به گزارش گوه فضای مجازی« خبرگزاری دانشجو»، این ایام شاهد واکنشهای هیجانی و بسیار شدید افراطیترین چهرههای عرصه سیاست و حتی اقتصاد کشور در تقابل با حق قانونی مجلس در موضوع استیضاح وزیر علوم هستیم. فضا به حدی تیره شده که فاطمه هاشمی جرم فرجیدانا را با مهدی هاشمی مقایسه میکند و میگوید: «خطاکاران و ظالمان مورد حمایت هستند و منتقدان، معترضان و آنهایی که میخواهند از حق خود دفاع کنند، راهی دادگاه و مجلس میشوند. مثل فرجیدانا که برخی از حقایق را بیان کرد(!)».
قطعا چنین جملاتی در یکقدمی محکمه از سر احساسات خواهرانه بیان نشده و چه بسا مقایسه مهدی هاشمی و فرجیدانا در فضای رسانهای پرهجمه کنونی کلید بازگشایی پروندهای مشترک باشد. آیا واقعا پرونده بورسیههای وزارت علوم در دوره دولت قبل تا این اندازه مهم است که خانواده رفسنجانی سهم فرجیدانا از بازی بزرگ «معاندین نظام» را در افشای همین لیست و نه حتی به کارگیری بیش از 140 مدیر منتسب به جریان فتنه، ارزیابی کنند؟ چرا این لیست برای فتنهگران تا این اندازه گران تمام شده است؟
کلید این ماجرا در سایت وزارت خارجه آمریکا نهفته است. سالها پیش در این وزارتخانه مهم دولت ایالات متحده، برنامههای گوناگونی برای گزینش، انتخاب و سرپرستی مالی- علمی دانشجویان مستعد کشورهای دیگر با هدف تربیت مدیران آینده جوامع بیگانه تعریف شد. از برنامه بورس فولبرایت گرفته تا آیرکس و انواع و اقسام شبکههای آمریکایی دیگر که برای تبدیل نخبگان آیندهساز سیستم رقیب از شکل ملی به نوع فراملی موردپسند سیستم غرب برنامهریزی میکنند. نخبگان فراملی نه خیانتپیشه هستند و نه لزوما وطننشناس و بیدین! بلکه در حین تربیت علمی دغدغههای ملی و بومیشان در فضای «جهان وطنی» به سمتی متفاوت جهتدهی شده است. به طور مثال محمدجواد ظریف که از دوران نوجوانی توسط خانواده خود به آمریکا روانه شد و تا سال 1385 کمتر توفیق تماشای ایران از نزدیک را مییافت در اتوبیوگرافی «آقای سفیر» خود را «دیپلماتی جهانیشده» معرفی میکند. «جهانی شدن» نخبگان ملی حریف از سر میل و علاقه، موضوعی است که نیاز به برنامهریزی، صرف هزینه و وقت دارد و البته این تخصص سیستم آموزشی آمریکاست!
واضح است که شناسایی و معرفی این حجم از نخبگان، بدون ارتباط گسترده و تعریف شده در ساختار وزارت علوم کشورمان و نهادهای خارجی نخبهپذیر مقدور نیست. با این فرض هرگونه تلاش برای ایجاد تغییر در پسزمینه ساختاری این شبکه، میتواند ماهیت سیستم تعبیهشده در آن طرف مرزها را با مشکلات جدی مواجه کند. به این ترتیب با معرفی افرادی که لزوما همگی انقلابی و ملیگرا نیز ممکن است محسوب نشوند در قالب لیست دانشجویان متقاضی دریافت بورس تحصیلی در بهترین دانشگاههای جهان اول، هدف اصلی دشمن از بازگذاردن این بخش از سیستم به سمت تقویت علمی بیهدف جامعه ایرانی شیفت مییابد! آمریکا همان کشوری است که از تحریم قطعات هواپیما و دارو و واکسن ضد مردم ایران نیز ابایی ندارد، پس طبیعتا بدون انگیزه کافی در طول 35 سال گذشته مسیر باریک نخبهپذیری از ایران را با چنگ و دندان باز نگاه نداشته است. مثال عجیب آن را میتوان در گنجاندن «بندی ویژه» در پیشنویس اولیه توافق هستهای ژنو به موضوع تامین هزینه بورسیههای ایرانی برای تداوم حضور دانشجویان بورسیه در خاک آمریکا و برخی کشورهای اروپایی با توافق میان «وزرای خارجه» ایران و آمریکا مشاهده کرد! در حقیقت آمریکا بخشی از تحریمهای وضعی خود را نقض کرد تا به تداخل برنامههای ویژهاش در ایران پایان دهد!
طبیعتا درصدی از این کلکسیون ارسالی از ایران جذب مراکز تحقیقاتی و سیستم آمریکا میشوند و شاید هرگز دیگر به کشور بازنگردند. اما شاید جالب باشد که بدانید از دوره هیلاری کلینتون تاکنون، سیاست این کشور در قبال دانشجویان بورسیه خارجی دستخوش تغییرات جدی شده و طرح بازگشت حداکثری نخبگان جهانی شده، به کشور مبدأ مورد حمایت و اجرا قرار گرفته است.
به این ترتیب نخبگان خارجی پس از سالها تحصیل به خرج دولت خود و تحت تربیت مدیران انواع اندیشکدههای تخصصی برای تصاحب عالیترین کرسیهای مدیریتی روانه وطن میشوند. مروری بر لیست عناوین شغلی فارغالتحصیلان برترین دانشگاههای آمریکایی- اروپایی در کشور خودمان موید این جریان است. تقریبا مدیریت تمام فتنههای داخلی و خارجی از جمله برنامه حقوق بشری غرب ضد ایران برعهده بزرگان همین سیستم است. «خواست مردم» برای آنها لزوما به معنای «دموکراسی» نیست چرا که تربیت شدهاند برای «مدیریت فضای جوامع جهانی» و سوق دادن امیال مردم به سمت خواستههای فراملی! با همین هدفگذاری است که تلاش ضدملی برای ایجاد تغییرات بنیادین در وطن را توجیه میکنند. البته واضح است که لزوما این موضوع به معنای موفقیت صددرصدی سیستم دشمن نیست و در این میانه نخبگانی نیز یافت میشوند که به جهت بهرهمندی از بنیه ارزشی و ملی از پس حفظ انگیزههای وطنپرستانه خود برآمدهاند اما در هر حال زیست در دنیای متفاوت و تربیت در سیستمی متضاد، بر آمال و آرزوها و دستگاه فکری انسانها ناخودآگاه تاثیرگذار است.
در حال حاضر فقط بیش از 200 مرکز متعلق به بهائیان، سلطنتطلبان و انواع فرق و گروههای سیاسی معاند از خود ایرانیان مقیم خارج از کشور وظیفه ارتباطگیری با دانشجویان ایرانی مقیم آمریکا و اروپا را برعهده دارند که در طول هر ترم تحصیلی از 500 تا بیش از 15 هزار دلار به هر دانشجو کمکهزینه تحصیل و اقامت هدیه میکنند. به این لیست مجموعه بسیار بزرگی از اندیشکدههای علمی، سیاسی و تجاری را اضافه کنید که به صورت آشکار با دولت متبوع خود در ارتباط هستند و وظیفه دارند از بورسیههای ایرانی حمایت علمی و مالی به عمل آورند.
در چنین فضایی ورود تعداد محدودی از افراد تایید نشده توسط لابی گسترده اساتید، محققان و مدیران مورد وثوق غرب که اغلب نخبگان فراملی نسل گذشته همین سیستم محسوب میشوند نیز ماهیتا برای شبکه خطرساز و دردسرآفرین است. پس به کار بردن مکرر لفظ «غیرقانونی» درباره لیست بورسیههای دولت قبل و مقایسه تکاندهنده اقدام فرجیدانا با مهدی هاشمی بدون برنامه و از سر هوچیگری نیست. هیچ عاقلی زیر بار این موضوع نمیرود که کل لیست یا اکثریت 3000 نفری بورسیههای دوره دولت قبل «معدل پایین» و «بیکفایت» و «کمسواد» بودهاند و فرضا این لیست افتضاحتر از بورسیههای فرمایشی و گزینشی سال آخر دوره اصلاحات است! اما با مرور نحوه عملکرد «شبکه جهانی انتشار دانش»، درک ازخودگذشتگی کل سیستم فتنه در نقش فدائیان «لیست بورسیهها» و انتحار ویژه فرجیدانا به عنوان شاهکلید این پرونده، چندان دشوار نخواهد بود.
اوضاع زمانی جالبتر میشود که بدانیم سوگلیهای وزارت خارجه آمریکا پس از اتمام اوقات تحصیلی و بازگشت به کشور به واسطه لابی اقتصادی دشمن در کشور مدیریت و پایش میشوند. هماکنون مجموعه بزرگی از شبکه شغلی متصل به شرکتهای چندملیتی سرمایهگذار در ایران تنها با تایید تیم دانشگاهی توجیه شده در سیستم یادشده پروسه اشتغال و ارتقای نیروهای موردعلاقه را به جریان میاندازند و دیگران را هیچ راهی به سفره پرشکوه خارجیها در ایران نیست! به این ترتیب به واسطه حمایت شغلی- مالی از نخبگان فراملی در فاز بازگشت به کشور، ارتقای درجه شهروندی، سازماندهی سیاسی و مسیر گفتمانسازی دروننخبهای توام با پایش دائمی به واسطه حفظ ارتباطات علمی در داخل و خارج کشور هموار میشود. آیا کسی را میشناسید که دست عسلی سیستم ولینعمت خود را رد کند؟!
کشف ارتباطات امثال مهدی هاشمی، باند کارگزاران غرب و سیستم یادشده با ردگیری نام شرکتهای نفتی و تجاری و واحدهای پولی- مالی مقیم در اطراف شبکه ارتباطی نخبگان بازگشته به کشور به آسانی میسر است. از مدیران فعلی کرسنت پترولیوم و رابطان نامدار نفتی گرفته تا انجمن بینالمللی مدیران ایرانی! از برخی نویسندگان و حامیان بهاصطلاح دانشگاهی بسته ضدرکود تا فتنهگران وابسته به شرکتهای چندملیتی نفتی که صبورانه مدیریت شبکه سازمانهای مردمنهاد در اغتشاشات سال 88 را برعهده گرفتند! بیهوده نیست که رئیسجمهور روحانی سمنها را «دولتساز» خطاب کرد! زنجیر اتصال مهدی هاشمی و فرجیدانا را باید در همین مسیر «عقبهپرور» جستوجو کرد که نان و عسل در دهان بهاصطلاح «معترضان» میگذاشت و آینده فتنه را با قراردادهای ایرانی- آمریکایی توفیقی و ویلیام میلر، گندهلات شورای امنیت ملی آمریکا در سال 82 در وزارت علوم با موضوع «بورسیه آزاد» ایرانیان در آمریکا در دوره اصلاحات رقم میزد! فرجیدانا سرباز صفحه شطرنجی تاریخی است... تاریخی مملو از خصومتورزی سیستماتیک آمریکا بر ضد ایرانیان.
منبع: وطن امروز