به گزارش گروه فضای مجازی« خبرگزاری دانشجو»، در این مقاله تلاش شده است تا با استفاده از رویکردهای نظری شرقشناسی و پسامدرنیسم، ماهیت جعلی و ساختگی عنوان خاورمیانه را آشکار کنیم. در این راستا، این امر اهمیت دارد که جعل واژه و ساخت معنا با روابط قدرت در پیوند است؛ کمااینکه خاورمیانه و عناوین مشابه آن، نظیر جهان سوم، بلوک شرق یا غرب، کشورهای توسعهنیافته و... همگی در یک چارچوب گفتمان قدرت غربی معنا داشته و برساخته شدهاند.
آنچه امروز منطقهی خاورمیانه نامیده میشود، علیرغم اختلافنظرهای گسترده دربارهی حدود و ثغور آن، از پُراهمیتترین مناطق در نظام جغرافیایی-سیاسی جهانی است. بیتردید جایگاه ژئوپلیتیک این منطقه در کنار میراث تمدنها و ادیان جهانی، آنگاه که با منابع گستردهی انرژی ممزوج گردیده، اهمیت خاورمیانه را صد چندان نموده و حتی عامل توجه استعمارگران و قدرتهای جهانی به این منطقه نیز بوده است. صاحبنظران بسیاری دربارهی ماهیت این منطقه و اینکه اساساً خاورمیانه چیست و آیا منطقهی فرهنگی است یا جغرافیایی و... تلاشهای نظری صورت دادهاند. اما پیشتر از همهی اینها، بازاندیشی دربارهی واژهی خاورمیانه میتواند ابعادی تازهای را دربارهی ماهیت خاورمیانه آشکار سازد. چه اینکه در یک تعریف پسامدرنیستی، اساساً اطلاق واژگان و ارادهی یک معنا بر یک مدلول، همواره از روابط قدرت سرچشمه میگیرد. لذا در این مقاله تلاش میگردد تا با تکیه بر ادبیات مفهومی شرقشناسی و پسامدرنیسم، بنیادهای اطلاق عنوان خاورمیانه مورد واشکافی قرار گیرد تا بتوان نتایج هویتی و روابط قدرت شکلگرفته از این فراگرد را آشکار ساخت.
1. شرقشناسی وارونه؛ نقد شرقشناسی غرب
شرقشناسی یکی از مهمترین «منظومههای معرفتی» دوران مدرن است. از همان آغاز هدف آن، «هویتسازی» برای اروپا در برابر «دیگریهای شرقی» بوده است. از این منظر، شرق بهمنزلهی یک نگرش، تمدن و تجربهی متفاوت، به تشخص اروپا در قالب هویتی مستقل و متفاوت از شرق کمک میرسانده است. لذا شرقشناسی، گفتمانی غربی پیرامون شرق بهشمار میرود. اما شاید برای اولینبار ادوارد سعید، متفکر فلسطینیالاصل، در کتاب «شرقشناسی» در سال 1978، که برای او آوازهی آکادمیک به ارمغان آورد، به مطالعهی ابعاد روابط فرهنگ و قدرت در شرقشناسی پرداخت. از دید او، شرقشناسی عبارت است از یک رشتهی فوقالعاده منسجم علمی که فرهنگ اروپایی در خلال دوران پس از عصر روشنگری توانست بهوسیلهی آن، شرق را از حیث سیاسی، جامعهشناسی، نظامی، ایدئولوژیکی، علمی و تخیلی اداره کند و حتی به وجود آورد.
در کتاب «فرهنگ و امپریالیسم»، سعید ادعا کرد که هویت جدید غرب بهوسیلهی مستعمرات آن تعریف شده است. این مستعمرات فقط اماکن فیزیکی در یک جغرافیای سیاسی نیستند، بلکه آنها مرزها و محدودههای آگاهی ما را با توصیف طرز فکر ما تعیین میکنند.» بنابراین شرقشناسی یک ترازنامه از جنبههای منفی بین غرب و شرق تولید میکند که در آن، شرق با موضوعاتی چون رکود تاریخی، طبقهی متوسط مفقوده، عدم تثبیت مفهوم شهروندی، فقدان شهرهای مستقل، ناکامی در ظهور عقلانیت ابزاری، علم سکولار، سرمایهداری صنعتی و سازمانهای عقلانی تعریف شده است. (ترنر، 1383: 22-23) در این دیدگاه، شرق بهعنوان «دگر» غرب به تصویر کشیده میشود که عمدتاً «دیگری» منفی بوده است و بهعنوان حاشیهی جهان متمدن نشان داده میشود. در واقع شرق بخشی از طبقهبندی اخلاقی غرب و نماد دونپایگی بوده است.
اما در برابر شرقشناسی، که شرق را بخش منحط جامعهی جهانی و حاشیهی فسادآلود جامعهی متمدن غرب بهشمار میآورد، نگرش انتقادی سعید، به شرقشناسیِ وارونه شهرت یافت. بدین معنا که شرقشناسی وارونه، گفتمانی است که روشنفکران و سرآمدان سیاسی «شرق» به کار میگیرند تا ادعا کنند هویتی «حقیقی» و «اصیل» دارند و سپس این هویت را به چنگ آورند و مالک شوند. این شیوهی هویتسازی برای خویش غالباً بهعنوان دانش خنثیکنندهی روایت غرب از شرق وانمایانده میشود. (بروجردی، 1378: 26-27)
اما پُرواضح است که شرقشناسی هیچگاه در هیئت صرفاً طرز نگاه غربیها به شرق محدود نماند، بلکه راهنمای استعمارگری قرار گرفت. متقابلاً انگیزههای سیاسی و استعماری نیز به پا گرفتن شرقشناسی کمک رساند. لذا در اینجا یک رابطهی دانش/قدرت میان شرقشناسی و استعمارگری برقرار گردید. جالب اینکه شرقشناسی و استعمار، از همان ابتدا، توجه ویژهای به جهان اسلام کردند. همانگونه که سعید تأکید دارد، در اروپا، اسلام مظهر وحشت، ویرانگری و شیطانصفتی نمایان شد و جماعت مسلمین همچون گلهی بربرهای منفور. (سعید، 1386: 99-102) برخی اندیشمندان نیز در تحلیل انتقادی گفتمانهای مختلف غربی دربارهی مسلمانان به این نتیجه میرسند که شناخت غرب از مسلمانان در چهار مقولهی «خشونت، شهوت، حرص و بربریت» قرار دارد. (Karim، 1997: 177)
لذا شرقشناسی، این فرصت، دانش و مشروعیت لازم را به اروپاییان داد تا غرب را نقطهی اوج تمدن انسانی قلمداد کنند و در یک رابطهی قدرت، در برابر شرق عقبمانده، کسب هویت نمایند. این همان چیزی است «اروپامحوری» نامیده شده است. به این مفهوم که اروپا و اروپایی تباران بهطور ماهوی از سایر ملل و اقوام متمایز و برترند. (Fraser، 2000: 47) همین اروپامحوری باعث گردید اروپا برمبنای شرقشناسی، به اطلاق نام و واژگان بر مناطق جغرافیایی بپردازد و به سایر فرهنگهای جهانی دستاندازی نماید.
در برابر شرقشناسی، که شرق را بخش منحط جامعهی جهانی و حاشیهی فسادآلود جامعهی متمدن غرب بهشمار میآورد، نگرش انتقادی سعید، به شرقشناسی وارونه شهرت یافت. بدین معنا که شرقشناسی وارونه، گفتمانی است که روشنفکران و سرآمدان سیاسی «شرق» به کار میگیرند تا ادعا کنند هویتی «حقیقی» و «اصیل» دارند و سپس این هویت را به چنگ آورند و مالک شوند.
2. پسامدرنیسم؛ شالودهشکنی دوگانههای ارزشی غرب
رویکرد دیگر در مطالعه و بازاندیشی هویتها و واژگان و رابطهی قدرت، پسامدرنیسم است. البته باید تأکید کرد که پسامدرنیسم، سبدی از پندارها و نظریههاست که چه بسا بتوان وجه مشترک همگی آنها را در نقد مدرنیسم و به چالش کشیدن مواضع پایهای آن دانست. مهمترین هدف انتقادهای شالودهشکنانهی پسامدرنیسم، مشخص ساختن و آشکار کردن ضعفها، کاستیها و شکستهای مدرنیته و روشنگری بود که بهرغم ادعاهای شارحانشان، به اهداف رهایی بشری و عقلانیت مورد نظر دست نیافته و نتیجهای جز فاشیسم، بیگانگی و انزوای فردی، عقلانیت ابزاری، علوم و بینشهای علمی اثباتگرایانه و اروپامداری علوم، فلسفه، هنر و تحمیل بینشها نداشته است.
در اینجا میتوان از رویکرد شالودهشکنی ژاک دریدا استفاده نمود. شالودهشکنی فرایندی است برای نشان دادن اینکه چگونه پیامهای آشکار و صریح مؤلف یک متن یا خالق یک اثر، در نتیجهی دیگر جنبههای عرضهی آن اثر، تضعیف و محو میگردد و در نهایت، پیام اصلی مؤلف، تحتالشعاع جنبههای فرعی آن به فراموشی سپرده میشود. (های، 1390: 370) شالودهشکنی یک روش کلی برای بر هم زدن مفاهیم و تقابلهای دوگانهای (مانند غرب-شرق و...) است که ثابت فرض میشوند. بنا به گفتهی دریدا، تقابلات مفهومی فوق، هرگز بیطرف نبوده، بلکه شدیداً سلسله مراتبی هستند. به این معنا که به یکی از این دو اصطلاح نسبت به دیگری، امتیاز و ترجیح داده میشود. اصطلاح امتیازدادهشده حاکی از یک حضور، صحت، کمال، خلوص یا هویت است که گفته میشود اصطلاح دیگر فاقد آن است. لذا (در برابر این برتریجویی مفهومی) شالودهشکنی درصدد است تا نشان دهد که چنین تقابلهایی قابل پذیرش و دفاع نیست، چون هریک از این دو اصطلاح همیشه قبلاً به دیگری بستگی دارد. در حقیقت اصطلاح برتریدادهشده، امتیازش را تنها با اقرار نکردن وابستگیاش به اصطلاح تابع به دست میآورد. (وارد، 1384، 147-144) دریدا فلسفهی غرب را سرشار از دوگانهسازیهای متعددی چون شرق/غرب میداند که باعث تمامیتخواهی مفهوم اول (غرب) و سرکوب دیگر دوگانهی این رابطه (شرق) میشود.
لذا از این منظر، میتوان گفت اطلاق واژگانی چون شرق، خاورمیانه، جهان سوم و... در چارچوب یک رابطهی سلطه و قدرت قرار دارد و تبدیل به یک فراروایت غیرقابل تردید میگردد؛ چنانکه شاید امروزه واژگان مورد اشاره، مورد پذیرش و حتی بخشی از هویت افراد شده باشد. در حالی که پسامدرنیسم تأکید دارند واژگان فوق یک رابطهی ساختگی و جعلی است که تبدیل به سلطه شده است و باید آن را شالودهشکنی نمود. لذا از این منظر، قدرتطلبی غرب باعث گردیده است تا واژگان و دانش تثبیتکنندهی قدرت غرب تولید گردد. همانگونه که فوکو میگوید قدرت، دانش را تولید میکند و این دو مستقیماً بر یکدیگر دلالت دارند و هیچ روابط قدرتی بدون ایجاد یک حوزهی معرفتی وجود ندارد. (devetaki، 2005: 181)
به همین ترتیب، گفتمانهای قدرت غرب شکل میگیرند. گفتمان اروپامداری، استثناگرایی آمریکایی، لیبرالدموکراسی، توسعه و نوسازی، همگی گفتمانهای قدرت غربی هستند که دانش مقوم و تداومبخش غرب را تولید میکنند. بهعنوان مثال، اسکوبار سعى مىکند چگونگى پیدایش جهان سوم را بهعنوان یک مقوله از درون گفتمان توسعه، که به ایجاد سازوکارهای مداخلهگری در کشورهای جهان سوم منجر شد، نشان دهد. (Escobar، 1995)
3. رابطهی دانش/قدرت در جعل واژهی خاورمیانه
براساس توضیحات پیشگفته، باید انتظار داشت که اطلاق واژگان غربی در حوزهی جغرافیایی فرهنگی گوناگون و مرزبندی و تمایز قائل شدن میان فرهنگها، از یک طرف دارای بار هویتی، فرهنگی و تاریخی است و از سوی دیگر، ابعادی از روابط قدرت و سلطه را در طول تاریخ معاصر کشورهایی که جهان سومی خوانده میشوند، داشته است. لذا مفاهیمی چون هویت، قدرت نمادین، اعمال گفتمانی، ایدئولوژی، اسطوره، غیریتسازی و اروپامحوری، در پیوند با نامگذاری جغرافیایی قرار گرفته است.همانگونه که اصطلاح خاورمیانه (شرق میانه)، مفهومی راهبردی داشته و مانند اصطلاحات شرق دور و شرق نزدیک، مبتنی بر محوریت و مرکزیت اروپا، به رهبری ابرقدرت آن زمان، یعنی انگلستان، ساخته شده است.
بنابراین از نظر این نوشتار، اصطلاح خاورمیانه از یکسو بر ابعاد گفتمانی (دانش) غربی استوار است و از طرف دیگر، بر منافع استعماری قرار دارد (قدرت) و این همان معنای رابطهی دانش/قدرت بود که در شرقشناسی و پسامدرنیسم بدان اشاره شد. در واقع هنگام اطلاق واژگانی چون خاورمیانه، بایستی به چگونگی ساخت بازنمایی و تولید تصور توجه کرد؛ چراکه همین تصورات و بازنماییها پایه برای اعمال قدرت عینی میشوند. لذا باید پرسید: 1. چه کسی تصور را میسازد؟ 2. شرایط و موقعیت تولیدکننده در فرایند تولید چیست؟ 3. موضوع بازنمایی کدام است؟ و 4. مخاطب بازنمایی کیست؟ این موضوعات با توجه به موضوع جهانی شدن و گسترش رسانههای جمعی پیچیدهتر میشود. (Atterberry، 2010)
غرب برای تثبیت خود و تقویت مبانی هویتی خود، به دشمن نیاز دارد. بدون «غیریتسازی»، هیچ گفتمانی به تفوق و سلطه و به عبارتی به هژمونی دست نمییابد. غرب نیز برای اینکه هژمونی گفتمانی خود را پس از جنگ سرد و فروپاشی شوروی حفظ کند، به یک غیر نیاز داشت که همانا «جهان اسلام» بود.
همهی اینها باعث میگردد بگوییم واژهها و مفاهیم، خنثی نیستند. بازتاب نگرشی به جهاناند و نگرشی را در جهان بازتولید میکنند. بر این اساس، مفهوم «خاورمیانه» نیز خود روی دیگری از مفهوم «اروپامداری» است. البته فراموش نکنیم این روی دیگر، عقبمانده، غیرعقلانی، بیثبات، مشحون از خشونت، بیتوجه به حقوق بشر و... است که لازم است در یک رابطهی قدرت سلطه با اروپا قرار گیرد تا به درجهی تمدنی غرب برسد. آنچه این دیدگاه را (که بهعنوان نقطهی اوج امپریالیسم اروپایی است) تقویت میکند، مفهوم مدرنیتهی اروپایی است. مفاهیم صنعتی شدن، شهرنشینی و عقلانیت، تنها بهعنوان مفاهیمی که در درون اروپا رشد یافتهاند تلقی میشدند که اینک دیگران بدوی نیز از آنها بهرهمند میگردند تا آنها هم روزی به اروپا شبیه گردند؛ کمااینکه در طول تاریخ معاصر، تمام توجیحات گفتمانی غرب، از دوران استعمار تا زمانی که گفتمان توسعه مطرح گردید و بعد آن تا همین چندی قبل که طرح خاورمیانهی بزرگ ارائه شد، بر همین استدلال استوار است. گفتمانی که ادوارد سعید در شرقشناسی وارونه و ژاک دریدا در شالودهشکنی فلسفهی غرب، بنیان بیثبات و ماهیت قدرتمحور آن را آشکار میسازند.
لذا در تبارشناسی تاریخی اطلاق واژهی خاورمیانه، بهطور واضحی، به علایق و منافع استراتژیک بریتانیای استعمارگر در اواخر قرن نوزدهم میرسیم. ابداع این منطقه معمولاً به کاپیتان آلفرد تیر ماهان، افسر نیروی دریایی ایالات متحده و نگارندهی آثار کلیدی در زمینهی استراتژیهای دریایی، نسبت داده میشود. او در مقالهای که در سال 1902 منتشر گردید، ابراز داشت که بریتانیا بایستی مسئولیت حفظ امنیت در خلیج فارس و سواحل آن (یعنی خاورمیانه) را برای در کنترل داشتن هندوستان، برعهده گیرد. متعاقب آن، لرد کرزن، وزیر خارجهی وقت انگلستان، در مجلس اعیان این کشور، در بحثی دربارهی ایران، خلیج فارس و ترکیه، از اصطلاح خاورمیانه استفاده کرد و اظهار داشت که خاورمیانه اصطلاح بسیار مفیدی است و وی قصد دارد اصطلاح مزبور را در مکاتبات رسمی دولت انگلستان به کار ببرد. پس از آن واژهی خاورمیانه از شهرت جهانی برخوردار شد. البته آنگاه که پای منافع آمریکا به منطقه باز شد، تعریف مرزهای خاورمیانه متناسب با منافع آمریکا صورت گرفت. مثلاً پس از خاتمهی جنگ سرد، برخی انتخاب واژهی «خاورمیانهی بزرگ» را برای بسط محدودهی جغرافیایی خاورمیانه پیشنهاد کردند که شامل آسیای مرکزی نیز میگردید.
این همان نکتهای است که بر آن تأکید بسیار گردید: رابطهی دانش و قدرت با اطلاق واژگان برای منافع. اما نباید این تلقی تقلیلگرایانه را داشت که تنها عامل ابداع و تولید تعاریف فوق، مربوط به منافع بریتانیا یا ایالات متحده بوده است، بلکه این ابداع واژگان در چارچوب یک گفتمان قدرت غربی قرار دارد که نتایج و آثاری فراتر از منافع موردی کشورهایی چون آمریکا داشته و شامل ابعاد هویتی و تمدنی نیز میگردد.
4. نتایج و آثار سیاسی جعل خاورمیانه
الف) قوام یافتن هویت غربی
اولین نتیجهی گفتمانسازی برمبنای شرقشناسی و اطلاق واژگانی چون خاورمیانه و... ایجاد یک هویت مشخص برای تمدن غربی و تعریف ابعاد آن است. از آنجایی که هر ساختار گفتمانی برای ایجاد خود، نیازمند یک «غیر» است و هویت گفتمان بهواسطهی همین تقابل شکل میگیرند، لذا باید انتظار داشت که شرقشناسی ابزاری مهم در پرداختن به اسلام در نگاه غربیان و تثبیت و تقویت هویت غربی باشد؛ چراکه غرب برای تثبیت خود و تقویت مبانی هویتی خود، به دشمن نیاز دارد. بدون «غیریتسازی» هیچ گفتمانی به تفوق و سلطه و به عبارتی به هژمونی دست نمییابد. غرب نیز برای اینکه هژمونی گفتمانی خود را پس از جنگ سرد و فروپاشی شوروی حفظ کند، به یک غیر نیاز داشت که همانا «جهان اسلام» بود. (سعید، 1386: 48) در این چارچوب، جهان اسلام و مردمان خاورمیانه باید متحجر، غیرعقلانی، جزمی، عقبمانده، واپسگرا و خشن معرفی و پذیرفته شوند. لذا جعل واژگانی وسیلهای است برای خودشناسی فرهنگ غربی و نیز توجیه سلطهی «امپریالیستی» بر مردمان غیرغربی.
ب) بحرانسازی در جهان اسلام
جعل خاورمیانه و متعاقب آن، ظهور دولتملتهای جدید در منطقه پس از فروپاشی عثمانی توسط استعمارگران، یکی از ریشهایترین علل بحران در خاورمیانه است. تقسیمبندی مرزهای جدید در خاورمیانه در قرارداد سایکس-پیکو 1914، همانند خود خاورمیانه، بدون ریشههای تاریخی و فرهنگی منطقه صورت گرفت. بیتردید ریشهی بسیاری از تنشهای قومی و مذهبی امروز، که خاورمیانه را فراگرفته است، در قرارداد سایکس-پیکو قابل ریشهیابی است. بحرانسازی دیگری که نتیجهی جعل خاورمیانه بوده است، بحران نوسازی در منطقه است. دانیل لرنر در کتاب «گذر از جامعهی سنتی» در مورد مدرن شدن خاورمیانه میگوید: آنچه از غرب میآید، انگیزههایی قوی است برای کشورهای خاورمیانه بهمنظور ساختن جامعهای مدرن. برای این کار، مدل غربی همچنان بهترین مدل است. باید دید غرب چگونه است و خاورمیانه باید تلاش کند همانگونه باشد. (به نقل از: صدریا، 1389)تردیدی نیست که پیشبینی لرنر تحقق نیافت و بالعکس، گفتمان نوسازی در خاورمیانه منشأ تنشهای بسیار و ظهور دیکتاتوریهای صدام و سادات گردید. برای حدود یک قرن، گفتمان نوسازی نه تنها باعث رشد و توسعهی منطقه نگردید، بلکه نیروهای مترقی منطقه و ظرفیتهای رشد را از میان برد.
ج) تداوم سلطهی ابرقدرتها در منطقه
بابی سعید در کتاب «هراس بنیادین» تلاش دارد تا آثار غربگرایی و پیامدهای آن در جهان اسلام را تبیین نماید. وی بر این اعتقاد است که منطق اروپامداری، امپراتوری نامرئی است که با گسترش دادن ابزارهای آشکار تسلط غرب بر سایر نقاط عالم، تلاش دارد تا گروههای اجتماعی و فرهنگ غیرغربی را در کنترل خود قرار دهد. (رکبه: سعید، 1379)
لذا بُعد دیگر جعل واژهی خاورمیانه، بیانگر بینش راهبردی غرب مبنی بر کسب «قدرت» است. این رویکرد ژئوپلیتیکی، مبتنی بر این است که نظم نوین جهانی و تداوم هژمونی آمریکایی، در سلطه بر خاورمیانه ریشه دارد. البته این رویکرد قدرتمحور مداوماً از سوی ابعاد فرهنگی گفتمانی شرقشناسی مورد حمایت قرار میگیرد. لذا تداوم اطلاق این واژه بهنوعی تأیید و قوام دادن به همان گفتمان اروپامداری و استثناگرایی آمریکایی است که تلاش دارد غرب را در مرکز الگوی عام نظام جهانی قرار دهد و این به معنای تداوم نظام سرمایهداری و برتریگرایی جهان غرب تلقی میشود. بهویژه اینک که بهوضوح میتوان «دعاوی اسلامی» را بهعنوان معارضی در برابر زیادهخواهیهای قدرتهای مسلط مشاهده نمود، تلاشهای سلطهجویانهی غرب، هم شدیدتر و هم خشنتر میگردد.
بُعد دیگر جعل واژهی خاورمیانه، بیانگر بینش راهبردی غرب مبنی بر کسب «قدرت» است. این رویکرد ژئوپلیتیکی مبتنی بر این است که نظم نوین جهانی و تداوم هژمونی آمریکایی، در سلطه بر خاورمیانه ریشه دارد.
5. معیارهایی برای واژگان جایگزین خاورمیانه
دیدیم که جعل واژهی «خاورمیانه» در چارچوب گفتمان شرقشناسی و با کارکردهای سلطهآمیز استعماری شکل گرفته است که هم نامگذاری و هم مرزبندی حدود منطقه، از پدیدههای مربوط به مدرنیسم و اروپامحوری بوده و در یک منظومهی کلان گفتمان قدرت/دانش غربی عمل میکند. لذا امروزه رویکرد انتقادی نسبت به استفاده از واژهی خاورمیانه شدت یافته است. به این دلیل که خاورمیانه واژهای بیگانه با هویت مردم منطقه، بیمعنا و مهمتر از همه، در راستای منافع غربی بهشمار میآید. لذا با توجه به آغاز تلاش برای نامگذاری و هویتیابی در منطقه، که بهویژه از سوی مقام معظم رهبری طرح گردید، باید تأکید نمود که:
- نفس تلاش برای نفی واژهی بیهویت خاورمیانه، به چالش کشیدن گفتمان قدرت غربی و نظم ژئوپلیتیک غربی است؛ چراکه چنین فرایندی میتواند مشروعیت گفتمانی جهان غرب را، که برای مدتهای طولانی مبتنی بر نگرش شرقشناسانه و اروپامدار قرار داشته است، با چالش و بحران مشروعیت روبهرو سازد.
- بدیهی است در انتخاب عناوین جدید، بایستی عامل اساسی و پیونددهندهیمردم منطقه، یعنی دین اسلام، بهعنوان زیربنای فرهنگی این منطقه، بهصورت جدی مورد توجه قرار گیرد. در واقع عناوین جدید باید منجر به عبور از مفاهیم مشروعیتبخش نظام جهانی غربمحور گردد.
- همانگونه که جعل واژهی خاورمیانه در رابطه با گفتمان قدرت اروپامدار معنا داشت، نامگذاری جدید نیز بایستی بهنحوی مفهومسازی گردد که در راستای نظم اسلامی و گفتمان قدرت جمهوری اسلامی قرار داشته باشد.
نفس تلاش برای نفی واژهی بیهویت خاورمیانه، به چالش کشیدن گفتمان قدرت غربی و نظم ژئوپلیتیک غربی است؛ چراکه چنین فرایندی میتواند مشروعیت گفتمانی جهان غرب را، که برای مدتهای طولانی مبتنی بر نگرش شرقشناسانه و اروپامدار قرار داشته است، با چالش و بحران مشروعیت روبهرو سازد.
فرجام سخن
در این مقاله تلاش گردید تا با استفاده از رویکردهای نظری شرقشناسی و پسامدرنیسم، ماهیت جعلی و ساختگی عنوان خاورمیانه آشکار شود. در این راستا، این امر اهمیت دارد که جعل واژه و ساخت معنا با روابط قدرت در پیوند است؛ کمااینکه خاورمیانه و عناوین مشابه آن، نظیر جهان سوم، بلوک شرق یا غرب، کشورهای توسعهنیافته و... همگی در یک چارچوب گفتمان قدرت غربی معنا داشته و برساخته شدهاند. لذا در ادامه، تلاش گردید تا نتایج عینی و روابط قدرت حاصل از این دانش، مورد بررسی قرار گیرد که آشکار شد بسیاری از بحرانهای عمده و جاری منطقه، ریشه در جعل عنوان خاورمیانه و بار نمودن هویتی جعلی به منطقه و در ادامهی آن، ساخت دولتملتها براساس منافع استعماری در منطقه دارد.
بیتردید عنوان خاورمیانه، عنوانی برساخته و معنادار صرفاً در چارچوب نظم غربمحور است و بایستی عدم اصالت آن را مورد شالودهشکنی قرار داد؛ همانند واژگان و مفاهیم دوران جدید سرد و تقسیم دو بلوکی جهان که اصیل و قطعی فرض میشدند، اما به یکباره با سقوط اتحاد جماهیر شوروی، آشکار گردید واژگان و مفاهیم در روابط قدرت ساخته میشوند و لذا میتوان آنها را شکست.*
منابع
بروجردی، مهرزاد (1378)، روشنفکران ایرانی و غرب، ترجمهی جمشید شیرزادی، تهران، پژوهش فروزان روز.
ترنر، برایان (1383)، رویکرد جامعهشناختی به شرقشناسی، پستمدرنیسم و جهانی شدن، ترجمهی محمدعلی محمدی، تهران، یادآوران.
سعید، ادوارد (1386)، شرقشناسی، ترجمهی لطفعلی خنجی، تهران، امیرکبیر.
سعید، بابى (1379)، هراس بنیادین؛ اروپامدارى و ظهور اسلامگرایى، ترجمهی غلامرضا جمشیدیها و موسى عنبرى، تهران، دانشگاه تهران.
صدریا، مجتبی (1389)، «مدرنیتهی استعماری تا مدرنیته در خاورمیانه»، ترجمهی فلورا فروغان، روزنامهی شرق، شمارهی 1035.
های، کالین (1390)، درآمدی انتقادی بر تحلیل سیاسی، ترجمهی احمد گلمحمدی، تهران، نشر نی.
وارد، گلن (1384)، پستمدرنیسم، ترجمهی علی مرشدیزاد، تهران، نشر قصیدهسرا.
Devetaki, Richard (2005), "Postmodernism", in Scott Bruchill and Andrew Linklater, Theories of International Relation, London: Macmillan.
Escobar, A (1995), Encountering Development: The Makingand Unmaking of the third World, Princeton: Princeton University Press.
Atterberry, Adrienne Lee (2010), Understanding Orientalism: The construction of the ‘Other’, Paper presented at the annual meeting of the Association for Education in Journalism and MassCommunication, The Denver Sheraton, Denver, CO, Aug 04, 2010, ULR: http://citation.allacademic.com/meta/p434615_index.html
Karim, H. Karim, (1997). "The Historical Resilience of Primary Stereotypes: Core Images of the Muslim Other", In S.Riggins & E.Harold, The language and politics of exclusion: Others in discourse, Thousand Oaks, CA:Sage publication.
Fraser, Diane (2000), Professional Studies for Midwifery Practice, New York: Churchill Livingstone.
منبع: برهان