اسناد و مسائل و دورههای تاریخی دارد که اگر بخواهید کارشناس تاریخ قاجار هم شوید، نمیتوانید. آنگاه برای دانشجو درسی به نام تاریخ ایران بهطورکلی ارائه میدهند. ما با این وضعیت پیش میرویم و تنها موردی که میتواند امید ما را افزایش دهد این است که ما دانشگاه را از بار آموزشهای روتین خارج کنیم و آن را به مؤسسات آموزش عالی و مدارس آموزش عالی و دانشگاه آزاد بسپاریم. این مؤسسات درگیر تربیت نیروی انسانی شوند و مقالهنویسی در آنجا کنار گذاشته شود. همچنین دانشگاهی که بهطور خاص میخواهد به تولید دانش بپردازد -تولید دانش لزوماً تولید مقاله نیست- یک دانشگاه تخصصی و نخبهگراست و افراد برجستهی علمی آنجا بنشینند و کار کنند و باید مورد بررسی قرار بگیرند تا دانشگاه به یک کانون نخبهگرایی فاقد کارایی لازم تبدیل نشود، بلکه یک دانشگاه نخبهگرای مولد دانش به معنای واقعی خود باشد و تأکید من بر افزایش نقش انجمنهای علمی است.