به گزارش گروه آزاداندیشی «خبرگزاری دانشجو»؛ اگر مسئله جهان توسعـــهنیافتــه، ناهماهنگـــــی و پریشانی و بیگانگـی با زمان و تاریخ است، در این جهان هنوز وظیفه روشنفکران پایان نیافته است. آنها مخصوصا باید به مسائل علم و توسعه و به آینده جهان علم و تکنیک بیندیشند و با دانشمندان همفکری و همراهی و همکاری داشته باشند.
آیا این محظور بزرگی برای روشنفکر نیست که وقتی درباره امری مثل مهاجرت دانشجویان ممتاز میپرسند نه بتواند آن را موجه بداند و نه وجهی برای مخالفت با آن داشته باشد. در مورد پژوهش چه میتوان گفت. آیا همچنان اهتمام دانشمندان و پژوهندگان باید صرف نوشتن مقاله به زبان خارجی و افزایش تعداد مقالات برای ارسال به خارج از کشور شود؟
در اصراری که برای نوشتن مقاله به زبان خارجی و انتشار آن در مطبوعات خارج میشود، ظاهرا پیوند میان توسعه و علم از نظر دور مانده است. یکی از مسائل قابل تامل، نسبت زبان با علم است. علم جدید چون زبان ریاضی دارد مثل تفکر و فلسفه و هنر با زبان قومی و ملی پیوستگی و یگانگی ضروری ندارد.
معهذا برای اینکه علم در میان مردمی قوام یابد باید به زبان خاص خودشان نوشته شود، چنانکه اگر زبان قابلیت بیان احکام و قضایای علم را نداشته باشد، علم در خانه فهم متمکن نمیشود و بهصورت امر یادگرفتنی و داشتنی (و زائد) باقی میماند. از اینکه بگذریم دو پرسش در مورد علم میماند که به آنها باید پاسخ داد. یکی اینکه آیا علم در جهان در حال توسعه گمشدهای دارد و اگر دارد این گمشده چیست؟ و دیگر اینکه آیا میان دو حکم راجع به منع مهاجرت دانشمند و جواز یا تحسین و الزام فرستادن حاصل پژوهش به خارج، تعارضی وجود ندارد؟ گمشده علم، مسئله است.
مسائل علم را در کجا باید جست؟ آیا دانشمندان باید بروند و مسائلی را بیابند و در آنها پژوهش کنند که با حل آنها نقصها و مشکلهای تکنولوژی و مدیریت و اقتصاد و جامعه رفع و حل میشود؟ دانشمندان و پژوهندگان اهل تخصصاند و در زمینه معین و خاص پژوهش میکنند. رفتن و گشتن و پیداکردن مشکل و مسئله تکنولوژی و صنعت و کشاورزی و... را بهعهده دانشمند و پژوهشگر نباید گذاشت. معهذا مگر کسی جز دانشمند میتواند در طلب مسئله علمی باشد و آن را بیابد. در دنیای توسعهیافته که علم و تکنولوژی به هم بستهاند یافتن مسئله، مشکل بزرگی نیست یا درست بگوییم مسائل در طی راه پژوهش پیش میآید اما در جهان توسعهنیافته معمولا مسائل شنیدنیاند نه رسیدنی؛ یعنی این جهان نه فقط اطلاعات علمی بلکه احیانا مسائل علم را هم از خارج میگیرد. این درد را چگونه میتوان علاج کرد؟ آیا روشنفکران میتوانند راهی بیابند و نشان دهند؟
اکنون به مسئله تاسف خوردن از مهاجرت نخبگان و خرسندی خاطر از ارسال مقالات به خارج بپردازیم. مگر این هر دو یکی نیستند. ظاهرا در واقع و از حیث نتیجه با هم تفاوتی ندارند. تفاوت ظاهریشان هم ناشی از نگاه متفاوت ماست. ما به یکی با نگاه مصلحتبینانه و احیانا احساساتی مینگریم و به دیگری با چشم تفاخر نگاه میکنیم ولی به هرحال اینها مشکلات زنــدگــی در تــــاریــــخ توسعهنیافتگی یا درست بگوییم مشکل بیتاریخی است. قبلا گفته شد که میان دو قضیه مشعر بر مخالفت با رفتن نخبگان از کشور و نوشتن گزارش پژوهشها و مقالات دانشمندان مقیم کشور به زبان خارجی و فرستادن آنها به خارج از جهت منطقی تعارض نیست زیرا یکی بیان مخالفت با رفتن اشخاص است و دیگری موافقت با فرستادن مقالات. ولی در اینجا در برابر یک امر تاریخی قرار داریم و مشکلمان رعایت قواعد منطق نیست. کشور دانش و دانشمند را برای چه میخواهد؟
اگر میخواهد بهوجودشان افتخار کند که بودنشان در داخل کشور یا خارج اهمیت ندارد و شاید حتی بهتر و آسانتر بتوان افتخار کرد که دانشمندان کشور ما در پیشبرد علم کشوری مثل آمریکا سهم و مقامی دارند ولی ظاهرا علم گرچه مایه افتخار است، وسیله مفاخرت نیست بلکه قدرتی است که در شئون جامعه سریان دارد. پیداست که دانش دانشمندان ایرانی مقیم اروپا و آمریکا گرچه ممکن است مورد استفاده اهل دانش و پژوهش داخل کشور قرار گیرد، اما در نظام علم و قدرت علمی کشور وارد نمیشود. ولی مگر مقالاتی که دانشمندان مقیم کشور مینویسند و به خارج میفرستند جایی در قدرت و نظام علم کشور پیدا میکند و تفاوتی با مقالات هموطنان مقیم خارج دارد؟
وجه مشترک این مقالات این است که هر دو در فهرستهای جهانی ثبت میشوند که البته از این حیث منشأ اثر نیستند مگر اینکه چون در فهرست جهانی آمدهاند کسانی راه دسترسی به آنها را مییابند و به آنها رجوع میکنند اما ثبت مقاله در فهرست جهانی بر قدرت علمی نمیافزاید. شاید اختلاف این است که مقالات دانشمندان مقیم خارج چون بیشتر پاسخ به مسائل مبتلا به یا طرحی برای کارسازی است علاوه بر درج و ثبت در فهرستها در نظام علمی کشور محل اقامتشان وارد میشود و بر توان آن کشور میافزاید.
پس تعارضی که به آن اشاره کردیم مهم است و رفع آن آسان نیست. ولی اگر چنین است چرا تاکنون به آن توجهی نشده و حتی در مراکز سیاست علم کشور از آن حرفی نزدهاند. اگر دانشمندان کشور در این باب تعارضی ندیدهاند باید فکر کرد که شاید تفاوتی ظریف و پنهان میان نوشتن مقاله به زبان خارجی و ارسال آن به خارج از یک سو و مهاجرت دانشمندان از کشور و اقامت در کشور دیگر از سوی دیگر وجود دارد و با این تفاوت است که اولی امری موجه میشود و دومی حداقل بهصورت مشکلی که باید رفع و علاج شود رخ مینماید.
در اینجا به این نکته که علم را باید به زبان خود نوشت تا این زبان، زبان علم شود کاری نداشته باشیم و در جستجوی مرز ظریف یا ظرافتی باشیم که صدور مقاله را از مهاجرت دانشمندان و دانششان ممتاز میکند. اگر دانشمندان و صاحبنظران و روشنفکران در این باب تامل کنند به روشن شدن سیاست علم کشور و شاید به درک عمیق وضع علم و فراهم آوردن مقدمات تاسیس نظام علم و جامعه علمی کمک میکنند. آنچه اکنون بهنظر میرسد این است که بالا بودن آمار مقالات نشانه گسترش دامنه پژوهشها و افزایش تعداد پژوهندگان است ولی پژوهشهایی که در گردش چرخ زندگی مردم و امور کشور وارد نشوند چندان بهکار کشور نمیآیند و جز اینکه دوستداران دانش به آنها بنازند، سودی ندارد