به گزارش گروه فضای مجازی« خبرگزاری دانشجو»، نمادگرایی وسواسگونه صهیونیسم همواره وجه مشخصه اصلی جریانهای صهیونیستی از دیگر جریانهاست. از نظر نمادشناسان بیدلیل نبود که وقتی استراتژیستهای نومحافظهکار دولت سایه واشنگتن (موسوم به کابینه اضطراری دائمی ایالات متحده) یک گروه تروریستی وهابی مدرنتر از القاعده را برای تقسیم خاورمیانه بزرگ طراحی میکردند، اصرار داشتند علاوه بر تشابه آوایی نام مخفف دولت اسلامی عراق و شام (ISIS) با اسرائیل، عنوان آن هم ربالنوع مشترک فرعونیان و کابالاییها یعنی «ایزیس» را تداعی کند. این ربالنوع مصری، یونانی و رومی در آیین کابالا که روح باستانی صهیونیسم امروزی محسوب میشود نیز همان جایگاه را دارد و الهه مادر و نگهبان جادو و طبیعت شناخته میشود. اگر کسی تصور میکند اینها اوهامات ذهنی نویسنده است باید ابتدا به این سوال پاسخ دهد که آیا مگر اسرائیلیات صهیونیسم خود چیزی جز اوهام شیطانی و بنیاسرائیلی خالقان آنگلو - یهودیاش است؟
اگر آخرین افشاگری ادوارد اسنودن را خوانده باشید درمییابید چرا داعش باید توسط طراحانش به جای خلیفهگری (Caliphate) مورد ادعایش با عنوان دولت (State) خطاب شود و به جای استفاده از واژه مصطلح Levant در انگلیسی برای جغرافیای باستانی سوریه، مستقیما از واژه عربی «شام» (SHAM) استفاده شود تا از مخفف Islamic State of Iraq and Sham نام ISIS شکل بگیرد؛ ربالنوع نگهبان اسرائیل!
اسنودن، پیمانکار سابق آژانس امنیت ملی آمریکا (NSA) در آخرین افشاگری بزرگش از دسیسههای پنهان آمریکا پرده برداشت و گفت: «سازمانهای اطلاعاتی آمریکا، انگلیس و اسرائیل در شکلگیری گروه موسوم به دولت اسلامی در عراق و شام (داعش) نقش داشتند و در عملیاتی با نام لانه زنبور،گروه داعش را تشکیل دادند. داعش برای حمایت از اسرائیل تشکیل شده است و هدف عملیات لانه زنبور تشکیل گروهی با شعارهای اسلامی است که تندروها را از سراسر جهان جذب کند و براساس اندیشههای تکفیری، سلاح خود را به سوی کشورهای مخالف موجودیت اسرائیل نشانه بگیرد».
این دارنده اسرار مگوی سیا و شرکا، همچنین صحت منابع دیگری را که میگفتند سرکرده داعش، «ابوبکر البغدادی» دوره فشردهای را به مدت یکسال زیر نظر عوامل موساد پشت سر گذاشته است، تایید کرد. این روزها کمتر کسی است که نداند داعش با ادعای خلافت در بخشهای نفتخیز سوریه و عراق، نقشه صهیونیستی تجزیه «خاورمیانه بزرگ» را دنبال میکند، نقشهای که هیلاری کلینتون هم در آخرین کتاب خاطراتش پرده از محور دیگر آن با پوشش اخوانالمسلمین، برای تجزیه دولتهای فعلی عربی از صحرای سینا تا خلیجفارس برداشته است. جالب این جاست که نقشه تجزیه «خاورمیانه بزرگ» در سال 2006 توسط رالف پیترز یک نظامی نومحافظهکار در دوران بوش طرح و به رامسفلد و دیگر سران «کابینه اضطراری دائمی ایالات متحده» ارائه شده بود، همان سالی که دکتر ابراهیم بن عواد بدری که امروز «ابوبکر البغدادی» خوانده میشود از طرف اربابان خود ماموریت یافت دولت اسلامی عراق را به عنوان شاخه مستقل القاعده در این کشور راهاندازی کند و همزمان راهی دورههای پیشرفته موساد و ناتو شد. این مقاله قصد ندارد بر مزدوری داعش برای غرب متوقف شود بلکه میخواهد به عقبتر برود و روشن سازد که اگر داعش را سگ هار آمریکا و نگهبان اسرائیل در منطقه تصور کنیم، خود اسرائیل سگ هار موجودیتی است به نام صهیونیسم که از سالها پیش مامور آشوبطلبی و تجزیه بلاد اسلامی شده است. اسرائیل خود داعشی دیگر و قدیمیتر است. پروفسور نوام چامسکی، متفکر یهودی ـ آمریکایی برجسته عصر ما به حق اسرائیل را پادگان آمریکا در قلب دنیای اسلام میخواند. شاید حتی با آنچه از نمادگرایی صهیونیستی وصفش در ابتدا آمد، تشابه آوایی اسرائیل و داعش (ISIS) هم در نوع خود بیدلیل نباشد، چنانکه برنامه تجزیه بلاد اسلامی-عربی خود سابقهای بسیار طولانیتر از طرح 2006 نومحافظهکاران آمریکا دارد و ریشه در توافقات فرانسه و بریتانیا در اواخر قرن نوزدهم تحت عنوان «سایکسـپیکو» برای تقسیم خاورمیانه دارد. ملتهای مسلمان تا آغاز قرن بیستم که روند تشکیل غده سرطانی اسرائیل به طور موازی در لندن و واشنگتن آغاز میشد، با آنکه به طور کلی تحت حاکمیت سه قلمروی بزرگ عثمانی، ایران و مملوک (مصر، لیبی و سوریه) بودند اما به ندرت مرزی مشخص میان خود قائل میشدند. در همین برهه زمانی صهیونیسم آنگلوساکسون که بوی نفت و مطامع بیشمار اقتصادی از این منطقه به مشامش میرسید با هدف تجزیه خاورمیانه وارد صحنه شد.
نکته اینجاست که صهیونیسم آنگلوساکسون در ابتدا هیچ ارتباطی با یهودیت نداشت و برخلاف تاریخسازی اسرائیلی که «تئودور هرتزل» را بانی صهیونیسم جهانی معرفی میکنند، این یک ایده بنیادگرایانه پروتستانی بود که در دهه 1840 توسط ویلیام بلاکستون، مبلغ مسیحی ـ آمریکایی مطرح شد. صهیونیسم آنگلوساکسون اولیه یک باور آخرالزمانی بود که میگفت طی جنگ نهایی در سرزمین صهیون (فلسطین) مسیحیان به آسمان برده خواهند شد و یهودیان (معتقدان به کتاب مقدس) نیز در این جنگ شرکت کرده و سرانجام به مسیحیت گرویده و پیروز خواهند شد. این چیزی است که هنوز بخش مهمی از مسیحیان آنگلوساکسون بویژه در آمریکا به آن باور دارند که ما به آنها «مسیحیان صهیونیست» میگوییم. طبعا یهودیان معتقد با مسیحی شدن خود مخالف بودند و در عوض کارتلهای بانکدار یهودی که عملا فقط در ظاهر یهودی و خداباور مانده بودند، ایده صهیونیسم مسیحی را فرصتی طلایی برای گسترش قلمروی تجاری خود یافتند. پس تئودور هرتزل سفسطهچین لائیک یهودیزاده و یکی از مجیزگویان سسیل رودز، سلطان الماس آفریقا و نظریهپرداز امپریالیسم بریتانیا و بنیانگذار آفریقای جنوبی و رودزیا (کشوری که نام خود را بر آن نهاد) مامور شد ایده صهیونیسم را از چنگ مسیحیان درآورد و یهودی سازد. با این وجود هنوز راه درازی مانده بود تا امروز در اوج سرسپردگی آنگلوساکسونها به صهیونیسم یهودیسازی شده شاهد یک دولت خودخوانده یهودی در بیتالمقدس باشیم و نیشخند بزنیم به اینکه سرآمدان مسیحیان (روسای جمهور و نخست وزیران آمریکایی و اروپایی) در مقابل دیوار ندبه سر خم میکنند. در حقیقت این بنیامین دیزرائیلی نخستوزیر یهودی بریتانیا و گماشته خاندان روتشیلدها بود که بهترین راهحل برای شرکت دادن زرسالاران یهود در استعمار بریتانیایی را ایجاد یک دولت یهودی در اوگاندای فعلی یا در آرژانتین معرفی کرد و دست آخر با الگوی سسیل رودز، سیاست خرید زمین و ایجاد آژانس یهودی در فلسطین را در پیش گرفت که حالا ارض مقدس و سرزمین موعود آنها خوانده میشود اما مهمتر از آن فلسطین، کماکان زمین صفر و مبنای توطئهای بزرگتر است که استعمار آمریکا و اروپا در قالب پروژه مشترک «صهیونیسم آنگلوساکسون» برای تجزیه و بلعیدن کل بلاد اسلامی طرح کردهاند. به همین دلیل اشغال ناشده ماندن آخرین قطعههای به جا مانده از فلسطین حقیقی یعنی نوار غزه و کرانه باختری (شامل قدس)، در نگاه صهیونیستها نقض غرض طرح و نقشه اولیهشان محسوب شده و به مثابه خاری است در چشم آنها. آنها در حالی فتنه داعش و امثال داعش را در گوشه و کنار جغرافیای اسلام به جان ملتها انداختهاند که هنوز مرحله اول نقشه تجزیه خاورمیانه را در خود فلسطین کامل طی نکردهاند. مقاومت خونین مردم از جان گذشته همین باریکه ساحلی ظاهرا نحیف غزه برای دستگاه استعمار، حکم آن کلبه محقر بر لب دریا در داستان «فاوست» گوته، شاعر بزرگ آلمانی را دارد. در آن داستان، «فاوست» نماد شیطانی توسعه امپریالیستی به هر قیمت، همه جا را با مدرنیسم بیرحم و مطلوبش شخم زده جز همان یک کلبه که یک زوج پیر و فقیر اما خوشبخت در آن زندگی میکنند و همین کلبه تا لحظه برچیده شدن، خواب و قرار را از فاوست میگیرد. مقاومت و پابرجایی غزه دقیقا چنین معنایی برای صهیونیسم آنگلوساکسون و مزدوران پادگاننشین اسرائیلیشان دارد. تا وقتی پرچم فلسطین بالا باشد، نقشه استعمار برای تجزیه و آشوب کل خاورمیانه درمبدأ شکست خورده باقی میماند.
منبع: وطن امروز