به گزارش گروه فضای مجازی« خبرگزاری دانشجو»، «بهترین دفاع حمله است؛ اگر روحانی در سال 88 روبهروی محمود احمدینژاد بود...» این تیتر و زیرتیتر شمارهی اول دور جدید نشریه «صدا» است. نشریهای که خود را هفته نامه اعتدالیون معرفی میکند. برخلاف آنچه تصور میشود مخاطب این تیتر دشمن خارجی نبوده و نیست؛ بلکه نویسنده توصیه به تهاجم را در قبال منتقدان و دلسوزان داخلی تجویز می کند. سردبیر این هفتهنامه در این شماره از مجله خود، در قالب سر مقاله با همین تیتر و زیرتیتر، یادداشتی را به نگارش درآورده است که نیمنگاهی به آن میتواند زاویه دید بهتری از نشریه و جریان رسانهای که این هفتهنامه بدان تعلق دارد، در پیش چشم خوانندگان بگشاید. آنچه در ادامه میخوانید مداقهای است بر این یادداشت.
شهروندان گوسفندند
از منظر اندیشمندان غربی از دیرباز توجیه حکمرانی و استبداد در شرق با منطق شبان و رمه و گرگ درنده بوده است. منطق سادهای که شبان را با همه رفتارها و ناملایمتیهایش برای گوسفندان به دلیل وجود گرگ درنده توجیه میکند. طی سالیان گذشته در فضای سیاسی رسانهای کشور هر بار که از این منطق به مثابه یک مثال برای توجیه حکمرانی استفاده می شد، جریان رسانهای شبه روشنفکر جیغ بنفش سر می داد که: «چه نشستهاید که مردم را گوسفند میخوانند، مردم رشیدند و نه محجور و گوسفند؛ نیاز به قیم هم ندارند.» اما امروز همان جریان شبه روشنفکر با تکیه گزینه هم نظرشان بر اریکه قدرت، خود مستمسک منطق شبان و رمه و گرگ درنده شدهاند، آنهم برای توجیه ناملایمتیها و استبدادورزیهای حکمران هم نظر. سر دبیر صدا سرمقاله خود را با شعر منتشر شده در صفحه اینستاگرام روحانی که در توجیه حمله روحانی به منتقدانش درج شده آغاز میکند:
شبانی با پدر گفت ای خردمند
مرا تعلیم ده پیرانه یک پند
بگفتا «نیکمردی» کن نه چندان
که گردد چیره گرگ تیز دندان
آنچه در این شعر نمود دارد تلاش برای توجیه رفتار رئیسجمهور در قبال منتقدان، آن هم با منطق ساده شبان و رمه و گرگ درنده است. نویسنده مقالهی مورد مداقه، بخش اعظمی از یادداشت خود را صرف گرگتراشی برای توجیه استبدادورزی شبان مینماید. صغری کبری چینی برای گرگنمایی و بنیادگرا معرفی کردن بخش مهمی از جریانهای سیاسی منتقد دولت در این متن بههمین جهت از سوی نویسنده دنبال می شود.
با دقت بیشتر میتوان دانست که در فحوای این منطقِ مورد تایید نویسنده، مردم محجور و رمه فرض میشوند که نیاز است شبانی مراقب ایشان باشد. نویسنده این یادداشت در بخشی از نوشته خود پس از گرگنمایی جریان رقیب بیمحابا و با صراحت چنین مینگارد: «ترحم بر پلنگ تیز دندان، ستمکاری بود بر شهروندان» این منطق از سوی حرفهایترین روزنامهنگار حامی دولت اعتدال به روشنی در توجیه شبانی رئیس دولت اعتدال دو گزاره را مطرح می کند:
1- منتقدان دولت پلنگ تیز دندانند
2- شهروندان گوسفندان
این منطقِ حرفهایترین روزنامهنگار حامیِ دولت اعتدال در دفاع از رفتار رئیس دولت اعتدال است.
نویسنده این یادداشت در بخشی از نوشته خود پس از گرگنمایی جریان رقیب بی محابا و با صراحت چنین می نگارد: «ترحم بر پلنگ تیز دندان و ستمکاری بود بر شهروندان» این منطق از سوی حرفهایترین روزنامهنگار حامی دولت اعتدال به روشنی در توجیه شبانی رئیس دولت اعتدال دو گزاره را مطرح می کند: 1. منتقدان دولت پلنگ تیز دندانند 2. شهروندان گوسفندان.
نقطه عطفی که تاریخ را به دو نیم کرد
تا دیروز از جمله خصیصهها و رسالتهای روشنفکری نقادی قدرت و شوریدن بر قدرت مستقر بود و این شورش و بر قدرتبودگی، مدالی بود که روشنفکران با افتخار آن را بر سینه سنجاق میکردند؛ اما امروز این مدال رنگ باخته و جریان رسانهایِ خود روشنفکر خوانده، نه تنها بر قدرت نیستند بلکه مبدل به توجیهگران رفتار قدرت شده تا آنجا که مستمسک به منطق شبانی و رمه و گرگ درنده میشود و این تناقض، طنز تلخ روزگار ما است.
کار این جریان رسانهایِ خود روشنفکر خوانده در توجیه رفتار قدرت تا جایی پیش رفته است که نویسنده مقاله مورد نظر، رفتار رئیس جمهور در توهین به منتقدان را نه تنها توجیه که آنرا نقطه عطف تاریخ قلمداد نموده است. سردبیر صدا در مقاله یاد شده در اینباره مینویسد: «ایران امروز اما رئیس جمهوری دارد که چون سید محمد خاتمی تحولخواه و به اندازه محمود احمدینژاد بیپروا است . روحانی یک سیاستمدار حرفهای است؛ نه همیشه لبخند میزند و نه همواره اخم در چنته دارد. مطمئن باشید بیدلیل عصبانی نمیشود و شاید اصولا هیچ عصبانیتی از او بیحکمت و خارج از کنترل نباشد... رسیدن به چنین ترکیبی از تحولخواهی در بینش و بیپروایی در روش یک اتفاق نادر تاریخ سیاسی معاصر ایران است... »[1]
این سخنان به قدری صریح و روشن موضع این جریان در قبال قدرت را بیان می کند که نیاز به هیچ نتیجهگیری و توضیح بیشتر نیست.
مفتخر به لیبرالیسم
«احمدینژاد و روحانی، این دو شمایل جدید عصر ما هستند که یکی (احمدی نژاد) از منتهی الیه چپ جناح راست، آنرا رادیکالیزه کرده و دیگری (روحانی) از منتهی الیه راست جناح چپ، آن را لیبرالیزه میکند. محمود احمدی نژاد محافظهکاران کهن را به اصولگرایان نوین بدل کرد و حسن روحانی سوسیالیستهای سابق را به لیبرالهای جدید مبدل خواهد کرد.»[2] آنچه خواندید بخش دیگری از مقاله مورد اشاره است. مقالهای که نویسندهی آن در قامت مهمترین مدافع رسانهای دولت بیش از آنکه اعتراف کند، افتخار دارد به اینکه رئیس دولت اعتدال در جهت لیبرالیزه نمودن جامعه گام می نهد. البته این موضوع طی یک سال گذشته بالاخص در حوزه اقتصاد بروز جدی داشته تا آنجا که صدای اعتراض بسیاری از اقتصاددانان از جمله نهادگرایانی که در ابتدای دولت مدافع آن بودند را نیز درباره سیاستهای اقتصادی دولت بلند نموده است. گفتنی است در حوزههای اجتماعی و فرهنگی نیز نگرانیهایی در مشی دولت وجود دارد؛ نگرانیهایی که با بروز رگههایی از مشی لیبرالی در دولت بیش از پیش اهمیت مییابد.
در مجموع در تحلیل نظری دولت اعتدال در این موضوع می توان با نویسنده مقاله هم نظر بود و در تکملهی آن اضافه داشت که اعتدال برخلاف اصلاحات که به دنبال پروژهی «پروتستانتیسم اسلامی و آشتی دین با دموکراسی» بود، پروژهی «آشتی اسلام و سرمایهداری» را پیگیری خواهد نمود؛ پروژهای که از خاستگاه پراگماتیستی (عملگرایانه) این دولت نشات می گیرد و نتیجه آن چیزی جز پیمایش مسیر لیبرال سرمایه داری نیست.
تراژدی چپهای جوان و کمدی اعتدال
با دقت نظر در یادداشت سر دبیر نشریه صدا میتوان ماکیاولیسم مضاعفی را در توجیهات وی یافت. وی عاداتی که خود معترف میباشد که از عادات جریان روشنفکری است به مردم تعمیم داده و می نویسد:
«برخی از ما مردمان ایران به خصوص در لایههای روشنفکری خود به بحران اخلاقی عمیقی مبتلا هستیم که ریاکاری یکی از نمادهای آن است. در حوزه خصوصی به صریحترین و حتی رکیکترین صورتها از یکدیگر یاد میکنیم و در حوزه عمومی به مداهنهآمیزترین روش با هم سخن میگوییم.»[3] نویسنده، این بند از نوشته خود را مقدمهای برای رسیدن به این نتایج قرار می دهد: «از سوی دیگر درک درستی از سیاست هم نداریم. با همان اخلاق ریاکارانه میگوییم سیاست جز خدمت خلق نیست و سعی میکنیم این واقعیت را که سیاست علمِ قدرت را فراموش کنیم. فراموش کنیم که سیاستمدار معلم اخلاق نیست... سیاست همواره علم کسب، حفظ و گسترش قدرت بوده است اما در سدهی اخیر به علمِ «مهار قدرت» هم تأویل شده است و تنها قدرت است که قدرت را محدود میکند. تقویت قوه تقوا کار بسیار خوبی است اما وظیفه سیاستمدار نیست... رویای «صلح کل»، اسطورهی «گاندی» و پندار نهضتهای «مخملی» نقش بر آب است... سیاست اخلاق اختصاصی خویش را دارد و به اخلاق عمومی هم پایبند است اما ارزشهای اخلاقی همانگونه که در عرصهی عمومی صدق میکنند در عرصه سیاسی صادق نیستند... هر دو [احمدی نژاد و روحانی] میدانستند که «بهترین دفاع، حمله است» نسل سیاستمداران ایرانی عوض شده است. اصولگرایان چه بخواهند و چه نخواهند محمود احمدینژاد شمایل آنان است و اصلاحطلبان چه بخواهند و چه نخواهند حسن روحانی شمایل ایشان است. سیاستمدارانی که سیاست؛ حرفهی آنان است نه فراغت آنان.» [4]
سیاست حرفهای که نویسنده یادداشت مورد نظر«بیپروایی» را یکی از اصول آن میداند و بهمثابه یک ارزش بدان مینگرد را میتوان ترجمان بومی شده از ماکیاولیسم دانست.
شاید همین رویکرد در سیاستورزی نویسنده بوده که موجب شده او بتواند فردی را که روزگاری در ابتدای دهه 80 مدیریت وقت همشهری را بر عهده داشت و او را به سردبیری مجله همشهری ماه، ضمیمه فرهنگی روزنامه همشهری و همشهری جهان گمارده بود کنار زند و در ابتدای دهه 90 به جای وی، عضو شورای مرکزی حزب کارگزاران سازندگی گردد.
شاید همین رویکرد بوده که روزنامهنگار چپ جوانی را که روزگاری از منتقدین جدی هاشمی رفسنجانی بوده و در روزنامهها علیه او مطلب مینوشت - که مجموع آن نوشته ها بعدها در کتابهایی نظیر «پدرخوانده و چپهای جوان»، «یقهسفیدها» و ... منتشر شده است- را مجاب نمود که امروز نقش سرباز را در حزب کارگزاران سازندگی برای هاشمی بازی کند.
شاید همین رویکرد بوده که موجب شد کسی که روزگاری مقالهای با عنوان «تراژدی توسعه، کمدی اعتدال» را در نقد ایده اعتدال هاشمی نوشته بود، به جایی برسد که امروز هفته نامهی «صدا» که صدای ایده اعتدال هاشمی است را منتشر نماید.
نویسنده مقاله «تراژدی توسعه، کمدی اعتدال» در مقاله خود از این سخن هگل که روزگاری گفته بود «همه رویدادها و شخصیتهای بزرگ تاریخ جهان به اصطلاح دوبار به صحنه می آیند» استفاده نموده و بدان اضافه میکند که به صحنه آمدن بار اول به صورت تراژدی و بار دوم به صورت کمدی اتفاق می افتد. سر دبیر صدا این سخن را مبنایی قرار میدهد تا هاشمی انتهای دهه 60 با ایده توسعه را با فرجامی تراژیک و هاشمی میانه دهه 70 با ایده اعتدال را کمیک بخواند و تخطئه کند.
چپهای جوانی که روزگاری متاثر از پیروزی پرفروغ لیبرال سرمایهداری بر کمونیسم، در ساحت سیاست ورزی ایران اسب خود را چهارنعل به سمت دموکراسی خواهی لیبرال می راندند -که با مخالفت اجتماعی فراگیر رو به رو شده و سرنوشتی تراژیک یافتند- امروز در قامت اعتدالخواهی و در معیت هاشمی و وفاداران قدیمیاش، به نام دموکراسیخواهی و به کام محافظهکاری قدرت را جستجو میکنند و به چیزی شبیه کمدینهای صحنه سیاست ایران مبدل شدهاند.
حال در روزگاری که چپ جوان دیروز در میان سالی امروز به مهمترین مدافع ایده کمیک هاشمی مبدل شده، میتوان منطق مقاله «تراژدی توسعه، کمدی اعتدال» را درباره نویسنده و هم نسلهای هم فکر او نیز صادق دانست. چپهای جوانی که روزگاری متاثر از پیروزی پرفروغ لیبرال سرمایهداری بر کمونیسم، در ساحت سیاست ورزی ایران اسب خود را چهارنعل به سمت دموکراسی خواهی لیبرال می راندند -که با مخالفت اجتماعی فراگیر رو به رو شده و سرنوشتی تراژیک یافتند- امروز در قامت اعتدالخواهی و در معیت هاشمی و وفاداران قدیمیاش، به نام دموکراسیخواهی و به کام محافظهکاری قدرت را جستجو میکنند و به چیزی شبیه کمدینهای صحنه سیاست ایران مبدل شدهاند. چپ جوان دیروز درباره کمیک بودن اعتدال چنین می نویسد: « اعتدال، زمانی از معنای بر جای نهادن هر چیز در جای خود فرو می آید که مفهوم آن خط کشیدن بر نام میهمانان تازه قدرت و اصرار بر تکرار نامهای عهد عتیق یا وفاداران به آنها باشد و برای فروپاشی معنوی یک واژه هنگامی بار سنگین محافظهکاری آویخته می شود که برای عقیم کردن دموکراسی و فرو کاستن آن به سطح رقابت های درون خانوادهای به کار آید.»[5] و حال باید او و همراهانش از خود بپرسند آیا اعتدال امروز چیزی فراتر از این نوشته است؟ چپهای جوان دیروز که در صحنه سیاست سرنوشتی تراژیک یافتند باید از خود بپرسند آیا امروز در حال خلق یک کمدیاند؟
پی نوشت ها:
[1]. نشریه صدا. دوره جدید .شماره یک . یادداشت سر دبیر
[2]. همان
[3].همان
[4].همان
[5].روزنامه عصر آزادگان.6 بهمن. 1378 یا کتاب «پدرخوانده و چپهای جوان». نوشته محمد قوچانی . ص 128
منبع: برهان