کد خبر:۳۶۶۹۱۶
سرگذشت اسرا کربلا، در مجلس ابن زياد

سپر شدن حضرت زینب (س) برای دفاع از جان امام سجاد(ع)

آى ابن زياد! دست از ما بردار! آيا هنوز از خون‌هايمان سيراب نشده‏ اى!؟ آيا كسى از ما را باقى گذارده‏ اى؟!

به گزارش گروه فضای مجازی« خبرگزاری دانشجو»، وقتى خواهران و زنان و بچه‏ هاى حسين عليه السّلام‏ بر عبيد الله بن زياد وارد شدند، زينب دختر فاطمه(س) با لباس بسيار كهنه و به صورت ناشناس در ميان حلقه كنيزانش نشست عبيد الله بن زياد گفت: اين زنى كه نشسته كيست؟
 

[زينب‏] با او تكلّم نكرد. سه بار [اين جمله‏] را گفت: و هيچ بار [زينب‏] با او تكلم نكرد. تا اينكه برخى از كنيزان [زينب‏] گفتند: اين زن، زينب دختر فاطمه است! عبيد الله گفت: سپاس خدايى را كه شما را رسوا كرده، به قتل رساند و دعوتتان را نافرجام گردانيد! [زينب [س‏]] فرمود: سپاس خداى را كه بواسطه [جدّمان‏] محمد صلّى اللّه عليه و آله و سلّم ما را گرامى داشته و تطهير نموده است، اين طور نيست كه تو مى‏ گويى، تنها فاسق است كه رسوا مى‏ شود و فاجر است كه دروغگويى‏ اش برملا مى‏ گردد.


[عبيد الله‏] گفت: ديدى خدا با خاندانت چه كرد؟! [زينب‏] فرمود: اينها كشته شدن بر ايشان مقدّر شده بود لذا به سوى قتلگاه خويش رفتند، بزودى خدا شما و آنان را جمع خواهد كرد و آنان در پيشگاه خدا احتجاج كرده، دادخواهى مى‏‌نمايند! ابن زياد غضبناك شده، برافروخت و گفت: خداوند جان و دل مرا از [شر برادر] طغيانگر تو و عصيانگران و گردنكشان خاندانت شفا بخشيد! [زينب [س‏]] گريست و سپس فرمود: قسم بجانم كه بزرگ [خاندانم‏] را كشته‏ اى، و خانواده‏ ام را نابود كرده‏ اى و برگ و ريشه‏ ام را از بن بريدى و اصل و فرعم را از بين بردى! اگر اينها تو را شفا مى‏ دهد [بدان كه‏] به مرادت رسيده ‏اى! 


عبيد الله گفت: اين زن قافيه‏ گوست، قسم بجانم پدرت نيز شاعرى سجع‏ گو بوده است! [زينب [س‏]] فرمود: زن كجا و قافيه‏ بندى كجا؟! من در پى چيز ديگرى غير از سجع‏ گويى هستم، اين آه دل من است كه بر زبانم جارى مى‏ شود! [آنگاه ابن زياد] به علىّ بن الحسين نگاه كرد و گفت: اسمت چيست؟


فرمود: من علىّ بن الحسين هستم! گفت: مگر نه اين است كه خداى على بن الحسين را كشته است؟! [امام سجاد عليه السّلام‏] سكوت كرد.


ابن زياد گفت: چه شده؟! چرا سخن نمى‏ گويى؟! [حضرت سجاد عليه السّلام‏] فرمود: برادرى داشتم كه او هم علىّ خوانده مى‏ شد، و مردم او را كشتند! [ابن زياد] گفت: خدا او را كشته است! [ديگر بار نيز] على [بن حسين عليه السّلام‏] سكوت كرد.


[ابن زياد] گفت: چه شده چرا صحبت نمى‏ كنى؟! فرمود: «اللَّهُ يَتَوَفَّى الْأَنْفُسَ حِينَ مَوْتِها» «خدا جانها را هنگام مرگشان مى‏ گيرد» 1 «وَ ما كانَ لِنَفْسٍ أَنْ تَمُوتَ إِلَّا بِإِذْنِ اللَّهِ»2 «هيچ نفسى جز به إذن خدا نمى‏ ميرد.» [ابن زياد] گفت: و الله تو از آنهايى! [سپس به مرّي بن معاذ أحمرى گفت:] واى بر تو، بكش او را! 

 
[در اين هنگام‏] عمّه‏ اش زينب او را در آغوش كشيد و گفت: آى ابن زياد! دست از ما بردار! آيا هنوز از خونهايمان سيراب نشده‏ اى!؟ آيا كسى از ما را باقى گذارده‏ اى؟! [آنگاه‏] با علاقه [سجاد عليه السّلام‏] را در آغوش گرفت [و خطاب به ابن زياد] فرمود: از تو مى‏ خواهم [تو را] بخدا- اگر مؤمن هستى- اگر مى‏ خواهى او را بكشى مرا هم با او بكش! على [بن حسين خطاب به ابن زياد] فرياد زد: اگر ميان تو و اين [زنها] خويشاوندى و پيوندى است همراهشان شخص باتقوايى بفرست تا رفتار و مصاحبت اسلامى با آنان داشته باشد.


ابن زياد به آن دو [زينب و على بن حسين عليه السّلام‏] نگريست و گفت: شگفت از آثار خويشاوندى و رحم! و اللّه كه زينب دوست دارد كه اگر من [برادرزاده‏ اش‏] را كشتم او را هم با [برادرزاده‏ اش‏] بكشم! [آنگاه به مأمورانش‏] گفت: اين نوجوان را رها كنيد! سپس عبيد الله بن زياد سر حسين [عليه السّلام را بر نيزه‏اى‏] نصب كرد و دستور داد تا در كوفه گردانده شد!
 

پی نوشت:1-زمر/ ۴۲.
2-آل عمران/ ۱۴۵.
3- نخستين گزارش مستند از نهضت عاشورا / ترجمه وقعة الطف، ص196و197.

 

 

منبع: افکارنیوز

ارسال نظر
captcha
*شرایط و مقررات*
خبرگزاری دانشجو نظراتی را که حاوی توهین است منتشر نمی کند.
لطفا از نوشتن نظرات خود به صورت حروف لاتین (فینگیلیش) خودداری نمايید.
توصیه می شود به جای ارسال نظرات مشابه با نظرات منتشر شده، از مثبت یا منفی استفاده فرمایید.
با توجه به آن که امکان موافقت یا مخالفت با محتوای نظرات وجود دارد، معمولا نظراتی که محتوای مشابهی دارند، انتشار نمی یابد.
پربازدیدترین آخرین اخبار