به گزارش گروه فضای مجازی« خبرگزاری دانشجو»، همانطور که «آ.سه.آن» بعد از چهار دهه بهعنوان یک نماد موفق در جهان سوم در جنوب شرق آسیا متولد شد و تا امروز بعد از اتحادیه اروپا بهعنوان یکی از موفقترین نهادهای منطقهای مطرح است، در جهان اسلام نیز ما میتوانیم یک نهاد منطقهای اینچنینی در نظر داشته باشیم.
در یک نگاه
· ما به دنبال یک نظم جدید در رابطه با نظم دولت- ملتها در جهان اسلام، یا همان نظام امتمحوری هستیم.
· در این نظم قوانین عرفی که برآمده از نظم وستفالیایی است و در جهان مغربزمین شکل گرفته و حتی مناسبات جهان اسلام را نیز تنظیم نموده است، تحت شعاع قرار میگیرد.
· این نظم باید قطب قدرت و فضای قدرتی در جهان اسلام ایجاد کند تا بتواند از منافع مسلمانان جهان در هرکجا که هستند، دفاع کند.
· محوریت این نظم میتواند ایران، عربستان، ترکیه و مصر باشد و بعد از همگرایی شکل گرفته بین این کشورها، با ایجاد یک قدرت نظامی موفق در راستای منافع جهان اسلامی قرار گیرد.
· این نظم میتواند مرزهای جهان اسلام و مراودات اقتصادی، تجاری، سیاسی و فرهنگی را به کشورهای جهان سوم بسط دهد.
گروه بینالملل برهان؛ با آغاز نظم وستفالیایی از سال 1648 و تأکید بر دولت – ملت، مشاهده میشود که باگذشت سالهای متمادی از این موضوع، کماکان دولتهای ملی با مشکلات فراوانی مواجه هستند و این نظم نتوانسته در مسائلی مانند ملتسازی، جوابگوی خواست کشورها باشد. از این حیث با توجه به مؤلفههای عمیق و جهانشمول اندیشه سیاسی اسلام، راهحلی که برای ایجاد یک نظم منطقهای بر مبنای آرمانهای اسلامی ارائه میگردد، تأکید بر مرزهای عقیدتی و به عبارتی یک نظم ژئوپلیتیک بر مبنای اصول اعتقادی اسلام میباشد. مسئلهای که در گفتگو با دکتر بهادر زارعی عضو هیئتعلمی گروه جغرافیای سیاسی دانشگاه تهران به بررسی آن پرداختهایم.
در چارچوب گفتمان انقلاب اسلامی، اعتقاد به این وجود دارد که اسلام توان تحلیل و تئوریزه کردن واقعیتهای سیاسی و بینالمللی را دارد؛ لذا در همین راستا یک نوع نظم ژئوپلیتیک از منظر اسلام قابل تحلیل است. ازنظر شما آیا اصلاً چنین نظمی وجود دارد و این نظم قابلیت تحلیل جغرافیای پدیدههای بینالمللی را دارد یا خیر؟
نظمی که الآن در جهان حاکم است، نظم برگرفته از عهدنامهی وستفالی است که واحدهای مجزای دولت-ملتها بنیان آن را شکل میدهند. این نظم، نظم متعارف موجود است؛ اما با توجه به اینکه در جهان اسلام 48 کشور اسلامی وجود دارد که به لحاظ جمعیتی بالای 50 درصد آن مسلمان هستند و 58 کشور دیگر هم وجود دارد که بین 40 تا 50 درصد آن مسلمان هستند، با توجه به این پتانسیل ما میتوانیم یک نظم کلاننگر- انسانمحور را مبتنی بر مرزهای ایمان و عقیده بهجای ملک و سرزمین، در جهان اسلام بازتعریف کنیم. لذا ما میتوانیم در حوزه قلمروی جهان اسلام یک بلوک قدرتی را متشکل از کشورهای اسلامی که بر مبنای یک سری از مؤلفههایی که در جهان اسلام معنا پیدا می کند، شکل دهیم. بهعنوانمثال ما میتوانیم مرزبندیهای عقیده را مرزبندیهای ملی تعریف کنیم که بتواند همه جهان اسلام را دربر بگیرد. لذا مؤلفههایی مثل قوانین سامانبخش در جهان اسلام میتواند مبنای رفتار حقوقی و سیاسی دولتها در حال و آینده باشد. همچنین باید گفت مسئلهی امتواحده که در پس ذهن هر مسلمانی وجود دارد و مفاهیم دیگری ازایندست، مانند جهانسومگرایی و مستضعفگرایی و مستضعفمحوری که در سیاست جهان اسلام جایگاه والایی دارد، میتواند مبنای مهمی باشد برای رفتار سیاسی جهان اسلام.
پس بنابراین مؤلفههایی که بهعنوان مثال ذکر شد را میتوان از درون جهان اسلام برای گفتمان جهانی اسلام تعریف کرد تا بهعنوان یک مبنا و روش مطرح باشد. باید گفت در حال حاضر ما در حال حرکت به سمت منطقهگرایی قبل از جهانیشدن تمام مؤلفهها هستیم، لذا منطقهگرایی مقدمهای بر جهانگرایی است. پس اگر ما جهان اسلام را یک منطقه بزرگی در نظر بگیریم که یک بلوک اقتصادی سیاسی و بلوک قدرت باشد، همه این مؤلفهها شدنی و امکانپذیر است.
همانطور که در «آ.سه.آن» شما میبینید که بعد از چهار دهه بهعنوان یک نماد موفق در جهان سوم در جنوب شرق آسیا متولد شد و تا امروز بعد از اتحادیه اروپا بهعنوان یکی از موفقترین نهادهای منطقهای مطرح است. در جهان اسلام نیز ما میتوانیم یک نهاد منطقهای اینچنینی در نظر داشته باشیم و چالشهای درون جهان اسلام مخصوصاً بلوکهای مهمی مثل ایران، مصر، عربستان، عراق و ترکیه را حلوفصل کنیم. پسازآن میتوانیم ساختاری را بنا کنیم که در جهان اسلام روبروی نظم وستفالیایی معنا و مفهوم پیدا کند.
نظمی که الآن در جهان حاکم است، نظم برگرفته از عهدنامهی وستفالی است که واحدهای مجزای دولت-ملتها بنیان آن را شکل میدهند. این نظم، نظم متعارف موجود است؛ اما با توجه به اینکه در جهان اسلام 48 کشور اسلامی وجود دارد که به لحاظ جمعیتی بالای 50 درصد آن مسلمان هستند و 58 کشور دیگر هم وجود دارد که بین 40 تا 50 درصد آن مسلمان هستند، با توجه به این پتانسیل ما میتوانیم یک نظم کلاننگر- انسانمحور را مبتنی بر مرزهای ایمان و عقیده بهجای ملک و سرزمین در جهان اسلام بازتعریف کنیم.
به نظر میرسد آن ساختاری که میتواند نظم ژئوپلیتیک جهان را ارائه بدهد با توجه به اصولی است که ماهیتاً نگاه آرمانگرایانه دارند. لذا اینکه بتوانند در واقعیت نیز واقعیتهای بینالمللی را تحلیل کنند و انسجام منطقهای و بینالمللی در امت اسلام و به قرائت شما ایجاد یگانگی در امت اسلام به وجود بیاورند، یک مقدار محل سؤال است ...
ببینید نظم وستفالیایی از 1648 بعد از جنگهای سیساله کاتولیکها و پروتستانها به میدان آمد، اما بعد از حدود 400 سال همچنان با چالشها و مشکلاتی که فرا روی دولتهای ملی بوده، مواجه است. هنوز هم بخش عمدهای از مسائل درون دولتهای ملی مانند روابط خارجی، شکلگیری، فرایند ملتسازی و ... حتی در قلب اروپا وجود دارد. در فرانسه و بلژیک مشکل وجود دارد، در اسپانیا کاتالانها مشکل دارند در کانادا کبِک مشکل دارد، پس اگر نگاه کنید بعد از گذشت 400 سال هنوز نظم وستفالی دچار مشکل میباشد. لذا با توجه به مؤلفههای عمیقتری که در جهان اسلام وجود دارد، در صورت تمرکز و توجه روی آن مؤلفهها، بهمرور ما میتوانیم یک نظم منطقهای و یک نظم جهانیاندیشی نوینی را شکل بدهیم که درواقع برگرفته از اندیشههای سیاسی اسلام باشد، جهانشمول باشد، کلاننگر و انسانمحور باشد. ما میتوانیم در جهان اسلام چنین وضعیتی را بهمرور و با حذف چالشهای درونی شکل بدهیم.
بههرحال شما میدانید آرمانها کمک زیادی میکنند تا ما بتوانیم هدفهای ملی و منطقهایمان را بر مبنای این آرمانها شکل بدهیم. در درون یک سیستم ساختاری، آرمانها باعث حرکت، کوشش و جوشش هستند. لذا به همین دلیل است که ما باید روی این موضوع توجه و تأکید کنیم که بهوسیله مسائلی که در قلمرو جهان اسلام است و مؤلفههایی که در قطبهای منطقهای جهان اسلام هستند، بتوانیم یک سازههای منطقهای را شکل بدهیم. مهمترین اصل در ساخت یک سازه منطقهای عامل فرهنگی است. شما اتحادیه اروپا را نگاه کنید؛ عامل فرهنگی سازهی منطقهای را به وجود آورد، جنوب شرق آسیا همینطور. پس ما میتوانیم سازههای فرهنگی در جهان اسلام که کلانمحور، خدامحور، جهانمحور و انسانمحور میباشند را بهعلاوهی دهها مؤلفه دیگر شکل بدهیم و بعدازآن بهمرور حرکت کنیم. شما اتحادیه اروپا را ببینید که از دهه 50 شکل گرفته است، باوجوداینکه این اتحادیه یک نوع منطقهگرایی در یک سازه فرهنگی هم هست، هنوز مشکلات زیادی اعم از بحران اقتصادی و... دارد.
بنابراین موضوع را به این شکل نگاه کنید که در جهان اسلام ظرفیتهای فرهنگی، ظرفیتهای سیاسی اقتصادی برای ساخت یک نظام منطقهای و ساخت یک بلوک کبیر قدرت با مؤلفههای خاص خودش وجود دارد. این برای ما مهم هست و حال ما باید به دنبال مصداقها و راهکارهایی برای رسیدن به این شرایط باشیم.
اگر ما جهان اسلام را یک منطقه بزرگی در نظر بگیریم که یک بلوک اقتصادی سیاسی و بلوک قدرت باشد، همه این مؤلفهها شدنی و امکانپذیر است. همانطورکه «آ.سه.آن» بعد از چهار دهه بهعنوان یک نماد موفق در جهان سوم در جنوب شرق آسیا متولد شد و تا امروز بعد از اتحادیه اروپا بهعنوان یکی از موفقترین نهادهای منطقهای مطرح است. در جهان اسلام نیز ما میتوانیم یک نهاد منطقهای اینچنینی در نظر داشته باشیم و چالشهای درون جهان اسلام مخصوصاً بلوکهای مهمی مثل ایران، مصر، عربستان، عراق و ترکیه را حلوفصل کنیم.
بهطورکلی فکر میکنم اینگونه متوجه شدم که شما معتقدید مبانی معرفتشناختی این مقوله وجود دارد اما در خصوص مصادیق و راهکارها، این امر یک مقدار زمانبر بوده و محدودیتهایی را به همراه خواهد داشت.
همینطور است، همه نظامهای منطقهای در دنیا برای رسیدن به یک فرایند، بیش از 5 یا 6 دهه مشغول تلاش هستند و بههرحال مشکلاتی که فرا روی آنها وجود دارد را باحوصله و صبوری حلوفصل میکنند. ما در جهان اسلام اگر یک اجماع اولیه روی سازههای فرهنگیمان داشته باشیم لااقل میتوانیم به سمت عملگرایی بیشتر و ساخت یکقطب قدرت و یک نظام منطقهای نوینی که برآمده و برگرفته از گفتمان جهانیاندیشی اسلام باشد، حرکت کنیم. در نظام بینالملل و روابط بینالملل، امروزه نقش دین بهعنوان یک مؤلفهی رفتاری، پذیرفتهشده و بخش عمدهی آن نیز برآمده از تلاشهای جمهوری اسلامی بوده است. متخصصین روابط بینالملل در همه جای دنیا اذعان دارند که عامل و بنیانگذار ورود دین در روابط بینالملل ایرانیها هستند؛ بنابراین اگر تلاش جمهوری اسلامی بیشتر بشود و در مجموعه کشورهای اسلامی اتفاقنظر بیشتری شکل بگیرد، ما میتوانیم یک نظام بینالملل نوین داشته باشیم.
همانطور که برژینسکی در کتاب «چشمانداز استراتژیک آمریکا و بحران قدرت» میگوید بلوک شرق به رهبری چین و ژاپن و آ.سه.آن در حال شکلدهی یک نظم جدیدی از روابط بینالملل است و تحلیل میکند که قدرت برتر ارزشهای برتر، مؤلفهها و هنجارهای بینالمللی و حقوقی خود را بر دنیا تحمیل میکند، همینطور که نظم اروپایی و آمریکایی به دنیا تحمیل کرد.
بنابراین ما که یک فاز قدرت هستیم میتوانیم در ابتدا بسیاری از مؤلفهها و ارزشهای خودمان را در نظام بینالملل معرفی کنیم و بهمرور به نقشآفرینی بپردازیم. به این صورت که ما اگر افزایش تعامل منطقهای با جهان اسلام و توسعه روابط و کاهش چالشها را در دستور کار قرار بدهیم، میتوانیم فرصتهای لازم برای نقشآفرینی بهتر در عرصه روابط بینالملل مبتنی بر مسائل اسلامی که در درون کشورهای اسلامی نیز وجود دارد را پرورش دهیم که این امر سبب میشود، نظم نوینِ شکل گرفته در کنار نظم شرقی بتواند در آینده نقشآفرین باشد.
آقای دکتر همانطور که اشاره فرمودید، به نظر میرسد گفتمان انقلاب اسلامی و جمهوری اسلامی-بهعنوان مولود این گفتمان- توان بسیجکنندگی توده با این گفتمان و الصاق به مقولهی نظم ژئوپلیتیک اسلامی را داراست؛ اما من برداشتم نسبت به سایر گفتمانهای رقیب بهخصوص در منطقه غرب آسیا موسوم به خاورمیانه یک مقدار توأم با تردید است. آیا گفتمان محافظهکار عربی یا ناسیونالیسم چپ و راست و لائیسیته ترکیه، توان و پتانسیل این را دارند که موجد نظمی باشند که قرائت اسلامی را در روابط بینالملل و بهطورکلی جغرافیای اسلام پیاده بکند یا خیر؟
در حوزهی قلمرو جهان اسلام کشورها متعدد و پراکنده و گاهی اوقات با تفکرات متضاد هستند، این به مفهوم این نیست که ما نمیتوانیم با کشورهای اسلامی به اجماع برسیم، اینگونه نیست؛ اما اگر مصداقها متنوع و متعدد شود، کار کمی مشکل میشود. مشکلات درونی و اختلافات در جهان اسلام ما را زمینگیر کرده است، لذا رسیدن به یک اجماع منطقهای و جهانی اسلام در بستر حل مشکلات و اختلافات درونی تحقق خواهد یافت. سازمان کنفرانس اسلامی طی سالهای 76 تا 84 وقتیکه یک نگاه اصلاحگرایانه و انقلابی را رها میکند و تعامل را برمیگزیند به یک مصدر و منشأ حل خیلی از مسائل و مشکلات در فراسوی جهان اسلام تبدیل میشود.
سفرهایی به هند، چچن و روسیه دارد و نقشآفرین میشود. بنابراین ما توانمندیها و نهادهایی در جهان اسلام داریم که بتوانند بیشتر نقشآفرینی کنند اما مشکل بزرگ ما این است که اختلافات درونی مانع اجماع و ساخت مصداقهایی است که چه در عرصه داخلی و منطقهای و چه در عرصه بینالمللی مبنای رفتارمان باشد. اگر ما تلاش کنیم که ساختارها را در کشورهای جهان اسلام دموکراتیک کنیم و خواهان اصلاح باشیم بهمراتب کمک بیشتری خواهد کرد تا اینکه به دنبال تغییرات اساسی و بنیادی باشیم. ما باید مسائل خود را بهگونهای دیگر ببینیم و یک نگاه عقلانی در روابط بینالملل داشته باشیم. بنابراین ما باید بهمرور به حل مسائل داخلی پرداخته و پسازآن به سمت ساختن مؤلفهها و مصداقهایی که بتواند به یک نظم جدید ژئوپلیتیکی در مقابل نظم وستفالیایی کمک کند، حرکت کنیم.
همانطور که غرب تلاش میکند با طرح نظم جهانیشدن به جدال نظم وستفالی بیاید. غرب از طریق سازمان تجارت جهانی در بعد اقتصادی و وادار کردن سازمان ملل برای تغییر ساختارهای سیاسی، تلاش میکند نظم مطلوب خود را (جهانیشدن) بهجای نظم وستفالیایی قرار دهد. بههرحال نظم منطقهگرایی مقدم بر نظم جهانی در حال شکلگیری است. لذا ما هم میتوانیم نظم جدیدی را به مرور و نه در مدت کوتاه، به منصه ظهور برسانیم. امروز هیچ قدرتی نمیتواند در یک مدت کوتاه این کار را بکند. اگر حجم همسویی از قدرتی که در جهان اسلام وجود دارد معنا پیدا کند، میتوان کارهای مفیدتری را در این عرصه شاهد بود.
ما باید بهمرور به حل مسائل داخلی پرداخته و پسازآن به سمت ساختن مؤلفهها و مصداقهایی که بتواند به یک نظم جدید ژئوپلیتیکی در مقابل نظم وستفالیایی کمک کند، حرکت کنیم. همانطور که غرب تلاش میکند با طرح نظم جهانیشدن به جدال نظم وستفالی بیاید. غرب از طریق سازمان تجارت جهانی در بعد اقتصادی و وادار کردن سازمان ملل برای تغییر ساختارهای سیاسی، تلاش میکند نظم مطلوب خود را (جهانیشدن) بهجای نظم وستفالیایی قرار دهد.
پس میتوانیم به این نتیجه برسیم که امکان عبور از نظم موجود به نظم اسلامی وجود دارد؟
بله قطعاً اینطور است. این امکان وجود دارد، به شرطی که بتوانیم حجم همسویی که در جهان اسلام فوقالعاده پراکنده است را همسو کنیم و بتوانیم مصداقها و معیارها را تعریف کنیم. بهطوریکه مصداقها حداقلی باشند، در تنازع با نظام بینالملل نباشند و با نظمهای دیگر خیلی چالش نداشته باشد تا بهمرور بتوانیم به سمتوسویی پیش برویم که موردنظر ماست. در حال حاضر در 28 کشوری که عضو اتحادیه اروپا هستند نیز تنوع دیدگاهها بین فرانسه، آلمان و انگلستان –که حتی تهدید به خروج از اتحادیه اروپا میکند- وجود دارد. تا این حد که بعضی کشورها به دنبال فتنهانگیزی در کشورهای دیگر هستند، اما روی یکسری چارچوبها، اتفاقنظر دارند. در قلمرو جهان اسلام نیز باید مصداقهایی که میتوان بر روی آن اتفاقنظر وجود داشته باشد، تعریف شود و برای اجرایی و عملیاتی کردن یا توسعه آن تلاش شود. اتحادیه زغال و فولاد در سال 1956 که متشکل از سه کشور بود، امروز به یک اتحادیه 28 کشوری، بهعنوان یک نظم مطلوب اتحادیه اروپا تبدیل شده است. پس بنابراین این تنوع دیدگاهها که باعث ایجاد فاصله در کشورهای جهان اسلام شده است، در همه جای دنیا وجود دارد؛ بین کانادا و امریکا و مکزیک - هم وجود دارد در سارک و در پیمان شانگهای هم همین وضعیت وجود دارد. بهطورکلی این تنوع بین دیدگاهها و مثالهایی که ذکر شد، خیلی متنوعتر از اختلاف دیدگاههای کشورهای جهان اسلام هست.
شاخصها و مؤلفههای نظم ژئوپلیتیک جهان اسلام چیست؟
باید گفت نظم وستفالی هنوز در جهان حاکم است و با عصر جهانیشدن همچنان نیز حاکم خواهد بود؛ اما ما به دنبال یک نظم جدیدی در رابطه با نظم دولت- ملتها در جهان اسلام، یا همان نظام امتمحوری هستیم. اگر این امر احیا شود، در این نظمِ امتمحوری میتوان بهجای مرزهای ملی، مرزهای عقیدتی را در جهان اسلام معنا کرد و این مرزهای عقیدتی، همهی مسلمانان در همهجا حتی در کشورهایی که اقلیت هستند –بهعنوانمثال کشور هند که دارای بزرگترین اقلیت مسلمانی در دنیا با جمعیتی بیش از 55 میلیون مسلمان است- را شامل میشود. بعدازآن میتوان قوانین عرفی را که برآمده از نظم وستفالیایی است و در جهان مغربزمین شکل گرفته و حتی مناسبات جهان اسلام را نیز تنظیم نموده است، تحت شعاع قرار داد. بهاینترتیب قوانین سامانبخش برآمده از ارزشهای توحیدی اسلام می تواند در همه کشورهای جهان اسلام معنا و مفهوم پیدا کند و بهمرور نظم جدیدی را در روابط فردی، اجتماعی، سیاسی و کلان فوق ملی حاکم نماید و بعدازآن باید تلاش کرد یک قطب قدرت و یک فضای قدرتی در جهان اسلام برای دفاع از منافع مسلمانان جهان در هرکجا که هستند، ایجاد کرد. محوریت این امر میتواند با ایران، عربستان، ترکیه و مصر باشد و بعد از این همگرایی که بین این کشورها شکل میگیرد، با ایجاد یک قدرت نظامی موفق، از حقوق مسلمانان دفاع کند و قدرتهای دیگر را در برابر خودش به کرنش وادارد.
ازآنجاییکه بین سالهای 1980 تا 2012 حضور امریکا در جهان اسلام سه برابر شده است، ما نهتنها نتوانستهایم امریکا را کنترل کنیم بلکه حضور این کشور در جهان اسلام افزایش داشته است. بخش عمدهای از دلایل این امر، آن خلأ قدرتی است که در جهان اسلام وجود دارد که اگر حجم همسویی از قدرت در جهان اسلام تولید شود، بخشی از مشکلات حلوفصل میشود.
یک تز دیگری هم وجود دارد که خیلی از صاحبنظران درگذشته نسبت به آن توجه میکردند توجه به جهانسوم و مستضعفنگری است. بهطوریکه میتوان مرزهای جهان اسلام و مراودات اقتصادی، تجاری، سیاسی و فرهنگی را به کشورهای جهانسوم بسط داد. با توجه به نگرشهایی که به مستضعفان جهان در همه کشورها بخصوص کشورهای مسلمان وجود دارد، میتوان با نزدیک شدن به بسیاری از کشورهای آفریقایی و امریکای لاتین، به فعالیتهای اقتصادی، سیاسی و فرهنگی جهان اسلام و این قطب قدرت جدید، کمک نمود.
منبع: برهان