گروه آزاداندیشی «خبرگزاری دانشجو»؛ به نظر میرسد بحث بررسی حقوق بشر که امروز اجرا و اعمال آن در ایران دغدغه و نگرانی بسیاری از کشورهای غربی شده، در غرب خالی از لطف نباشد. از این رو به سراغ دکتر عبدالرضا باقری، عضو هیأت علمی دانشکده علوم اجتماعی دانشگاه شاهد رفته و در مصاحبه ای به موضوع حقوق شهروندی غرب پرداختیم که مشروح آن از نظر شما میگذرد.
«خبرگزاری دانشجو»- مبنای حقوق شهروندی در غرب چه بود؟
باقری: در قرون وسطی و بعد از آن به دلیل عوامل تاریخی، فرهنگی و سیاسی حاکم بر این جامعهها از جمله کشورهای اروپای مرکزی، بسیاری از فلاسفه و اندیشمندان، چه به صورت مستقیم و چه به صورت غیر مستقیم، متاثر از اندیشمندان و فلاسفه ماقبل خود شدند. این اندیشمندان و فلاسفه ماقبل آن ها شامل یونان باستان می شود؛ همان گونه که شامل اندیشمندان جهان اسلام نیز می شود؛ بنابراین در نگرش اروپاییان از یک سو بر اساس ویژگی های تاریخی مشترک خود پیوند خود را با جهان یونان باستان و دیدگاه های ارسطو، افلاطون و... ایجاد کردند.
بسیاری از فلاسفه همانند افلاطون اخلاق انسان را در جامعه مطرح کرد، ارسطو می گفت علاوه بر این که انسان این ویژگی را نیاز دارد باید قابلیت های جامعه را نیز مد نظر داشته باشد؛ امکان دارد همه انتظارات را از انسان داشته باشند و از این امر غافل می شویم که انسان در محیطی زندگی می کند که به آن جامعه گفته می شود. انسان در فضای فرهنگی زندگی می کند که به آن ملت می گویند؛ انسان در یک سری روحیات، خلقیات و باورهایی زندگی می کند که به آن دین گفته می شود؛ بنابراین انسان مدام تحت تاثیر این ابعاد گوناگون در محیط اجتماعی قرار می گیرد.
از سوی دیگر وقتی می گویم غرب به اندیشمندان جهان اسلام نیز توجه کرده است، این است که به طور مثال اندیشه های فارابی مد نظر قرار گرفته است؛ بحث های فارابی مباحثی چون نقش انسان و جامعه را مطرح می کند؛ مطالعات غرب تنها بر آسیا نبوده است بلکه بر خاور دور نیز بررسی ها انجام شده است.
نوع نگاه جوامع خاور دور به انسان را مورد بررسی قرار داده اند؛ به طور مثال به نوع نگاه جامعه به انسان در این جوامع نگاه شده است؛ فلاسفه غرب با توجه به دگرگونی های سیاسی در جامعه یک نگاه جدیدی به انسان داشتند که این نگاه علاوه بر نگاه ماقبل خود که بعد اخلاقی بود، بعد عقلانی نیز به خود گرفت.
بر اساس این بعد عقلانی کارایی انسان در نظر گرفته شد؛ به طور مثال می توان در نظر گرفت نگرش به دنیای مادی انسان را مد نظر قرار داده است، این که انسان در جامعه خود به چه صورت می تواند موثر باشد؛ بر همین اساس سوالات و اظهارات بزرگی به وجود آمد.
یکی از این سوالات این بود که آیا نابرابری های حاکم درست است؟ این سوال را از خود پرسیدند؛ عده ای اظهار داشتند نابرابری باید باشد تا انسان ها بر اساس شایستگی خود به جایگاه و منزلت اجتماعی برسند که با اکتسابیات و تلاش به دست آوردند.
به عبارتی گفته شد باید نابرابریها باشد تا انسان به هر جا که با تلاش خود رسیده است قدر بداند؛ این دیدگاه را به نام دیدگاه شایسته سالاری مطرح کردند؛ عده ای دیگر مخالفت کردند و اذعان داشتند هر چه بگویید انسان تلاش کند باز هم نابرابری حاکم حاصل استثمار گروهی از انسان ها بر گروهی دیگر است؛ در واقع هر چه بگویید این نابرابری بر اساس شایسته سالاری رشد کرده است، باز هم عده ای در این جوامع دچار استثمار می شوند.
بعدها این مسئله به عنوان نظریه انسداد اجتماعی مطرح شد؛ این نظریه گفت ما با دست خود مدام در جوامع شرایطی ایجاد میکنیم که گروهی از افراد جامعه مانع پیشرفت گروهی دیگر می شوند؛ بنابراین بحث های مهمی مطرح شد؛ دورگه که جامع شناس فرانسوی بود، مطرح کرد که ما می توانیم شرایط مساعدی در جامعه برای رشد کلی مردم محیا کنیم.
چگونه می توان محیط اجتماعی را توانمند کرد؛ قبل از این که صحبت از شهروندی کنیم باید بدانیم شهروندان به صورت گروهی و جمعی آیا در محیط اجتماعی توانمند هستند؟ چرا که اگر در محیطی باشید که توانمندی پایینی داشته باشد هر چه تلاش کنید حتی اگر توانمندی های بالایی داشته باشید باز هم انتظاراتی که از پیشرفت دارید امکان دارد برآورده نشود.
در نتیجه حقوق شهروندی با بسیاری از مسائل مرتبط است؛ یکی از دلایل مهاجرت در بسیاری از کشورها نقاط جاذبه و دافعه است؛ اگر محیط اجتماعی توانمند باشد بسیاری از انسان ها دست به مهاجرت نمی زنند؛ بنابراین بعد جاذبه و دافعه در خصوص توانمندی های محیط اجتماعی وجود دارد.
علت دافعه و جاذبه فراوان است که می توان به علل فرهنگی، اقتصادی، علمی و... اشاره کرد که این علل به سرمایه های فرهنگی، اجتماعی، علمی و... افراد بستگی دارد؛ افرادی که نمی دانند محیط توانبخش چیست در هر محیطی قرار گیرند، گمان می کنند توانبخشترین محیط است؛ چرا که هیچ آگاهی از محیط های حاکم بر جوامع بشری ندارند. بنابراین دورگه گفت باید بدانیم جامعه شرایط مساعد برای رشد و توسعه و جذب قابلیت انسانی و افزایش آن را دارد.
گاهی محیط توانبخش نیست و من به دلیل عدم آگاهی نمی توانم از قابلیت های جامعه بهره مند شوم؛ بسیاری از اندیشمندان اسلام و غرب و... از جایگاه انسان در جامعه صحبت کردند؛ انسان ها شرایط مساعد یا نامساعد بودن را در فضای اجتماعی به عنوان ارث واهی یا توانایی حاکم بر آن غلبه پیدا می کنند به شرطی که بخواهند. فلاسفه تمام این بحث ها را در ابعاد مختلف بررسی کردند؛ شهروندی را به عنوان حقوق طبیعی یا حقوق اجتماعی مطرح کردند؛ سوال فلاسفه این بود که آیا انسان در جامعه دارای حقوق طبیعی است؟
ممکن است حقوق طبیعی فرد بر اساس محل تولد و زادگاهش متفاوت باشد؛ از لحاظ حقوقی در شهروندی نباید بحث ایده آل کرد، بخواهیم یا نه در غرب علی رغم اینکه نگرش های نظری به سوی تقویت جایگاه شهروندی حرکت است؛ اما در عمل ما گهگاهی شاهد نابرابری هستیم.
باید در این زمینه ریشه یابی صورت گیرد، بحث های جسته و گریخته مطرح می شود که با مطالعه آن متوجه می شوید، فرد آگاهی تاریخی لازم را در مورد فرآیند شکل گیری شرایط حقوق شهروندی ندارد و آگاهی های او بسیار سطحی و کوتاه مدت است.
حقوق شهروندی به طور مستقیم با تاریخ جوامع انسان ها مرتبط است؛ فلاسفه بحث حقوق طبیعی را مطرح کردند؛ حقوق طبیعی خیلی از افراد در همان اروپا که قدرت، منزلت، حیثیت و... در دست عده ایی از اشراف زادگان بود، نادیده گرفته شده بود؛ چرا که اشراف زاده ها خود را حاکم تام مردم می دانند.
یکی از شرایط نادیده گرفتن حقوق طبیعی افراد را می توان با انقلاب فرانسه بررسی کرد؛ انقلاب فرانسه حق کار، مالکیت، زندگی را به کسانی داد که بر زمین های کشاورزی زحمت می کشند؛ با مطالعه نوشته های تاریخی هم چون نوشته های امیل زولا، ویکتورهوگو و... به این موارد پی خواهید برد. تمام بی عدالتی، ظلم، نابرابری و... که اشراف زادگان بر روستائیان وارد می کردند و بی تفاوت از آینده آن ها بودند، باعث انقلاب فرانسه شد و انقلاب فرانسه متاثر از نگرش های اجتماعی از این مباحث بود؛ در واقع با نگرش حقوق طبیعی به این امر نگاه شد؛ آیا فرد روستایی حق طبیعی زندگی را برای خود دارد؟ نخیر، اشراف زادگان بر حق مردن و زنده بودن آن ها اختیار داشتند.
بعدها این امر گسترش یافت و گفته شد با توجه به اینکه هر انسانی دارای حقوق طبیعی است و برخی این حقوق را نادیده می گیرند باید در جوامع حقوقی مطرح کنند که به نام حقوق اجتماعی عنوان شد؛ یکی از شاخه های مهم که در حقوق اجتماعی شکل گرفت و به قانون تبدیل شد، مسئله شهروندی بود.
انسان ها در هر جایی که هستند شهروند محسوب می شوند؛ بعد به تعریف حقوقی از شهروندان مبادرت ورزیدند؛ نگرش کوتاهی از تاریخچه بسیار طولانی در اروپا است؛ بسیاری از جوامع از جایگاه انسان، جایگاه فرد در جامعه دینی و...صحبت کردند؛ این مسائل تحت حقوق شهروندی مطرح می شود؛ بنابراین در هر جامعه ایی بروید اگر تاریخچه آن کشور را بررسی می کنید می بینید بر اساس مسائل اعتقادی خود یکسری ارزش ها را برای جامعه خود مطرح کردند.
جامعه ایی سراغ ندارید که به مسئله از زوایای فرهنگ، دین، تاریخ، اندیشه، اخلاق و... نپرداخته باشند؛ دیدگاه انسان شناسان این گونه است که حتی در قبایل بسیار محدود در کشورهای مختلف نیز ما شاهد نوعی تقسیم فعالیت های اجتماعی در میان گروه های گوناگون هستیم تا از این طریق به نوعی این زندگی روزمره را در آن قبیله قانونمند سازیم.
اگر چه این قانونمندی به شیوه سنتی و قبیله ای است ولیکن به امور که می توان به طریق آن این حقوق را مطرح ساخت، توجه کردند؛ بنابراین در تاریخ فرهنگی، اقتصادی و...غرب حقوق طبیعی افراد نادیده گرفته شد، با این دیدگاه های متفاوت به در نظر گرفتن حقوق اجتماعی افراد توجه شد. اگر چه این حقوق اجتماعی نیز در بسیاری از جوامع در اواخر قرن 19 تا اوایل قرن 20 دگرگونی های وسیعی داشته است؛ چرا که بسیاری از مردم خصوصا قومیت های گوناگون مدام برای به دست آوردن حقوق خود در تلاش هستند.
به طور مثال در آفریقای جنوبی با شکل گیری آپارتاید، عده معدودی بر اکثریت آفریقایی ها با تحمیل عقیده سیاسی، اراده خود را حاکم می کردند؛ بنابراین در این مناطق نیز حقوق شهروندی از لحاظ تاریخی در نظر گرفته نشد ولیکن تاریخ سیاسی آفریقای جنوبی با ماندلا و با فعالیت های سیاه پوستان با ایده قوی به نام قومیت سیاه، دیدگاه جدیدی را در آفریقا به وجود آورد.
اگر تا دیروز با سیاه پوستان با نگاه تحقیر آمیز نگاه می شد، از نظر فکری، علوم انسانی و... به آفریقایی ها آگاهی دادند که به رنگ پوست خود ببالید؛ قومیت سیاه مطرح شد؛ این امر در آمریکا نیز به وجود آمد، می دانید سیاهان تا چه اندازه مبارزه کردند تا بتوانند حداقل حقوق شهروندی خود را در جامعه اروپا به دست بیاورند.
حقوق شهروندی چند قانون، چند تصویر، چند تبصره و... نیست که بخواهیم بر اساس آن قرن ها شرایط پیچیده شکل گیری این حقوق را بررسی کنیم؛ خود این امر دنیای مطلب است و با سطحی نگری نمی توان به این مباحث نگاه عمیق داشته باشیم.
نکته اساسی در مورد حقوق مدنی وجود دارد که حقوق شهروندی نیز از دل این حقوق در غرب استخراج شده است؛ توسط اندیشمندان و جامعه شناسان غرب در این باره مطالب ذکر شده است که در واقع خواستند به طور منصافه به تضادهای حاکم بر جوامع غربی بپردازند.
نکتهای که جامعه شناسان در خصوص سلطه مطرح کردند علی رغم این که از یک سو جایگاه افراد را در نظام حقوقی از نظر اجتماعی تفکیک می کند و می خواهد برابری و مساوات خواهی را پیاده سازد، در عمل از لحاظ ساختارهای اقتصادی، سطح درآمد، شغل، سطح تحصیل و... باز هم نابرابری تولید می کند؛ این نابرابری ها نیز از طریق خود سیستم باز تولید می شود.
فرزندان طبقات بالای جامعه از امکان بهتری در جامعه برخوردار هستند؛ جایگاه افراد ثروتمند در جامعه از لحاظ حقوقی جایگاه بالاتری است؛ باز هم آن برابری و مساواتی که مد نظر بوده، پیاده نشده است؛ ولیکن سعی می شود نابرابری های موجود در سیستم را کاهش دهند تا از این طریق افراد بیشتری در جامعه از حقوق بیشتری برخوردار باشند.
در رابطه جایگاه حقوق شهروندی در غرب مطالب علمی را مطرح می کنم و نگاه شخصی بنده نیست؛ حقوق شهروندی در جوامع از لحاظ فردی تثبیت شده است؛ اهداف هر جامعه این است که به سطحی از برابری برسد؛ طبیعتا این حقوق به صورت جمعی باید پیاده شود؛ به عبارتی افراد با اختیار خود به حقوق خود و دیگران آگاه باشند و توجه کنند.
در کتاب های فارابی نوشته شده است که اگر صرفا بحث اخلاقی شود و افراد اراده و اختیار از خود نشان ندهند هر کاری که بخواهند می کنند و می گویند هر کار که من کردم درست است؛ به این دیدگاه خرد جمعی می گویند و فرد برای خود حق و حقوقی قائل نمی شود.
کاری که شاهزادگان در گذشته انجام می دادند این بود که تنها برای خود حقوق قائل بودند و برای باقی افراد جامعه حقوقی قائل نبودند؛ سیستم های سرمایه داری تنها به افزایش ثروت فکر می کند حتی اگر این ثروت بر علیه مردم و قشر کارگر باشد؛ این امر نگرش استثمار انسان از انسان را دربرمی گیرد.
در گذشته منزلت انتسابی بوده است و فرد از خانواده این منزلت را به ارث می برد، حقوق اجتماعی آمد تا منزلت انتسابی را کاهش دهد یا از بین ببرد؛ ما آرمان گرا نیستیم و هنوز هم منزلت انتسابی کارایی دارد؛ بنابراین بسیاری تلاش می کنند؛ اما به میزان منزلت انتسابی دارای ثروت و قدرت نمی شوند؛ بحث هایی است که حقوق شهروندی خواسته است به آن بپردازد.
متاسفانه علی رغم اینکه ما حقوق شهروندی داریم، جایگاه منزلت انتسابی در بسیاری از جوامع حاکم است؛ سیستم سلطنتی انگلستان را نگاه کنید می بینید جایگاه حقوقی یک گروه خاص بر افراد جامعه حاکم است؛ بنابراین منزلت انتسابی حاکم است.
حقوق شهروندی رابطه مستقیمی با مباحث فرهنگی دارد؛ برای شناختن مباحث فرهنگی باید گذر تاریخی به شکل گیری مباحث حقوقی آن جامعه داشت؛ جوامع پیشرفته از یک پیچیدگی حقوقی وحشتناکی برخوردار است؛ از یک سو کوچک ترین مسئله را از طریق حقوق بررسی می کند و از سوی دیگر همین حقوق می تواند بخشی از جامعه را به عنوان اقلیت نادیده بگیرد.
تضادهای بسیاری در غرب از یک طرف برای اقلیت های قومی یکسری حقوق شهروندی قائل است و از سوی دیگر این اقلیت ها دارای حقوق برابر نیستند؛ جالب است جامعه شناسان نوشتند با بررسی های میدانی پی بردیم که تحرک های اجتماعی که یعنی جا به جایی فرد از یک طبقه به طبقه دیگر، در میان اقلیت ها کند تر است. نوعی تبعیض هویتی ایجاد می شود که ناگفته است یا ناگفته می ماند؛ کافی است مطالعه عمیقی در اقشار مختلف جامعه غربی داشته باشیم تا به تحرک اجتماعی پی ببریم؛ ما به ندرت می بینیم جامعه ای در شعار و اندیشه های خود خواستار مساوات نباشد ولیکن در عمل نابرابری ها مشهود است.
جوامع در نابرابری ها برابرند؛ شدت و ضعف این امر در جوامع متفاوت است؛ بر اساس همین مسائل حاکم بر جوامع بشری است که مردم خواهان پایان یافتن ظلم، تضاد، ستم و... شدند؛ اگر مطالعه عمیقی نداشته باشیم نمیتوان نظر دقیقی داد، بسیاری از این مطالب در بسیاری از کتاب های دنیا نهفته است و تنها باید مطالعه کرد.
همیشه در جوامع افرادی بودند که به فکر آزادی و برابری انسان باشند؛ این امر در ابعاد دینی، فلسفی و... بوده است؛ قابل یادآوری است در طول تاریخ وقتی بردگی، استثمار و... را می بینیم، نشان می دهد اراده غیر انسانی برخی به بخش های جغرافیایی برخی از افراد سرایت کرده است؛ هنوز هم علی رغم حکومت شهروندی حاکم باز هم استثمار انسان از انسان به دلیل فرهنگی، اجتماعی، اقتصادی، سیاسی و... رایج است.
به این دلیل است که پاسخ مطلقی در این باره نداریم؛ جامعه شناسی هرگز به این امر پاسخ نداده است؛ هر جوابی که می دهیم بر اساس تجربیات فردی هر انسان سوال برانگیز است؛ لااقل با بحث شهروندی و حقوق شهروندی انگیزه فکر کردن در این مسائل را وسیع تر میکنیم.
در کشور ما دو شعر بنی ادم اعضای یکدیگرند و میازار موری که دانه کش است نشان دهنده ظرافت در اندیشه های اجتماعی ماست؛ در نتیجه دسترسی به حقوق شهروندی که اکنون در غرب از آن صحبت می شود می تواند برای ما زودتر اتفاق افتد. ما زمانی می توانیم تضاد بین شرایط حقوق شهروندی و جایگاه واقعی مردم در جوامع غرب را به عنوان اقلیت های قومی، قشرهای اجتماعی و... درک کنیم که تضاد حاکم بین فرهنگ واقعی و آرمانی را بشناسیم؛ در فرهنگ آرمانی به حقوق شهروندی پرداخته می شود و به برابری انسان ها بها داده می شود و حقوق آن ها نوشته می شود ولیکن در واقعیت این حقوق برای افراد در جامعه نسبت به جایگاهی که دارند نه تامین و نه تضمین می شود.
اگر چه به صورت محدود تضمین می شود؛ در اغلب اوقات این تضمین وجود ندارد؛ افراد جامعه خود را در بین این دو تضاد می بینند؛ حقوق شهروندی نیز با توجه به عقبه تاریخی هر کشور بین کشورها متفاوت است.
«خبرگزاری دانشجو»- حقوق شهروندی سیر تاریخی را گذارنده و تکامل یافته است؛ درحال حاضر، آیا حقوق شهروندی در غرب تنها یک شعار تبلیغاتی است؟
باقری: از یک سو حقوق شهروندی وجود دارد ولیکن برای تمام گروه های اجتماعی برابر نیست؛ به طور مثال اقلیت های قومی که در جوامع وجود دارند از حقوق برابری برخوردار نیستند.
با توجه به تضادهای حاکم که هنوز گسترش نیافته است حقوق شهروندی به صورت گسترده وجود ندارد؛ نمی توان گفت حقوق شهروندی شعار است؛ این حقوق در حال تکوین و گسترش است؛ در جوامع غربی تضادهای بسیار نهفته وجود دارد؛ به عبارت دیگر حقوق شهروندی نیز هنوز نتوانسته است ایده آل حقوق شهروندی را از نظر صاحب نظران جامعه پیاده سازد.
حقوق شهروندی از یک سو کامل و تام نیست و از سوی دیگر در ابعادی رایج است و برای همه برابر نیست؛ حقوق شهروندی کارایی خوبی داشته که همبستگی اجتماعی را در جوامع گسترش داده است. حقوق شهروندی مشارکت ها را افزایش داده است، سطح زندگی را افزایش داده است، مسئولیت پذیری را تا حدودی پیاده ساخته است؛ مسئولیت پذیری در مقابل قانون به کاهش برخی آسیب های اجتماعی کمک کرده است ولیکن تاثیرات جزئی داشته است، باید گفت هنوز نابرابری در میان قشرهای مختلف جامعه وجود دارد.
«خبرگزاری دانشجو»- حقوق شهروندی حس امنیت را ایجاد کرده است؟
باقری: از جهت احساس امنیت گهگاهی در جوامع برای فرد به عنوان دانشجو خارجی مشکلاتی ایجاد کرده است؛ وقتی استاد تبعیض علنی برای دانشجویان خود قائل باشد دانشجو نمی تواند از حقوق خود دفاع کند و احساس می کند شانس موفقیت نخواهد داشت. جالب است بدانید شرایطی که در جامعه تنش ایجاد می کرد، شما هم به عنوان یک خارجی احساس ناامنی می کردید، به عبارت دیگر تنش های اجتماعی شامل شما هم می شد ولو در این تنش ها دخالت نداشته باشید.
سوء گیری های متفاوت نسبت به افراد متفاوت همواره وجود داشته و دارد؛ من این مسائل را برای خود تحلیل می کردم؛ جایگاه برخی از اقلیت ها حتی در فرانسه نیز جایگاه تبعیض آمیزی است؛ اگر چه دلایل گوناگونی مطرح می شد؛ چرا که بشر برای هر کار خود توجیه دارد؛ بدترین کارها هم صورت گیرد بهترین توجیه ها عنوان می شود.
وقتی از دیدگاه انسانی به مسئله نگاه می کنید، می بینید که هیچ توجیحی ظلم و ستم، ناامنی و... را برای یک انسان خاص نمی پذیرد؛ جوامعی موفق خواهند بود که تا جای ممکن ناامنی ها و تبعیضات را کاهش دهد؛ البته کم نیستند افرادی که در کشورهای دیگر با تلاش پست های وزارتی گرفتند؛ هم اکنون در وزرای کشور فرانسه می توانید خارجی های بسیاری را ببینید.
فرد می تواند در بهترین جوامع باشد و در خانه خود احساس ناامنی کند؛ یکی از ویژگی های جوامع غربی تضادهای بسیار پیچیده و عمیق است و به همین دلیل این رشته ها اهمیت پیدا کرده است تا به چگونگی شکل گیری این تضادها بپردازند؛ هر فردی به جایگاه فردی خود، سرمایه فرهنگی و اجتماعی خود تحلیل های متفاوتی از حقوق شهروندی دارد.
حقوق شهروندی به دلایل سیاسی، اجتماعی، فرهنگی و... از یک کشور تا کشور دیگر حتی در غرب نیز متفاوت است و شدت و ضعف دارد؛ با وجود تمام این عوامل باز هم حقوق شهروندی جای کار و گسترش دارد؛ چرا که ما این نابرابری ها را حتی در غرب نیز شاهد هستیم؛ ولیکن افراد پذیرفته اند که با تلاش می توان نابرابری ها را کاهش داد.
حقوق شهروندی نیز در این راستا حرکت می کند، حقوق شهروندی هنوز هم در بسیاری از کشورها انتسابی است؛ درست است که این شیوه کارکرد دارد ولیکن رشد نمی یابد؛ یک ضعف در منزلت انتسابی است و یک ضعف نیز در حقوق اجتماعی وجود دارد که حقوق اجتماعی در کشورهای متفاوت به دلایل اقتصادی و اجتماعی نتوانسته به صورت برابر پیاده شود.
همان گونه که منزلت اکتسابی در هر جامعه ایی می تواند جلوی رشد آن جامعه را بگیرد و نقاط نقصان وحشتناکی در این زمینه وجود دارد، حقوق شهروندی نیز در هر جامعه علی رغم اینکه از حقوق شهروندی برابر صحبت می شود، نتوانسته به درستی پیاده شود.
حقوق شهروندی برابر هنوز نابرابری های خود را در بین قشرها و اقلیت ها دارد؛ کار ما مطالعه است و تحلیل بر مطالب به دست آمده و این تحلیل ها بعدها تغییر خواهد یافت چرا که زاویه دید تغییر خواهد کرد.
آیا می توان گفت روزی جوامع غربی حقوق شهروندی را در نظر بگیرد؟ ما علم غیب نداریم؛ اقلیت ها و تضادها بسیار زیاد است و بسیاری از افراد با این تبعیض ها و سو گیری ها زندگی می کنند ولیکن با تلاش می خواهند آن چه برای خود آن ها محیا نشده است، لااقل برای فرزندان خود محیا کنند؛ امیدورام با حقوق شهروندی بسیاری از حقوق نادیده اقلیت ها با گذشت زمان بیشتر مد نظر قرار گیرد.