به گزارش گروه فضای مجازی« خبرگزاری دانشجو»، در شماره قبل این نوشتار به کلیات مربوط به جنگ سردهای نظامی و امنیتی در سطح 2 ابرقدرت و درانداختن طرح تازهای از رویارویی جهانی متمرکز بر سازوکارهای فرهنگی و تمدنی اشاره شد. در این بخش به ابعاد دیگری از وارد شدن غرب به رهبری آمریکا، انگلیس و فرانسه به مقابله گسترده، فراگیر و پایان ناپذیر در جبهه جنگ فرهنگی با شاخصههای هدایتگری سازمان نظامی ناتو خواهیم پرداخت.
انگلیس، فرانسه و آمریکا در 3 محور مشترک از اسلام انقلابی در هراس هستند که این 3 محور عبارتند از: سایه انداختن اقتدار فرهنگی جمهوری اسلامی در سطح جهان و خصوصا جهان عرب و اسلام و از دست دادن پایگاههای مشروع برای بهرهبرداری از منابع انرژی و معدنی این کشورها، هراس از توسعه جمعیت مسلمانان با این نگاه که اصولا افزایش جمعیت فینفسه یک موضوع در افزایش توان ملی هر کشور به شمار میآید و در نهایت افزایش آمار مسلمانان جهان نیز از این قاعده مستثنا نیست و دیگری به بنبست کشیده شدن ایده تفوق لیبرال ـ دموکراسی بر سایر گفتمانهای رقیب همچون اسلام سیاسی و انقلابی. با این رویکردها نیاز بود 3 دستور کار مهم در اختیار سازمانهای فرهنگی غرب قرار بگیرد تا پس از مدیریت اضمحلال و مستهلک کردن ارزشهای آسیایی، اینبار ارزشهای فرهنگی اسلام سیاسی نیز در سطح جهان دستخوش حمله قرار گرفته و راهی بخشهای دور افتاده در موزههای دینشناسی و مطالعات جمعیتشناسی شود. این دستور کارها عبارتند از: «خارج کردن ایران از مرجعیت فرهنگی» و بدلسازی فرهنگی برای ایران در سطح منطقه و جهان که این موضوع با جایگزینی ترکیه، قطر و عربستان در برنامههای کاری تعریف میشود، دیگری دگرگونی سبک زیست مسلمانی با هدف استراتژیک کاهش جمعیت و رشد قدرت ملی و منطقهای مسلمانان و در نهایت القای «آقایی فرهنگی غرب» و بالاسر بودن «فرهنگ انگلیسی»، «فرانسوی» و «آمریکایی».
آمریکاییها پس از جنگهای خلیجفارس با عراق در1991و استفاده وسیع از فاکسنیوز و سیانان در نقش ابزاری روانی و تبلیغاتی در پیشبرد جنگ بهعنوان یک عامل روبنایی، دریافتند که تاثیر اطلاعرسانی علیه کشورهای اسلامی و عربی تا چه میزان میتواند تعیینکننده بوده و معادلات قدرت و امنیت را تبیین کرده و به جهات مختلف ببرد اما در عین حال آمریکاییها با برنامههایی بسیار جدیتر و از قبل طراحی شده درگیر مدیریت پروژههای فرهنگی کلانتری همچون طالبان و القاعده بهعنوان بدل فرهنگی در برابر اسلام انقلابی بودند، جریانهایی مرکب از حماقت متعصبانهای که ناشی از برنامهریزی منسجم سازمان اطلاعات مرکزی آمریکا تلقی میشد.
به محض اینکه غربیها یک نماد فرهنگی در جهان عرب با نام صدام حسین تکریتی را در 1991 به معرض نابودی کشاندند و ناسیونالیسم عربی وی را که عملا نهتنها موفق نشده بود بلکه دردسرهای بسیار زیاد امنیتی و اقتصادی را نیز برای غرب به همراه داشت از بین بردند، طبیعتا آمریکاییها را وادار به ساختن بدلی دیگر در سال 1994 در بعد مبارزه با اسلام انقلابی کرد.
هدف عمده غربیها از طراحی گروههای تروریستی نظیر طالبان، القاعده و اخیرا داعش، ساختن بدل گفتمانی و فرهنگی در برابر اسلام انقلابی است که رهاورد آن در بعد فرهنگی تربیت نیروهای مجاهد با رویکرد سازندگی و آبادانی جهان اسلام و توجه و تمرکز بر نقاط اصلی دشمنی است، ضمن اینکه همچنان غرب بخوبی میداند بر پایه سیاستهای قدیمی انگلیس دور اختلاف و دشمنیهای فرقهای و قومی در کشورهای خاورمیانه باید ادامه پیدا کند، چرا که ادامه یافتن این نزاعها عملا به تثبیت قدرت غرب در منطقه و تامین ثبات در محدودهای از قیمت و میزان کسب منابع انرژی فسیلی کمک خواهد کرد. شکلگیری طالبان، القاعده و اخیرا داعش از جمله اقدامات فرهنگی در بعد موضوعات استراتژیک علیه کشورهای اسلامی و بهطور مشخص اسلام با قرائت عملگرا و ضد سلطه به شمار میآید و درست به همین علت است که گروههای روشنفکری و شبه فرهنگی در پیرامون غرب که توسط برخی فارسیزبانها نمایندگی میشوند در ماههای اخیر به ترسیم و ساختن تشابه میان داعش و تفکر انقلاب اسلامی ایران تاکید میکنند، در واقع حرکتی نظیر سازمان تروریستی مذکور(داعش)، خودکشی غرب از ترس مرگ در وادی فرهنگی تلقی میشود.
رویکردهای فرهنگی غرب در جهان اسلام و خصوصا تا آستانه مرزهای جمهوری اسلامی به همین موارد ختم نمیشود.
در مصر غربیها با دامن زدن به رویکردهایی که مشابه آن در ایران با عنوان پانایرانیسم و احمد کسروی شناخته میشود، توانستند فرهنگ مصری را بر فرهنگ اسلامی تسری داده و جنبشهای اجتماعی را درگیر مسائل قومگرایانه و ملیگرایانه کنند و بینتیجه ماندن انتظارها از کانون فرهنگی و گفتمانی چون دانشگاه الازهر نتیجه همین سایه سنگین نژادگرایی به شمار میآید.
لبنان و تا حدی سوریه، فلسطین و اردن به چشم کشورهایی برای تبدیل شدن به عشرتکدههای اروپایی نگریسته شدند و تونس حتی با عنوان سرزمینی برای ییلاق و قشلاق فرانسه شهرت یافت و همین روند نیز البته هم اکنون در کشورهای مورد اشاره در حال تثبیت است که طبعا جمعیت و جامعه این سرزمینها از مساله مهاجرت و زندگیهای توریستی نهایت آسیبها و دگردیسی فرهنگی را دریافت کردهاند. اجرای یک رشته سیاستهای کلان در همکاریهای فیمابین میان بنگاههای تولید موسیقی، فیلم و سریال در کشورهای عربی و اسلامی و هالیوود و موسسات فرانسوی فعال در امر آموزش نخبگان هنری که متاثر از فراماسونری و سبکهای اندیشهای از این دست است به شکل مشهودی موجب شد سینما و هنر و اندیشه در مکاتب عربی عمدتا با رویکردی بسیار نزدیک به غرب، جنسی، منفعتطلبانه، تنبل و ترسو بار آورده شود، همین هنر بیفایده و از خویش بیگانه است که امروز نمیتواند بانی هیچ حرکت موثری در سرزمینهای اسلامی باشد. از این گذشته تقویت سینمای بالیوود که در هرحال به سبک زندگی شرقی از نظر موقعیت جغرافیایی و همینطور برخی شاخصهای روبنایی فرهنگی نزدیک است نیز در هند از جمله رویکردهای فرهنگی معطوف به کشورهای عربی و اسلامی تلقی میشود و باعث شد تا هرچه بیشتر فرهنگ در سرزمینهای هدف غربیها رنگ و بویی اصالتا غربی به خود گرفته و استحاله فرهنگی کشورهای هدف یک قدم به جلو حرکت کند، چرا که درست 2 سال بعد از 1990 که یک محصول مشترک فرانسوی و هندی تولید و عرضه شد، سال 1992 جایزه اسکار یک عمر فعالیت هنری نصیب یک هندی شد، جایزهای که بعدها با علاقه وافر فرانسویها به لیلا حاتمی، به اصغر فرهادی نیز تقدیم شد.
از اینها گذشته موسیقی عربی و ترکیهای از دیگر سازمانهای رسانهای و فرهنگی هستند که در طول 2 دهه گذشته در مسیر هرچه غربیتر شدن و استحاله فرهنگی پیش رفتهاند و عملا به سمپاتی برای رشد انگارههای غربی در کشورهای اسلامی بدل شدهاند. امروز همین موسیقی به ابزار مهمی برای غربگرایی در میان جوانان کشورهای عربی و اسلامی به شمار میآید. از سوی دیگر نیز امارات که تا اواخر قرن بیستم از وضعیت رسانهای بسیار راکد و اسفناکی برخوردار بود در تحولی بسیار قابل ملاحظه با تاسیس شهرکی مرکب از 800 شرکت رسانهای و اینترنتی به کانون فرهنگی، رسانهای و خبری در میان کشورهای عربی حوزه خلیجفارس تغییر هویت داده و با حمایت از شبکه خبری الجزیره حضور خود را در عرصه فرهنگی منطقه تقویت میکند، فعالیتهای فرهنگی که به مرور زمان، فرهنگ، حاکمیت، قدرت و مشروعیت در کشورهای اسلامی و عربی را دستخوش تحولات عظیمی خواهد کرد.
فصل بسیار مهم در رویدادهای فرهنگی و دگرگونی فرهنگی خاورمیانه وارد شدن ترکیه به فعالیتهای فرهنگی خاص از مقطع زمانی 2001 و در پی جنگ نظامی آمریکا در افغانستان است، ترکیه در جریان این جنگ با وارد شدن به فعالیتهای گسترده فرهنگی در افغانستان، خود را به مثابه بازوی فرهنگی ناتو در مبارزه با اسلام جهادی مطرح میکند، چرا که غربیها تصور میکنند دیگر وقت آن رسیده است تا بساط طالبان را از کشورهای منطقه جمع کرده و بدل بهتری همچون داعش را در سالهای بعد به جای آن مطرح کنند.
ترکیه تلاش بسیار زیادی را در افغانستان به کار میبندد تا قرائتهایی «غیرخشن» و «دموکراتیک» از دین اسلام را رواج دهد، چرا که تنها 2 سال بعد از حمله به افغانستان، رسانههای دولتی انگلیس و آمریکا در 2003 با انتشار برنامههای متعددی میکوشند یادآوری کنند که نقش ویژه غرب در کشوری همچون افغانستان دگرگون کردن نقش زنان و پرداختن به فاکتورهایی همچون پوشش و لباس و میزان آزادیهای اجتماعی در این جوامع است.
اسلام ترکیهای اما زوایای بسیار وسیعتری در سبک زندگی گروههای متوسط و شهروندان عادی نیز دارد که در خلال برخی از بروندادهای آن در قالب ساخت و توزیع محصولات فرهنگی خودنمایی میکند، این ترکیب ویژهای است که شامل قرائتهای فردمحور و البته غربگرا از اسلام بوده و همینطور ناظر بر مبارزه با احکام اجتماعی و فرهنگی اسلام است. این تنها اسلام ترکیهای است که میتواند منجر به تاسیس شخصیتهایی شود که در عین حال هم محجبه هستند هم خوانندگی میکنند یا اینکه میتواند حضور زنان با لباس پوشیده و بهاصطلاح اسلامی را در «دیسکوهای اسلامی» توضیح دهد. در شمارههای بعدی از این سلسله مطالب ضمن بررسی دقیقتر شاخصههای اسلام ترکیهای، برخی روشها و رهیافتهای کلان و خرد عملیات فرهنگی گسترده براندازی با عنوان جنگ سرد فرهنگی را مورد واکاوی قرار خواهیم داد.
منبع: وطن امروز