به گزارش گروه فضای مجازی« خبرگزاری دانشجو»، حسن احمدی فرد در یادداشت روز روزنامه قدس نوشت:
این مطلب، گفت و گو یا گزارش نیست. این مطلب گلایه مختصر یک خبرنگار عاشق محیط زیست است از یک مدیر. مدیری که به نظر می رسد، شناخت دقیقی از حوزه مأموریت خود ندارد و بدرستی نمی داند که «سختکوشی دلسوزانه» با «سختگیری مستبدانه»، دو مقوله متفاوت است.
درخواست رسمی من برای بازدید تیم خبری روزنامه از پارک ملی گلستان، اوایل تیرماه به اداره کل محیط زیست گلستان ارسال شد. چند روز بعد از طریق دبیرخانه آن اداره کل مطلع شدم که دکتر اسماعیل مهاجر، مدیرکل محیط زیست گلستان با درخواستم موافقت کرده و نامه به پارک، ارجاع شده است. در روزهای بعد، چندین بار با معاونان پارک تلفنی گفت و گو کردم و برنامه ام را برای بازدید از مناطق جنوبی پارک و عکاسی احتمالی از حیات وحش بویژه «دال سیاه» شرح دادم. با انجام هماهنگی ها، چهارشنبه شب به همراه عکاسهای روزنامه خود را به پاسگاه سرمحیطبانی «رباط قره بیل» می رسانیم تا صبح پنج شنبه وارد منطقه بشویم. صبح پنج شنبه در حالی که منتظریم تا اتومبیل اداره برسد و همراه محیطبان ها وارد منطقه بشویم، معاون اداره خبر می دهد که ناچارم برنامه را با «یک مدیر محترم» هماهنگ کنم.
«یک مدیر محترم» در گفت و گوی تلفنی، موافقت ضمنی اش را برای بازدید اعلام می کند، اما باز هم از اتومبیل خبری نمی شود. پارکهای ملی و شرایط خاص زیست محیطی شان هم به گونه ای نیست که هر بازدید کننده ای بتواند با خودروی خودش وارد پارک بشود. ساعتی را منتظر می مانیم، یکی از محیطبانها آماده می شود برای بازدید روزانه به پاسگاه «آلمه» برود، پیشنهاد می دهد که ما هم همراهش برویم. از خدا خواسته می پریم عقب پیکاپ و راهی می شود.
نیمه های راه تلفن محیط بان زنگ می خورد و «مدیر محترم» که از راهی شدن ما مطلع شده، به محیطبان ها دستور می دهد نگذارند از دال سیاه عکس بگیریم. می پذیریم که اگر دال سیاهی دیدیم، دوربینمان را به سمتش نشانه نرویم. خدا را شکر حیات جانوری پارک آنقدر غنی هست که کسی از دال سیاه، یادش نمی آید. ساعتی بعد دوباره تلفن محیط بان زنگ می زند و این بار «مدیر محترم» می خواهد تا ما وجهی را بابت بازدید از پارک بپردازیم...
به لطف همکاری صمیمانه محیطبانها، با دست پر از آلمه بر می گردیم. ذوق دیدن گله های فراوان کل و بز و قوچ و میش همه را به وجد آورده است. حالا، فرصتی فراهم است تا از نزدیک، این «مدیر محترم» را ببینیم و استدلالهایش را بشنویم...
«مدیر محترم»، جوان است و تنومند. لباس سبزی به تن دارد و آستین هایش را تا بالای آرنج بالا زده است. شلوارش، بادی است؛ از آنهایی که 6 تا جیب دارد. یک کلت هم بسته به کمرش. هیبتش بیشتر از آنکه به اهالی سازمان محیط زیست بخورد، رنجرهای فیلمهای هالیوودی را به ذهن می آورد. بخشنامه را نشانمان می دهد و شروع می کند به خواندن:
«... سازمان حفاظت محیط زیست مجاز است در قبال ارایه خدمات و تسهیلات برای بازدید، توقف و استفاده از موزه های تاریخ طبیعی، نمایشگاه ها و مناطق تحت اختیار سازمان، از دریافت کنندگان خدمات وجه دریافت نماید. بهای ورود به مناطق تحت حفاظت، به ازای هر دستگاه خودرو، 50 هزار ریال و به ازای هر سرنشین یا پیاده 10 هزار ریال است...»
همین؟! همه دعوا سر مبلغی است که احتمالاً به زحمت به 10 هزار تومان می رسد؟ یعنی دریافت این مبلغ آن هم به این شیوه، حراج آبروی سازمان پرسابقه حفاظت محیط زیست نیست که محیط بان های آن به عشق حفظ سرمایه این کشور، در گرمای تابستان و سرمای زمستان در کوه و کویر و جنگل و بیابان، به خدمت مشغول هستند. گرفتن ورودیه آن هم در این سطح، چه کمکی به سازمان می تواند بکند؟
چشمم به امضای پای بخشنامه می افتد: «محمدرضا رحیمی، معاون اول رئیس جمهور». می پرسم این بخشنامه هنوز معتبر است؟ «مدیر محترم» می گوید: خود خانم ابتکار به من تأکید کرد که این پولها را بگیرم و به خزانه واریز کنم. ادامه می دهد که خانم ابتکار اطمینان داده که مبالغ گرفته شده در خود پارک هزینه خواهد شد.
می گویم: ما این مبلغ را با کمال رضایت پرداخت خواهیم کرد، اما می خواهم بدانم چرا در روزهای قبل کسی از این بخشنامه حرفی به ما نزد. نکند همه ماجرا به این بر می گردد که ما به جای هماهنگی با شما با معاونان پارک هماهنگ کردیم.
می گوید: خیر. معاونان از این بخشنامه خبر نداشته اند.
می پرسم: رسانه ها که همیشه در خدمت سازمان محیط زیست بوده اند، از بخشنامه هایی از این دست، مستثنا نشده اند؟
می گوید: اتفاقاً بخش عمده ای از مشکلات ما، به خاطر همین رسانه ای هاست که خیال می کنند دلسوز هستند اما در عمل به محیط زیست ضربه می کنند.
یکی از عکاسها با تغیر می گوید: برادر من! اگر همین رسانه ها نبودند، حالا در همین بزرگراهی که چند سال است جلوی ساختش را گرفته ایم، مسابقات رالی جنگل برگزار می شد.
عکاس دیگر می گوید: اینجا 57 سال است که پارک ملی شده، آن وقت در همین بروشور معرفی پارک که در تابلو زده اید، عکسهایی کار شده که کیفیتش افتضاح است. این، محصول نامهربانی با عکاسان و خبرنگارها نیست؟
«مدیر محترم» می گوید: شلوغش نکنید. من طبق بخشنامه عمل می کنم.
خبرنگار بغل دستی ام می زند به پهلوم که: از «مدیر محترم» بپرس آیا لباس پوشیدنش هم طبق بخشنامه است یا نه؟