به گزارش گروه فضای مجازی« خبرگزاری دانشجو»، آنچه امروز بیش از هر چیز در عملکرد گروه خشن، بیتجربه و جوان داعش خودنمایی میکند، سعی و تلاش این گروه برای تبدیل شدن از یک گروه شورشی و تروریستی به یک دولت و حاکمیت و تعیین مرز برای خود است؛ موضوعی که از نامگذاری (دولت اسلامی) و تعیین منطقه تحت حاکمیت (عراق و شام) و تعیین خلیفه برای مسلمانان به خوبی مشخص میشود.
داعش هر چند در عملکرد اولیه، تصویری خشن و غیر انسانی از خود به جهان معرفی کرد اما این گروه به زعم خود خواست تا قبل از کسب همه عناصر مورد نیاز برای ساخت یک کشور، حکومت خود را در محدوده سرزمینی معینی تشکیل دهد تا سپس در سایه این استقرار، عناصری مانند جمعیت، حاکمیت و شناسایی بازیگران بینالمللی را به تدریج کسب کرده و دولت آرمانی و ایدئولوژیک خود را در آنجا بسازد. اتفاقاً ارائه تصویر خشن و خونریزیهای اولیه این گروه نیز این پیام را به دیگر بازیگران میدهد که داعش را طوعاً یا کرهاً باید پذیرفت و چارهای جز باز کردن جا برای این پدیده نوظهور نیست.
میتوان سکوت اولیه برخی دولتهای غربی و عربی در مقابل تحرکات این گروه تروریستی یا داخلی دانستن بحران داعش در عراق، توسط اوباما، رئیسجمهوری آمریکا را نیز اینگونه تلقی کرد که آنها نیز بنا داشتند به داعش فرصت دهند تا خود را به عنوان بازیگری بینالمللی و محق نشان دهد. بازیگری که قرار بود در یکی از مناطق مستعد برای تشکیل یک دولت جدید، پا به عرصه حیات بگذارد تا نشان دهد پروژه دولتسازی در عصر جدید مانند 70 سال قبل در فلسطین – هر چند با زور و نظامیگری- امری ممکن و مطلوب برای جهانیان است و نظامیگری هنوز از ابزارهای مشروع برای تحکیم قوانین بینالمللی است.
حال این سوال پیش میآید که آیا این گروه دچار بلندپروازی خام شده یا آنطور که تحلیلگران گفتهاند، این گروه، دولتهایی مانند عربستان، قطر، ترکیه و برخی دولتهای غربی و اسرائیل را نمایندگی میکند؟ و در واقع سیاهجامگان داعش پیشقراولان اندیشهای هستند که آن اندیشه هر چند پول و سلاح دارد اما امکان، توان، جرأت یا قصد سلاح به دست گرفتن و جنگ به صورت مستقیم ندارد؟ در این حالت خلافت خودخوانده داعش بخشی از جغرافیای تفکری وسیعتر خواهد بود که مرزهای فکری آن بسیار پنهانتر و وسیعتر از بخشهایی از عراق و سوریه است. با این تفاوت که بنلادنهای داعش ترجیح میدهند خود را خیلی در ملأ عام ظاهر نکنند. رویش سریع گروههای مشابه داعش، مانند طالبان، القاعده، بوکوحرام، الشباب و... در مناطق دیگر جهان و عملکرد یکسان آنها در انتخاب جهان اسلام به عنوان محیط زیست خود و استفاده بیحد از نظامیگری و خشونت، نمودی از جغرافیای فکری یاد شده و داشتن ریشه و ژن مشترک همه آنهاست.
اشاره شد که داعش به دنبال «مناطق مستعد» میگردد اما از مناطق بحرانزده سوریه یا شهرهای سنی و شیعهنشین و کردستان عراق، کدامیک مستعد فرود و میزبانی این دولت جدید خودخوانده است؟ و مردم کدامیک از این مناطق در آرزوی ظهور این گروه نامهربان نشستهاند؟ نگاهی به حوادث ماهها و سالهای اخیر در سوریه و عراق این نکته را گوشزد میکند که بحرانزدگی و ضعفهای ناشی از آن بیش از هر چیز زمینه دستاندازی به مناطق مختلف و دخالت در امور مردم آن مناطق را فراهم میکند.
اصل این موضوع که تولد داعش در مکانی میان 2 کشور بحرانزده اتفاق میافتد و این دولت عجول بخشی از سرزمین هر دو کشور را مستعد برپایی دولت نظامی خود میداند، نکته مهمی است. این دولت به مناطقی چشم دوخته که همه آنها در بحرانزدگی مشترک هستند. آنها - یا کسانی که به جای آنها فکر میکنند - احتمال میدادند مردم مناطق یاد شده از شرایط بحرانزده خود، آنقدر خسته هستند که هر دولتی– ولو دولت خونریز داعش- را خواهند پذیرفت و البته چنین نبود. مردم عراق و سوریه این دولت را -مانند لشکریانش- کاملاً وارداتی و بیگانه میبینند. ایستادگی در مقابل داعش نشان داد بهرغم مشکلات مردم این مناطق، حاکمیت یافتن با قهر و غلبه در دنیای امروز، به هیچوجه مطلوب نیست. همچنین معلوم شد مردم منطقه – اعم از شیعه و سنی و دیگر اقوام و مذاهب- همچنان تفکر تکفیری و وهابیت را تفکری اصیل نمیدانند.
داعش دولتهای مردمی سوریه و عراق و همچنین اقلیم کردستان و فرهنگ و مذاهب بومی این مناطق را برنتابید و شبهنظامیان داعش بر همه آنها یکجا تاختند. این گروه همزمان برای دیگران نیز در حد مقدور خط و نشان کشید. حال دولتها و مردم منطقه در مقابل این حرکت داعش یک سوال اساسی دارند و آن اینکه این گروه اساساً برای جمع کردن و ماندن آمده یا برای تقسیم و تفریق و رفتن! معلوم نیست این گروه برای حکومت آمده یا برای پاکسازی نظامی و تقسیم و تجزیه و تغییر نقشه ژئوپلیتیک منطقه. یعنی همان پروژه در دست اقدام غرب برای ایجاد «خاورمیانه جدید». در این حالت میتوان داعش را به قول خانم رایس جزئی از درد زایمان خاورمیانه جدید دانست که قرار نیست خیلی مانا باشد. در این صورت این گروه ارزش بالذات برای غرب نداشته و تنها جادهصافکن اهداف بعدی غرب در تجزیه و شعلهور نگه داشتن منطقه خواهد بود.
به هر صورت داعش همان طور که در کسب عناصر مشروعیت داخلی ناموفق بوده، در کسب عناصر مقبولیت بینالمللی نیز توفیقی نداشته است و شاید همین امر موجب شده حامیان بینالمللی این گروه به رغم صدور مجوز فروش نفت و حمایت تسلیحاتی از آن، نتوانند داعش را به عنوان بازیگری رسمی و مشروع در عرصه بینالملل شناسایی کنند و دولتهایی مانند امارات، عربستان و به قولی آمریکا که در ابتدای حمله طالبان به افغانستان دولت این گروه تروریستی را به رسمیت شناختند، خیلی تمایلی به ابراز قرابت خود و داعش نشان ندادهاند که هیچ، ظاهراً کمر به نابودی آن نیز بستهاند. غربیها در این مورد جدید حتی کارشان به آنجا نکشید که مانند طالبان، داعش را به «داعش خوب» و «داعش بد» تقسیم کنند. هر چند آنها کماکان به دفاع خود از مخالفان غیرداعشی بشار اسد ادامه میدهند.
آیا تاریخ مصرف داعش به پایان رسیده و عمر آن تا این حد کوتاه بوده است؟ آیا بناست گروههای دیگری با نامهای دیگر پروژه بحرانسازی و جداسازی مناطق اسلامی را دنبال کنند؟ آیا غرب کماکان تصمیم دارد از شبه انقلابیون تکفیری، وهابی و سلفی برای پیشبرد اهداف سیاسی و نظامی خود در جهان اسلام بهره ببرد؟ پاسخ همه این سوالات به میزان آگاهی، اتحاد و یکپارچگی عناصر اصیل جهان اسلام بستگی دارد. امری که باعث شد ماه عسل دولتهای برآمده از عملیات تروریستی از 70 سال به چند ماه کاهش یابد.
ظاهراً برای داعش سرعت حرف اول را میزند؛ سرعت در آمدن، سرعت در تغییر مردم و منطقه و در نهایت سرعت در رفتن!
منبع: وطن امروز