به گزارش گروه فضای مجازی« خبرگزاری دانشجو»، تمایز میان "تئوری توطئه" و "توهم توطئه"، آن چیزی است که در فضای رسانهای-و حتی تاحد زیادی در فضای آکادمیک- نادیده گرفته شده است. تئوری توطئه (Conspiracy theory) برخلاف توهم توطئه ( Conspiracy illusion) دارای وجوهی عینی از واقعیت است. همواره هرگونه استعمارستیزی و نقش دادن به توطئه استعمار و پس از آن امپریالیسم یا استعمارنو، با برچسب ناجوانمردانه ای به نام "دایی جان ناپلئونی بودن" ،"توهم توطئه" و حتی "تئوری توطئه"(به معنای غیرعلمی آن که همان توهم توطئه از آن مراد می شود) مواجه گشته است.
کار، کار انگلیسی هاست؟
آیا می توان منکر نقش استعمار و خصوصاً انگلیس در ترتیبات و مقدرات و مقدورات این مرز و بوم بود؟ آیا نقش انگلیس حتی در تقابل صفوی-عثمانی غیرقابل انکار است؟ یا در سقوط عثمانی و برنشاندن نهال نامأنوس وخبیثه صهیونیسم در ملک اسلام؟و یا در روی کارآمدن رضاخان و باز رفتن وی و پس از آن در رفتن مصدق و آمدن محمدرضا شاه؟
برچسب توطئه، توطئه غرب و همان محفل های متشرق زده و غرب زده ای است که خواهی نخواهی و شاید از سر تغافل و تجاهل و شاید هم فریب خوردگی، استعمار را غسل تعمید می دهند و یا در معادلات ایران و آن چه به نام عقب ماندگی ایران در دوران شاهی از آن یاد می شود، عقب ماندگی را عامل استعمار می دانند و نه استعمار را عامل عقب ماندگی.
کسی مانند صادق زیباکلام در "ما چگونه ما شدیم" به صراحت رأی به "عقب ماندگی، عامل استعمار" می دهد(جالب این که در جایی دیگر از کتاب مزبور، شرایط زیست بومی و آب را عامل عقب ماندگی ایران معرفی کند و این یک تناقض است؛ چراکه این بار نه عقب ماندگی را عامل استعمار، بلکه تقدیر جغرافیایی را عامل استعمار تاریخی می پندارد).
در این که عقب ماندگی ایران و نالایقبودن شاهان و دستگشادگی آنان در پایگشودن پای دراز استعمار، خصوصاً استعمار انگلیس نقش داشته است تردیدی نیست؛ اما مشکل آنجاست که استعمار را گاه حتی تا حد مظلومیت و خادم بودن فرامی آورند و جریانات دورن گرا را با ادبیاتی شداد و غلاظ زیر ساتور نقد می نهند. شاید استعمار و به طور مشخص استعمار انگلیس با حضور مستقیم در کشورها- مانند هندوستان- ثمرات خوبی برای آن کشورها به جای گذاشته است- همچنان که حتی کارل مارکس اذعان می دارد- اما حضور غیرمستقیم و شبه قیمومتی (البته اصطلاح قیمومت مربوط به بعد از جنگ دوم جهانی است) انگلیس در ایران جز تباهی برای ایران درپی نداشته است؛ کمااینکه حضور امریکا و روسیه نیز از این حیث مستثنی نیست (موازنه و رقابت میان قدرت انگلیس و روسیه مانع از اشغال ایرانیان و مستعمره شدن رسمی آن در زمان قاجار می شد)
دوستان عاشق! دست بر قضا، این قضیه و قضای غرب است که دمادم گرفتار توهم توطئه است.
به عنوان مهمترین نمونه می توان به افزودن قید «فوبیا» بر اسلامفوبیا، ایرانفوبیا، شیعهفوبیا و ... اشاره کرد. در روان شناسی و در نزد زیگموند فروید، برای نخستین بار این اصطلاح به کار رفته است. منظور از فوبی یا فوبیا (phobia) یک اختلال هراسگونه پایدار و ترس غیرواقعی و توهم آمیز بیمارگونه است که هیچ مابه ازای خارجی و منشاء معقول و ملموسی ندارد و تنها زاییده اوهام و ترس های توطئه آلود فرد است.
این یکی از آن بزرگترین گاف های غربیان همین است که این چنین قیدی را برای ترس خود از اسلام و شیعه و ایران برگزیده اند. هراس آفرینی ای که منشاء آن اوهام است و خود اعتراف به دروغ بودن دارد. همین اسلام هراسی نیز از پروژه های توطئه آلود چهره جدید استعمار یا همان استعمار نو است.
در آخر تردیدی نیست که انگلیس، بیش از آمریکا و حتی بیش از روسیه به تاریخ ایران لگد زده است. شغالی – نگوییم روباه پیر- که پس از کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ مدام نفس واحسرتا کشید و نظاره گر جانشین شدن آمریکای تازه نفس به جای خود بود؛ آمریکایی که از آن پس تا رخداد انقلاب اسلامی بر مقدرات ایران حاکم شد.
این شغال مرموز، هنوز نیز با وجود تمام همکاری ها با آمریکا، آرزوی بازگشت به دوران دیرین خود را دارد. شغل این شغال، تنها لاشخوری نیست، بل خود یک درنده و شکارچی تاجر است و همپای آمریکا سودای سقوط انقلاب اسلامی را دارد؛ که البته این سودا نیز توهم دیگری است.
منبع: جهان نیوز