گروه فضای مجازی «خبرگزاری دانشجو»- اخبار فضای مجازی آنقدر متنوع، پرتعداد و گسترده است که کمتر کاربری توانایی بررسی همه آنها را دارد. در این بین گاهی مجبور میشویم زمانهای طولانی را برای خواندن اخبار در فضای اینترنت سپری کنیم.
گروه فضای مجازی «خبرگزاری دانشجو» با توجه به علاقه مخاطبان جهت آگاهی از اخبار متنوع، میکوشد تا با ارائه بسته خبری «خواندنی ترین اخبار روز» کوتاهترین مسیر را برای دسترسی کاربران این خبرگزاری به اخبار جذاب و گوناگون فراهم آورد.
پسر قلعه نویی سرباز شد / هوتن در لباس فوتبال خدمت میکند
خبرآنلاین: پسر امیر قلعهنویی برای گذراندن دوران خدمت سربازی با یک تیم نظامی قرارداد بست.
هوتن قلعهنویی با اینکه فوتبالیست مطرحی نیست اما نسبت به خیلی فوتبالیستها و اهالی فوتبال، سرشناستر است. همین که او پسر امیر قلعهنویی است و حضورش در تمرین استقلال بارها سر و صدا به پا کرده، کافی است تا خیلی از اهالی فوتبال او را به خوبی بشناسند.
هوتن که حالا بزرگ شده و به سن خدمت سربازی رسیده، برای گذراندن دوران خدمت خود با باشگاه مقاومت تهران قرارداد بسته تا در لباس یک بازیکن فوتبال، خدمت خود را بگذراند. باشگاه مقاومت از تیمهای نظامی است که در لیگ دسته دوم حضور دارد.
عامل ناآرامی و درگیریهای کربلا کیست؟
فارس: «محمود الصرخی» که خود را یکی از مراجع دینی شیعه در عراق میخواند، پس از چند سال اختفا، همزمان با تحولات اخیر عراق و ماجراجویی گروههای تکفیری - بعثی مانند داعش علیه تمامیت این کشور، از روز سهشنبه امنیت بخشهایی از کربلا را مختل کرده است.
«محمود بن عبد الرضا بن محمد الحسنی الصرخی» که خود را مرجع دینی در عراق خوانده است و خود را حسنی نسب میداند، در سال ۱۹۶۴ در شهر کاظمین به دنیا آمد. وی فارغ التحصیل دانشکده مهندسی دانشگاه بغداد در سال ۱۹۸۷ است و پس از آن در سال ۱۹۹۴ وارد حوزه علمیه شد. شیخ محمود بن عبدالرضا بن محمد الحسنی الصرخی در سال ۲۰۰۳ قبل از سرنگونی رژیم صدام، دیکتاتور معدوم عراق به یکباره ظاهر شد و خود را به عنوان یکی از مراجع دینی عراق در سطح آیتالله العظمی معرفی کرد.
الصرخی که همزمان با اعدام صدام و نابودی حزب بعث عراق مخفی شده بود، اکنون بار دیگر همزمان با ظهور داعش و حزب بعث و تحرکات تروریسی آنها در عراق با هدف ایجاد فتنه بین شیعیان این کشور آفتابی شده و گزارشهای خبری حکایت میکند که طرفداران وی از سهشنبه شب (۱۰ تیر) با نیروهای امنیتی و انتظامی کربلا درگیر شده اند. در سال ۲۰۰۵، «محمود الصرخی» به طور ناگهانی در شهر «حله» عراق نمایان شد و در مدت زمان بسیار کوتاهی تعدادی دفتر در شهرهای مختلف شیعه نشین عراق افتتاح کرد و پس از اعلام مرجعیت، علیه ارتش اشغالگر آمریکا موضع گرفت.
نیروهای وی چند روز بعد در شهر کربلای معلا به تعدادی سرباز آمریکایی حمله کردند و سه تن از آنان را کشتند و پس از آن او ادعای دیدار با امام زمان (عج) کرد که با واکنش شدید مراجع و شیعیان عراق مواجه شد. پس از بررسی سابقه وی، مشخص شد که او نیز از نیروهای سابق سازمان امنیت حزب بعث بوده که اکنون با همکاری با سازمان اطلاعات سعودی، با هدف تخریب مرجعیت شیعه، پا به عرصه گذاشته است. مدتی بعد ارتش آمریکا دستور پیگیرد قانونی وی را صادر کرد، از همین رو او فورا ناپدید شد. رسانه های خبری در همان زمان اعلام کردند که او به لبنان گریخت.
علی الشمری یکی از نویسندگان عراقی درباره الصرخی گفته است که وی در دهه ۹۰ هنگام نصب ماهواره در خانه خود بازداشت شد و به مبلغ ۳۰۰۰۰۰ دینار جریمه شد.
تهران/ دستفروشی که در حال افطار کردن است
بیشترین زمان روزهداری در کدام کشور است؟
مشرق: با شروع ماه رمضان مسلمانان سرتاسر جهان به روزه داری و انجام فرایض این ماه می پردازند و به مدت ۳۰ روز روزه می گیرند.
از آنجایی که مسلمانان در نقاط مختلف زمین زندگی می کنند شرایط روزه گرفتن برای همه آنها یکسان نیست. بدین صورت که مدت زمان روزه داری افراد در کشورها و شهرهای مختلف یکسان نیست.
مسلمانان کشورهای سوئد و ایسلند به طور میاگین باید ۲۱ ساعت در روز روزه بگیرند و از طرف دیگر افرادی که در استرالیا وبرزیل زندگی می کنند تنها ۹ ساعت روزه میگیرند.
برای اینکه از مدت زمان گرفتن روزه در شهر های مختلف در نقاط مختلف کره زمین آگاه شوید نگاهی به نمودار زیر داشته باشید.
خبرنگاران در حاشیه جلسه هیئت دولت با استانداراندر حال تهیه خبر هستند
مراسم ضیافت افطاری ایتام با «حسن روحانی» رییس جمهور
عکس منشوری شریفی نیا و نرگس محمدی صدای منتقدان را درآورد
انقلاب نیوز: با انتشار عکسی عجیب از محمد رضا شریفی نیا و نرگسی محمدی در این خصوص نوشت :" محمدرضا شریفی نیا و نرگس محمدی که در قالب تشویق تیم ملی فوتبال و ظاهرا برای ساخت یک فیلم به تهیه کنندگی سید جواد هاشمی به برزیل رفته بودند، دسته گل دیگری را از این جمع به آب دادند. آنها در یکی از خیابان های برزیل و در شرایطی که مهران غفوریان و لیندا کیانی هم در حاشیه تصویر دیده میشوند، در اقدامی سوال برانگیز و عجیب، سرهای خود را در قالب صورتهای یک نقاشی با پوشش نامناسب قرار داده و مشغول خوشگذرانی شده اند. تصویر ذیل که تلاش شده به جهت عکس مستهجن آن ویرایش شود، نتیجه این اقدام مشترک بوده است.
حقیقتا با این جماعت که نام هنرمند را بر روی خود نهاده اند، چه باید گفت؟ آیا این رفتار آنها نیز در راستای اقدامات فرهنگی(!) آنها بوده و یا آنان تاکید دارند که در این سفر نماینده ملت ایران نبوده اند؟
اخیراً ظرفی برای نگهداری نوشیدنی تولید و روانه بازار شده است که به سیستم صوتی نیز مچهز است!
مرگ غمانگیز نوزاد ۹ ماهه در حمام
جام جم: یک زن ۲۲ ساله، هنگامی که در حال شستن نوزاد ۹ ماههاش در حمام بود، سرگرم گفتوگو با همسایه شد و نوزاد و مسئولیت شستنش را به همسر ۲۵ سالهاش سپرد اما زن و شوهر دقایقی بعد با پیکر بیجان فرزندشان مواجه شدند.
به گزارش دیلی میل، این اتفاق در منچستر انگلیس رخ داد و مرد که متوجه شده بود مادر نوزاد برای او پوشکی نیاورده، برای آوردن پوشک به طبقه پایین رفته و نوزاد را تنها گذاشته بود. هنگامی که زن و وشوهر بازگشتند، مشاهده کردند کودک روی آب دراز کشیده و نفس نمیکشد. آنها او را به بیمارستان رساندند اما نوزاد دو ساعت بعد از این واقعه فوت کرد.
این زوج در دادگاه، منکر هرگونه غفلت در مراقبت از نوزاد خود شدند با این حال، محاکمه آنان برای روشن شدن جزئیات قضیه همچنان ادامه دارد.
تروریست های داعش، علاوه بر نصب پرچم های سیاه خود در مناطق سقوط کرده عراق و سوریه، دیروز تصاویر بزرگ صدام، دیکتاتور معدوم عراق را در شهرک های حومه تکریت نصب کردند.
فتوای جدید داعش/ جهاد نکاح با شرایط ویژه!
پایگاه خبری «شعب پرس» مغرب: «حارث الضاری» رئیس آنچه که هیئت علمای عراق خوانده می شود، طی فتوایی زنان عراق در موصل و تمامی زنان عرب را برای تقدیم داوطلبانه خود برای جهاد نکاح با جنگجویان داعش در عراق دعوت کرد.
وی در اثنای پاسخ به سوال شرعی در همین باره، فتوای عجیبی دال بر جایز بودن جهاد نکاح زنان شوهردار را نیز صادر کرد.
این فتوا توسط بسیاری از علمای مسلمان از جمله علمای الازهر مصر محکوم و مورد نکوهش قرار گرفته است.
طبق گزارش برخی منابع عربی، گروه تروریستی داعش همچنین در اطلاعیه ای به اهالی موصل اعلام کرده است که در قبال تقدیم زنان و دختران خود برای جهاد نکاح از سوی اعضای این گروه، مبالغ قابل توجهی اختصاص می دهد.
فکر بکر یک دختر برای امنیت در مترو!
خانواده شوهر کلیه عروس را فروختند!
روزنامه خراسان: زن ۱۸ساله درحالی که «دادخواست طلاق» را در دادگاه ارائه می کرد درباره ماجرای زندگی اش به خبرنگار روزنامه خراسان شمالی گفت: دختر مغرور و لجبازی بودم اما با همه این ها دوستانم به خاطر شوخ طبعی هایم خیلی مرا دوست داشتند و من هم از این شادی های دوران جوانی لذت می بردم.تابستان بود و من خودم را برای کنکور آماده می کردم که مراسم ازدواج خواهر بزرگم برگزار شد. او و همسرش با جهیزیه و امکانات اولیه زندگی که مادرم تهیه کرده بود، زیر یک سقف رفتند و زندگی مشترک خود را آغاز کردند.
اما ماجرای بدبختی های من درست ۵ماه بعد از ازدواج خواهرم شروع شد. آن روز یکی از بستگانمان که در تهران زندگی می کرد مرا برای پسر همسایه شان خواستگاری کرد. صغرا خانم آن قدر از ثروت و مکنت خانواده «قربان» تعریف و تمجید می کرد که همه فامیل تحت تاثیر قرار گرفته بودند.او می گفت: اگر حمیده با قربان ازدواج کند دیگر لازم نیست پدرم کنار تنور داغ نانوایی عرق بریزد. آن ها آن قدر مال و منال دارند که «حمیده» فقط مثل یک «خانم» باید بنشیند و دستور بدهد.
آن روز تعریف های بی نهایت صغرا خانم موجب شد تا مادرم به شدت علاقه مند به ازدواج من و قربان شود. هنوز چند روز از ماجرای خواستگاری نگذشته بود که خانواده قربان به روستایمان آمدند. پدرم سعی می کرد بهترین میوه و شیرینی را تهیه کند تا من جلوی خانواده پولدار قربان خجالت نکشم. آن شب وقتی موضوع خواستگاری و ازدواج به میان کشیده شد پدرم گفت: من دختر بزرگترم را چند ماه قبل عروس کرده ام باید فرصتی به من بدهید تا بتوانم جهیزیه اندکی برای دخترم فراهم کنم اما آن ها درحالی که وانمود می کردند فقط مرا دوست دارند می گفتند ما چیزی از شما نمی خواهیم مخارج عقد و ازدواج را هم خودمان تقبل می کنیم.
از این کلام مادر قربان خیلی خوشحال شدم و فکر می کردم که من چگونه می توانم محبت های آنان را جبران کنم.بالاخره چند روز بعد با رفت و آمدهای صغراخانم ما به عقد یکدیگر درآمدیم آن روز پدرم به خاطر اعتماد کاملی که به صغراخانم داشت حتی یک بار هم به تهران نرفت تا تحقیقی درباره وضعیت زندگی ، اخلاق و رفتار قربان انجام دهد.
پس از آن که مجلس کوچکی برای مراسم «عقدکنان» ما برگزار شد قربان هم به همراه خانواده اش به تهران رفت تا کارهای عقب مانده اش را انجام دهد. صغرا خانم می گفت: قربان فوق دیپلم مهندسی دارد و آدم باسوادی است اگر چه اونیازی به کارکردن ندارد اما در آینده نزدیک شغل مناسبی هم انتخاب می کند هنوز یک ماه از عقدمان نگذشته بود که خانواده قربان از پدرم خواستند تا مرا به تهران بفرستد. آن ها می گفتند در تهران مراسم باشکوهی برگزار می کنند و ما زندگی خودمان را آغاز می کنیم اما وقتی وارد منزل آن ها شدم تازه فهمیدم که همه حرف های آن ها درباره ثروت خودشان دروغ بوده است و صغرا خانم هم به خاطر دلسوزی برای پدرم که بتواند دختران او را به خانه بخت بفرستد دروغ های آنها را تایید کرده است چون او معتقد بود که پدرم برای شوهردادن ۴ دختر قد و نیم قد خیلی زحمت می کشد ولی کاش ماجرای این ازدواج شوم به همین جا ختم می شد.
قربان جوانی بیکار و لاابالی بود که تا نزدیک ظهر می خوابید و بعد ازظهر هم موادمخدر استعمال می کرد و من در منزل پدر شوهرم به سختی زندگی می گذراندم. دوست نداشتم پدرم از این وضعیت چیزی بداند چرا که او احساس می کرد من در تهران خیلی خوشبختم به ناچار تلفنی به پدرم اطلاع دادم که قرار شده هزینه های مراسم باشکوه ازدواجمان را به یک مرکز خیریه بدهیم و من پس از برگزاری مراسم ازدواج به روستا باز می گردم تا در آن جا نیز به خاطر اهالی روستا جشنی را برپا کنیم.
در همین گیرودار بود که یک روز مادر قربان گفت: اگر شما خودروی سواری داشته باشید با آن به روستا می رویم و اهالی روستا می فهمند که وضعیت مالی ما خوب است از سوی دیگر هم قربان می تواند با آن خودرو در آژانس تلفنی کار کند تا زندگی خوبی داشته باشید. با این جملات خیلی خوشحال شدم و حداقل از این که شوهرم به دنبال کار می رود در پوست خودم نمی گنجیدم اما پیشنهاد مادرشوهرم مرا در جا میخکوب کرد.
او گفت: من یک النگو و یک انگشتر دارم که آن ها را می فروشم و به شما می دهم تو هم اگر زندگی خودت را دوست داری و می خواهی با شوهرت در آرامش زندگی کنی، یکی از کلیه هایت را بفروش و با این پول ها یک خودرو بخرید و زندگی شیرینتان را شروع کنید آن شب تا صبح خوابم نبرد و تمام فکرم این بود که آن ها چگونه چنین پیشنهادی را مطرح می کنند اما من نمی خواستم نزد خانواده ام بازگردم و چشم های آن ها را غصه دار ببینم از سوی دیگر هم همه اهالی روستا چنین تصور می کردند که شوهر من آدم خیلی پولداری است.
بالاخره بعد از چند روز با پیشنهاد او موافقت کردم و آن ها یکی از کلیه های مرا فروختند اما ای کاش مشکلات و بدبختی های من به همین جا ختم می شد و من می توانستم به زندگی خودم ادامه بدهم. وقتی از بیمارستان به منزل بازگشتم دیدم از قربان خبری نیست. چند روز به دروغ می گفتند که نزد یکی از دوستانش رفته است اما دختر نوجوانی که در همسایگی آنان زندگی می کرد حقیقت ماجرا را برایم فاش کرد. قربان یک بیمار روانی بود که گاهی دچار جنون آنی می شد. هنگامی که من در بیمارستان بستری شدم حال او نیز رو به وخامت گذاشته بود و آن ها مجبور شده بودند او را در بیمارستان روانپزشکی بستری کنند. با شنیدن این جملات دیگر آسمان دور سرم می چرخید که این گونه فریب خورده بودم و برایم قابل تحمل نبود من که به خاطر حفظ زندگی ام حاضر شدم کلیه ام را بفروشم آیا می توانستم با یک بیمار روانی زندگی کنم؟ این گونه بود که تنها کیف دستی ام را برداشتم و به روستای خودمان بازگشتم. حالا هم هنوز ماجرا را برای پدرم بازگو نکرده ام نمی خواهم او بفهمد در این مدت چه بلایی به سر من آمده است چرا که هیچ گاه دوست ندارم رنگ غم را در چهره زحمتکش پدرم ببینم اما ای کاش حداقل قبل از ازدواج برای یک بار هم که شده به تهران می رفتیم و آن چه را صغرا خانم تعریف می کرد با چشمانمان می دیدیم حالا هم دادخواست طلاقم را به دادگاه ارائه کردم ولی نمی دانم عاقبت این ماجرا به کجا خواهد رسید.
خيلي ناراحت کننده بود
اينجاست که لزوم تحقيقات مشخص ميشه!