کد خبر:۳۵۰۲۹۶

چه کودکانه در این قتلگاه می‌میرم

محمد سعیدمیرزایی در پاسخ به جنایات رژیم صهیونیستی این چنین سروده است: و در برابر چشمان مردم دنیا/ چه کودکانه در این قتلگاه می‌میرم/ نشسته‌ام سر آوار خانه٬ در حالی/ که چشم دوخته‌ام توی ماه می‌میرم.

به گزارش گروه فضای مجازی «خبرگزاری دانشجو»، همزمان با حملات گسترده رژیم صهیونیستی به غزه بسیاری از شاعران، نویسندگان و هنرمندان کشورمان نیز دست به قلم شده‌اند و از مقاومت مردم مظلوم غزه حمایت می‌کنند. محمد سعید میرزایی در وبلاگ مثل غزل سروده‌های خود را آورده است:



 «فریاد انسان خواهی»



می‌خواهم از تو خاطره بنویسم٬ شعری برای جنگ٬ بهاری که

از راه می‌رسد خبرش دائم٬ شعری به رنگ‌ بغض اناری که

 

شعری برای غزه٬ برای غم؛ شعری برای مردم مظلومش

شعری که بوی خون بدهد؛ شعری٬ بر برگ‌های سبز چناری که

 

یک ایستگاه از سفرت مانده، یک مشت سایه دور و برت مانده

در پشت چشم‌های ترت مانده، هذیان انتظار قطاری که

 

دست جدای مادر من آنجا، انگش‌تر عقیق پدر اینجا

تأثیر گوشوارهٔ خونینت، امروز کرده با همه کاری که

 

دنیا به ساز ما که نمی‌چرخد، دنیا برای ما که نمی‌چرخد

دارد به اشتباه که می‌چرخد، دنیای ما به گرد مداری که

 

خمپاره‌ها به جای عروسک‌ها٬ بر دست‌های کوچک کودک

معنای خاله بازی موشک‌ها٬ اطراف سنگ‌های مزاری که

 

در دست مثل اینکه تبر دارد٬ از حال و روز من چه خبر دارد؟

آمد میان خواب تو بردارد٬ یک صندلی برای قراری که

 

من شعر می‌نویسم و می‌خندم٬ تو شعر می‌نویسی و می‌خوانی

او شعر می‌نویسد و می‌میرد؛ شعری برای غزه٬ بهاری که...

 

انگار تا همیشه زمستان است٬ در پشت پلک‌های تو پنهان است

و یک جسد که توی خیابان است٬ می‌ماند از تو یادگاری که

 

 «غزه هم صدا با درد»



تو را یک شب خدا می‌داند از پیشم کجا بردند

تو را بی‌آنکه من فهمیده باشم بی‌صدا بردند



تو را بردند بی‌آنکه از این دل با خبر باشی

به جرم من به جرم بودن با من تو را بردند



گروهی مثل اینکه با خدا هم دست٬ شاید هم

تو را از جانب ابلیس با نام خدا بردند


پس از اینکه تو رفتی بعد از آن هر روز و پی در پی

گروهی آبرو را از تمام روستا بردند



سوال از ما نمی‌کردند حتی هم برای من

نمی‌گفتند که اصلاً تو را دیشب چرا بردند؟



تو را بردند بی‌آنکه تو از من با خبر باشی

تو را دیشب خدا می‌داند از پیشم کجا بردند

 

 

 «برای کودکان معصوم غزه»



برای کودکانی که مرده‌اند ولی زنده خواهند ماند:



به خواب می‌روم و‌گاه گاه می‌میرم

به روی دست پدر بی‌گناه می‌میرم



مرا به جرم کدامین گناه باید کشت؟

چه کرده‌ام که در این اشتباه می‌میرم؟



نمک مپاش به زخمم وگرنه می‌سوزم

نمک مپاش به زخمم که آه.. ٬ می‌میرم



فرار می‌کنم از دست گرگ‌ها اما

به دست طایفه‌ای رو سیاه می‌میرم



چه سرنوشت بدی٬ روزگار نامردی!

که بین مردم بی‌سرپناه می‌میرم



و در برابر چشمان مردم دنیا

چه کودکانه در این قتلگاه می‌میرم



نشسته‌ام سر آوار خانه٬ در حالی

که چشم دوخته‌ام توی ماه می‌میرم

ارسال نظر
captcha
*شرایط و مقررات*
خبرگزاری دانشجو نظراتی را که حاوی توهین است منتشر نمی کند.
لطفا از نوشتن نظرات خود به صورت حروف لاتین (فینگیلیش) خودداری نمايید.
توصیه می شود به جای ارسال نظرات مشابه با نظرات منتشر شده، از مثبت یا منفی استفاده فرمایید.
با توجه به آن که امکان موافقت یا مخالفت با محتوای نظرات وجود دارد، معمولا نظراتی که محتوای مشابهی دارند، انتشار نمی یابد.
پربازدیدترین آخرین اخبار