معتاد ۱۵ ساله: ۹ ساله بودم که کراک خوردم
روی مبل نشسته و دستانش را دور ساق‌های پا گره کرده و چانه‌اش را به کاسه زانو‌ها چسبانده بود؛ با چشمان سبزش بر دیوار‌های اتاق پی چیزی می‌گشت. آبی به زیر پوست نداشت و رگ‌های سبز بیرون‌زده از ساعدش خودنمایی می‌کرد، رنگ پوست ساق‌پایش با صورتش کاملا متفاوت به‌نظر می‌رسید و این تغییر رنگ، باید بر اثر تابش مستقیم آفتاب به‌وجود آمده باشد. کم‌حرف و دمق به نظر می‌رسید گویی از چیزی یا جایی دلخور است و می‌خواهد چیزی بگوید؛ چیزی که باید کسی بشنود.
ارسال نظرات