به گزارش گروه فضای مجازی« خبرگزاری دانشجو»، زنان ایران در جنگ تحمیلی هر یک به دلیلی در جنگ حضور داشته و یا حتی بدون آنکه در صحنه نبرد و شهرهای مرزی حاضر باشند از جنگ تأثیر پذیرفته اند.
زنان جنگ زده، اولین زنانی هستند که به لحاظ مکانی و زمانی با جنگ مواجه می شوند. مواجهه آنان غافلگیرانه و از سر ناچاری است. پس از مهاجرت دسته های مختلف جنگ زدگان به شهرهای امن تر، عده ای از زنان برای کمک به صحنه نبرد در شهرها باقی می مانند یا از خانواده جدا شده و به شهر خود مراجعت می کردند. این عده بسته به تخصص و توانایی های خود در نقش هایی مانند پرستاری از مجروحان یا به خبرنگاری از عرصه نبرد می داختند یا به کارهایی مانند آب رسانی و غذارسانی به رزمندگان و تأمین تدارکات جبهه به جنگ می پرداختند.
برخی از زنان مانند شهناز حاجی شاه در همان اولین صحنه های نبرد به شهادت رسیدند. علاوه بر این دسته دیگری هم بودند که اصلا در مناطق جنگی حاضر نمی شدند بلکه به دلیل حضور مردان خانواده خود در جنگ، تجربه ویژه ای کسب می کردند. برای آنکه بتوانیم تجربه روزمره زنان از جنگ را ارائه دهیم این تجربیات را در شش مفهوم جای داده شده است که عبارتند از :
1. تجربه جدا شدن از زیستگاه 2. تجربه متلاشی شدن خانواده 3. تجربه تحول خویشتن زنانه 4. تربه بی حرمتی 5. تجربه تعلیق 6. تجربه جای گیری در زندگی روزمره
1- تجربه جدا شدن از زیستگاه: در روزهای اول جنگ و با اولین حملات هوایی و زمینی به سمت شهرهای آبادان و خرمشهر، تردید نسبت به ماندن یا ترک شهر ذهن همه جنگ زدگان را به خود مشغول می کند. اغلب آنان می کوشند از معرکه جنگ دور شوند و پس از رسیدن به مناطق امن تر و سکنی یافتن، زندگی شرایط سخت خود را به زنان جنگ زده نشان می دهد. آنان که اغلب بدون برداشتن هیچ اسباب و وسایلی در کوتاه ترین زمان از شهر خود خود گریخته اند با رنج و مشقت زندگی در شرایط سخت بدون کار، پول و وسایل اولیه مواجه می شوند. در این میان مهاجرانی که در خوابگاه های آماده شده در شهرهای بزرگ ساکن می شدند از مشکلات بیشتری برخوردارند.
آنان که اغلب تا دیروز در خانه های بزرگ می زیسته اند اتاق های کوچک خوابگاه را برای خانواده پر چمعیت خود بسیار تنگ و سخت می بینند. مشترک بودن سرویس های بهداشتی، از جمله بزرگترین مشکلات خانواده هاست. خصوصا خانواده هایی که دارای دختران و پسران نوجوان و جوان هستند. جنگ زدگان در کنار انقطاع از تجربه زندگی روزمره که بدان خو گرفته بودند. تجربه از جای کندگی تنظم اجتماعی را نیز درک می کنند.
آنان که تا دیروز در طبقه و جایگاه اجتماعی خاص می زیستند اکنون با بر هم خوردن منطق طبقات اجتماعی ناچار می شوند که در شرایطی سخت و مشابه با هم زندگی کنند. زندگی غنی و فقیر در کنار هم در خوابگاه هایی که فاقد امکانات اولیه است تلخی بیشتری از جنگ را در جان آنان می ریزد. تجربه مشترک دیگر اغلب زنان جنگ زده، تجربه دلتنگی است. آنان که خانه و کاشانه خود را از دست داده و مجبور به سکونت در مناطقی شدند که هیچ دلبستگی بدان ندارند و قادر به برقراری ارتباط با مردم شهرهای دیگر هم نیستند.
در مواردی شرایط سخت زندگی در دوران جنگ و کمبود امکانات در شهرهای دیگر نیز بر مشکلات آنان نیز می افزاید اما سختر از همه چیز تصویر گذشته ای است که زندگی روزمره در آن جریان داشت. زنان جنگ زده در نوعی نوستالژی شریک هستند که دور هم بودن اعضای خانواده خانواده های جنگ زده تعدادی از عزیزان خود را در طی جنگ از دست می دهند.
داشتن منزل مستقل، وضع مالی ثابت، خاطرات از شرایط اقلیمی از ویژگی های مشترک آن است. اگر چه این زنان در خاطرات خود به چنین دلبستگی هایی اشاره می کنند اما می توان گفت که در واقع، آنان دلتنگ نظم اجتماعی و روال عادی زندگی روزمره پیش از جنگ هستند که برایشان در بردارنده اطمینان و اعتماد بوده است.
منبع: طنین یاس