گروه سیاست خارجی "خبرگزاری دانشجو"؛ نعیم کیانی انبوهی
از ابتدای انقلاب اسلامی ایران که یک نه بزرگ به سیستم فاسد و استبدادی شاهنشاهی و سیاستهای شرق و غرب در ایران گفته شد تا به امروز که نظام جمهوری اسلامی ایران به پا شده است تقریبا در تمامی دولتها البته با شدت و ضعفهای مختلف بحث مذاکره ی با غرب و تعامل سازنده با جهان مطرح بوده است.
این موضوع به اندازه ای دارای اهمیت و حساسیت بوده است که حتی شعارهای نامزدهای مختلف ریاست جمهوری نه تنها بر حول آن می چرخیده است بلکه باعث عوض شدن دولتها در کشور شده است.
پس از انقلاب اسلامی در ایران شورای انقلاب متشکل از افراد انقلابی چون آقایان آیت الله سید محمد حسینی بهشتی، علی اکبرهاشمی رفسنجانی،آیت الله محمدرضا مهدوی کنی،شهید محمد جواد باهنر و شهید آیت الله مرتضی مطهری بنا بر سیاستهای دوران اولیه ی انقلاب و متهم نشدن این افراد به تسخیر انقلاب، شخص مهندس مهدی بازرگان را حتی با مخالفت نکردن مستقیم و غیر مستقیم اما خمینی(ره) و عدم میل باطنی ایشان (امام بعدها از نارضایتی خود با انتخاب بازرگان سخن گفتند و عرض کردند بنده از ابتدا با انتخاب ایشان موافق نبودم) انتخاب کردند.
از همان ابتدا دولت موفقت تمام کابینه ی خود را از جبهه ی ملی متمایل به غرب تشکیل داده و معتقد به این بودند که نباید با آمریکا درگیر شد چرا که ما یارای مقابله با این کشور را نداریم و از طرفی ایشان به تغییرات بسیار جزئی سیستمی معتقد بود که در آن نباید سیستم گذشته کاملا از بین رود در حالی که واضح بود کشوری که تازه انقلاب کرده و شبکه ی سیستمی گذشته کاملا پوسیده است و تمام عناصر شاغل رده بالای کشور از رژیم گذشته بوده اند و سابقه ی خیانت داشته اند می طلبید که دستگاههای اداری و نظامی پاکسازی شوند و افراد لایق بر سر کار آورده شوند فلذا بازرگان از همان ابتدا ملاقات و مذاکراتی را با شخص برژینسکی مذاکره کننده ی جاسوس سازمان سیا در امریکا داشت به نحوی که پس از انقلاب امریکاییها شاه را حمایت کرده و به او پناه دادند و حاضر به برگرداندن وی برای محاکمه نشدند.
در چنین شرایطی غائله آفرینیهای منطقه ی کردستان،ترورهای منافقین در کشور و...که همگی یک سر آن به لانه ی جاسوسی(سفارت اسبق امریکا در تهران) بر می گشت دانشجویان انقلابی را مجاب برای تسخیر این لانه کرد چرا که تا پیش از این،پس از انقلاب سفارت در تهران بدون هیچ مشکلی کار می کرد اما با جاسوسی در فضای کشور و ایجاد تیم سازی برای کودتا و بازگرداندن شاه به کشور تصمیم دانشجویان انقلابی را بیش از پیش میسر می کرد.
در چنین فضایی مهندس بازرگان روحیه ی انقلابی دانشجویان و مردم را نادیده گرفته و دنبال راههای مسالمت آمیز با غرب بود، در صورتی که ایشان در جریان نبودند که کشوری که علیه سیاستهای استعماری امریکا و انگلیس در کشور انقلاب کرده است و شعار خود را مرگ بر امریکا قرار داده است دیگر نمی تواند از راه مذاکره با آنان کنار بیاید که اگر چنین بود امریکاییها سفارت را محل جاسوسی قرار نمی دادند لکن شخص بازرگان با تسخیر لانه، استعفای خود را تقدیم امام راحل کرده که با موافقت ایشان عمر دولت موقت به پایان رسید.
در دوران پس از مهدی بازرگان که ابوالحسن بنی صدر با آرای مردمی سکاندار ریاست جمهوری ایران شد همچنان روند غائله آفرینیها در کشور ادامه دار بود که بعدها از اسناد تفتیش شده ی لانه ی جاسوسی، نام وی به عنوان رابط جاسوسی با مقامات امریکایی بیرون آمد و معلوم شد درگیری بنی صدر در جبهه های جنگ با فرماندهان سپاه و ارتش و شکست در عملیاتها و دادن تئوری گرفتن زمان و دادن زمین و همکاری با رجوی جزئی از سناریوهای او برای رابطه ی با امریکا بود که وی خواستار برگداندن دوباره ی غربیها به ایران بود.
جالب اینجاست هم مهدی بازرگان و هم ابوالحسن بنی صدر جزء مخالفین بسیار انعطاف پذیر شاه ایران بودند که البته یکی از سر نادانی و داشتن ایدئولوژیهای شخصی(مشروطه خواهی) و دیگری از سر خیانت و صرفا رسیدن به قدرت(بنی صدر) با شاه مخالف بودند که هردوی این افراد با سیستم شاهنشاهی کاملا مخالف نبودند اما شاه را مشروط بر اجرای سیاستهای قانون اساسی می پذیرفتند!
در دوران جنگ تحمیلی و فرار بنی صدر به پاریس به همراه مسعود رجوی که شهادت شهیدان رجایی و باهنر هم به دست منافقان انجام شد با آرای مردم، آیت الله خامنه ای رییس جمهور سوم ایران شدند که در این دوران بازهم پالس های مثبتی برای رابطه ی با غرب فرستاده می شد!
اما نکته دقیقا اینجاست که این پالس ها در دوران نخست وزیری میرحسین موسوی و وزارت خارجهی آقای ولایتی فرستاده میشد چرا که در آن دوران قدرت اجرایی کشور پس از رهبری در دست نخست وزیر بود فلذا به همین دلیل مسئولیت نخست وزیری در دوران بازنگری قانون اساسی در سال 68 برداشته شده و فقط ریاست جمهوری به عنوان بالاترین مقام پس از رهبری قرار داده شد.
در همان دوران ماجرای مک فارلین پیش آمده و اگر نبود هوشیاری امام خمینی این قضیه لطمات جدی را به عزت ملی می زد.در دوران جنگ بارها بارها پیغامهایی منوط به مذاکره امریکاییها با مقامات کشور فرستاده می شد که قضیه ی مک فارلین با حمایتهای هاشمی رفسنجانی(رئیس مجلس وقت) و حسن روحانی(جانشین فرمانده ی جنگ) و در حالی که امام در جریان نبودند پیگیری می شد که جالب اینجاست در همین مذاکرات معاوضه ی گروگانهای ربوده شده ی امریکاییها توسط حزب الله لبنان نه تنها هیچ دستاوردی برای ایران نداشت که می رفت به آبروریزی ختم شود که در همان دوران غربیها از فرصت سوءاستفاده کردند و گفتند ایران مهمات خود در جنگ را از اسرائیل می خرد که امام فرمودند این دروغی بیش نیست و اگر اسرائیل دست به دریا بزند دریا نجس می شود حال ما برویم از آنان اسلحه بگیریم؟
در این ماجرا تیم مذاکره ی ایرانی می توانست شرط آزادسازی گروگانهای امریکایی را 4 دیپلمات ربوده شده در اوایل انقلاب قرار دهد که متاسفانه علی رغم داشتن توانایی، این امر محقق نشد و حزب الله لبنان گروگانهای امریکایی را با توصیه ی ایران و گرفتن چند عدد تسلیحات معمولی جنگی تحویل دادند.
با شروع دولت سازندگی و ریاست جمهوری آقای رفسنجانی همان سیاستهای غرب محوری به اسم تعامل با غرب سرلوحه ی دولت ایشان قرار گرفت تا جاییکه نتیجه ی تمامی این مذاکرات متهم کردن ایران به پرونده هایی چون: انفجار رستوران میکونوس آلمان و بمب گذاری آمیا در آرژانتین در سالهای ابتدایی دولت ایشان، مسئولین جمهوری اسلامی ایران را مسبب این پرونده ها جلوه دادند و از طرفی سفرای اروپایی خود را از تهران فراخواندند.
مقام معظم رهبری قریب به نقل از خودشان در همان سالها پس از اینکه سفرا به نشانه ی اعتراض قهر کردند فرمودند: که ما اصلا احتیاجی به آنها نداشتیم و اگر این سفرا قصد برگشت دارند مسئولین کشور تا یک مدت نباید اجازه ی بازگشت به آنها را بدهد و هرکس رفته خودش برگردد و کسی برای بازگشت دعوتنامه نفرستاده است!
علی رغم اینکه در تمام این پرونده ها ایران موافقت خود را برای پیگیری این اتفاقات و تشکیل کمیته ی حقیقت یاب اعلام کرد اما این پرونده ها همچنان اهرمی برای تحقیر و فشار مسئولین کشوری ادامه دار است و متاسفانه در دولت ایشان و دولت آقای خاتمی پاسخی داده نشد.
استقراض از بانکهای جهانی، سیاستهای تعدیل اقتصادی و افزایش واردات در اقلام اساسی کشور و همچنین مکاتبات بی نتیجه با اروپاییان از برنامه های دوران آقای هاشمی بود به طوریکه در همان سالها و در سال آخر دوره ی ایشان و با وجود یارانه های دولتی تورم به رقم 51% رسید!
با شروع دولت اصلاحات با ریاست جمهوری سید محمد خاتمی بحث توسعه ی سیاسی و گذر از سنت به مدرنیته قوت گرفت تا جاییکه تئوریسینهای اصلاحات راه اعتلا و پیشرفت کشور را توسعه ی سیاسی و حذف مبانی و شعارهای انقلاب می دانستند.
برخلاف جریان سازندگی که راه ابتدایی پیشرفت را صرفا در مسائل اقتصادی(اقتصاد غربی) می دیدند این جریان کم رنگ کردن حوزه ی دین در عرصه های اجتماعی کشور و رابطه ی با غرب را منشا پیشرفت می دانست.
مذاکرات و تعامل با غرب که از ابتدا در دستور کار دولت خاتمی قرار گرفت 8 سال وقت کشور را به نحوی تلف کرد که در اواخر دوران ریاست جمهوری خاتمی بین سالهای 82 تا 84 تعلیق کامل فعالیتهای هسته ای را شامل شد.
تا جاییکه رهبری فرمودند: در همان دولتی که تعلیقها پذیرفته شده در همان دولت باید این تعلیق شکسته شود. از طرفی یکی از ماندگارترین بی احترامیهای تاریخ مذاکرات هسته ای، کوبیدن مشت وزیر امورخارجه ی آلمان در مذاکرات سعد آباد تهران بود که به نشانه ی اعتراض از عدم تحقق خواسته های غیر منطقی آنان انجام شد که متاسفانه در نهایت این تعلیق انجام شد.
با تمام این تفاسیر تنها در دولت محمود احمدی نژاد سیاست تهاجمی و آبرومندانه ای در عرصه ی سیاست خارجه ی کشور، پس از انقلاب بوجود آمد تا جاییکه امریکاییها در مذاکرات هسته ای بارها و بارها التماس به مذاکره کرده و هربار در مذاکره دست از پا دراز تر بر می گشتند و در این مدت طرحهایی چون خودکفایی بنزین،گندم،و...به ثمر نشست.
هرچند تحریمها بسیار بر کشور فشار آورد اما چیزی که باعث شده بود کشور نتواند به خودکفایی در بیشتر عرصه ها برسد به علت سیاستهای غلط پس از انقلاب در رابطه ی با غرب بود که کشور نتوانست به خودکفایی در عرصه های مختلفی چون صنعت خودرو، هواپیمایی،دارو و...برسد.
از طرفی آقای احمدی نژاد در اواخر دولت خود(دو سال آخر) برای سیاستهای مدیریتی غلط خود و اطرافیان، مخصوصا فشارهای اقتصادی را به تحریم گره زده تا دولت خود را پاکدست و پیگیر در کنترل بازار ارز و کالا نشان دهد هرچند در اواخر دولت آقای احمدی نژاد هم در سخنرانی آخر در سازمان ملل پالسهایی برای مذاکره فرستاده شد که ناشی از بی تدبیری ایشان بود اما مذاکره هرگز اتفاق نیفتاد و این اشتباه از طرف احمدی نژاد هم به علت سیاستهای انحرافی اطرافیان وی و موج سومی بود که خود احمدی نژاد می خواست در آن سهیم باشد و خود را مانند دیگر روسای جمهور گذشته صاحب سبک در امر مذاکره اما به شیوه ی خود جلوه دهد.
در این تقریبا یکساله و نیم اخیر که از دولت تدبیر و امید جناب روحانی می گذرد، دهها مقاله و مصاحبه ی انتقادی از طرف اساتید برجسته ی دانشگاهی و صاحب نظران سیاسی و مسئولین کشور (اعم از نمایندگان مجلس و وزرای سابق و...) از شیوه ی مذاکره ایشان و دولتمردان وی با غرب چاپ شده است و همگان مخصوصا مقام معظم رهبری از ابتدا فرموده بودند که من به مذاکرات خوشبین نیستم اما اگر قرار است مذاکره شود نرمش قهرمانانه باشد و در آخرین سخنان خود دروغگویی غربیها و عدم اعتماد به آنان را متذکر شدند اما بازهم تیم هسته ای هربار که از اتاق مذاکرات بیرون می آید وعده های واهی و روند متوهمانه ی فضای مثبت مذاکرات را به مردم می دهند.
در عمل یکسال است که مذاکرات پیشرفتی نه تنها نداشته بلکه کشور بارها و بارها بیش از حد معمول گذشته، تحریم و تهدید به حمله ی نظامی شد! سخن از این باب نیست که کشورهای مذاکره کننده قرار است بر اساس منافع ملی ایران تصمیم بگیرند و یا ما انتظار صداقت صد در صد داریم بلکه سخن در اینست که اصولا مذاکره زمانی صورت می گیرد که اشتراکاتی چه به لحاظ سیاسی و چه به لحاظ اقتصادی و یا فرهنگی برای رسیدن به یک توافق برای تامین خواسته ی هردو کشور قابل تحقق باشد که متاسفانه این اشتراک وجود نداشته است که اگر بود این حسن نیتها ثابت می شد.
باید شفافانه مطرح کرد که متاسفانه هدف تمامی مذاکره کنندگان از ابتدای انقلاب برای تعامل با غرب چیزی جز شیفتگی فرهنگ مغرب زمین نبوده است چرا که اگر غیر از این است و بحث معادلات قدرت مطرح است، چین و روسیه در این معادلات سهم بسزایی دارند اما هیچگاه مشاهده نشد که این دولتمردان رابطه ی با شرق را به طور جدی در دستور کار خود قرار دهند،هرچند که سیاست مکتب امام و ایران در عرصه ی سیاست خارجه، نه شرقی نه غربی جمهوری اسلامی است اما باید واکاوی شود که این همه شیفتگی در مذاکرات برای چیست؟
بدیهیست مذاکرات جاده صاف کنی برای ورود مستقیم روابط حسنه دولتمردان کشور و اساتید سکولار، با اروپا و امریکاست چرا که به هر حال اگر این روابط گسترده تر شود سفارتهای اروپایی فعالتر شده و همایشهای بین المللی در حوزه های مختلف از جمله نفت و گاز و... با شرکت وزرا و سیاستمداران خارجی برگزار می شود که سابقا هم برگزار می شد اما در پس این روابط و تعاملات، بسیاری از مسائلی که در فرهنگ دینی و ایرانی مجاز نیست آزاد خواهد شد و سرمایه گذاری خارجی مانند چیزی که در قبل از انقلاب وجود داشت به ظهور می نشیند.
یکی از دلایل اصلی ظهور پدیده های غربی و سبکهای فرهنگی ناموزون در کشور که از سالیان پیش در کشور وجود داشت به علت پیروی از سیاستهای اشتباه غرب و تعاملات غیر منطقی بوده است که مظاهری چون:بی حجابی و بد حجابی،اشاعه و نشر اکاذیب و توهین به مقدسات در روزنامه های زنجیره ای،رواج مصرف گرایی و به هم زدن سبک زندگی اسلامی در حوزه هایی چون ازدواج و پیگیر نبودن معماری دینی همگی به علت الگو قرار دادن غرب بوده است که در علوم انسانی سالهاست پیگیری جدی از طرف دولتمردان گذشته و حال نمی شود و صرفا بحث را فراجناحی کرده تا خود را از زیر بار این وظیفه خارج کنند.
باید به تیم دولت و مذاکره کنندگان هسته ای اخطار و هشدار داد که مذاکرات از بدو پیروزی انقلاب اسلامی شکست خورده است که اگر غیر از این بود اصولا انقلابی ضد استکباری در کشور بوجود نمی آمد پس باید در نظر داشت که هرچقدر مذاکرات طول بکشد و فرصتی برای استحکام و ساخت درونی نظام فراهم نکنید کشور عقب مانده خواهد شد و فرصت جبران شاید تا سالها زمان برده که با تبعات بسیاری روبه رو است.