به گزارش گروه فضای مجازی «خبرگزاری دانشجو»، روز یکشنبه، 7 دیماه، طرحی به نام «منع تشکیل و تبلیغ و عضویت در فرقهها» برای بررسی به مجلس ارائه شد که در صورت تصویب به قانونی برای جلوگیری از تشکیل و تبلیغ و عضویت در فرقهها تبدیل خواهد شد.
در متن این طرح هدف از ارائه آن «صیانت از انسانها در برابر مغزشویی، گرایشهای دگر باوری، القای ایدئولوژیک تغییر معنا، دگرگونی فریبکارانه، القاگری، ایجاد وهن و فتنه اعتقادی و جلوگیری از سوءاستفاده افراد، فرقهها و جریانات فکری منحرف» معرفی میشود.
در ادامه در تعریف مغزشویی تصریح میکند: «مغزشویی عبارت است از کنترل ذهن، مخدوش نمودن روان افراد، تسلط روانی بر افراد، ایدئولوژی سازی فکری، نقض شرف و هویت انسانی، انحراف و بازسازی فکری، القاگری و دگرگونی فریبکارانه و القای ایدئولوژی خاص.»
اکنون سؤال اینجاست، آیا این قانون به گفته منتقدان آن -که در سایتها و فضای مجازی، واکنش تندی به آن نشان دادهاند- اصل آزادی بیان و عقیده را نقض میکند یا مخالف آزادیهای فکری است و یا اینکه بهراستی هدف آن صیانت از انسانها در برابر مواردی است که در متن طرح به آن اشارهشده است؟
پیش از تلاش برای پاسخ به این پرسش، نخست به آنچه در مقدمه آن آمده، اشاره میکنم که تا حدودی بهاجمال پاسخ این منتقدان را داده است. در این بخش آمده:
«قانون مبارزه با فرقهها در راستای قانون اساسی کشور (اصل و حمایت از آزادیهای اساسی و بنیادین ساکنین در سرزمین جمهوری اسلامی ایران) و با عنایت به مقررات سازمان بینالمللی حقوق بشر بهخصوص میثاق بینالمللی حقوق مدنی-سیاسی (بند 2 ماده 18 و ماده 19) که بیان میدارد آزادی عقیده و بیان مشروط به رعایت احترام به حقوق یا حیثیت دیگران و همچنین حفظ امنیت یا نظم عمومی یا سلامت و اخلاقی عمومی است، تدوین گردیده است.
شایانذکر است بر اساس بند 2 ماده 18 میثاق بینالمللی حقوق مدنی-سیاسی «آزادی ابراز مذهب یا معتقدات را نمیتوان تابع محدودیتهایی نمود؛ مگر آنچه منحصراً بهموجب قانون پیشبینیشده و برای حمایت از امنیت، نظم، سلامت یا اخلاق عمومی یا حقوق و آزادیهای اساسی دیگران ضرورت داشته باشد.»
در تدوین قانون مذکور تلاش شده است اقدامات انحرافی فرقهها که منافی آزادی و کرامت انسان، هویت و شرف انسانی، اخلاق و نظم عمومی و از همه مهمتر منافی امنیت کشور است با عنایت به اصول اساسی کشور (اصل 12 و 13) و قوانین مدون جمهوری اسلامی ایران و قواعد حقوق بشر در حوزه بینالملل و میثاقنامة بینالمللی حقوق مدنی-سیاسی موردتوجه قرار گیرد.»
اکنون آنچه باید موردتوجه باشد این است که فرقهها چه آسیبهای جدیای به افراد و اجتماع وارد میکنند که منع فعالیت آنها را نباید منع آزادی بیان برشمرد؟
برای پاسخ به این پرسش باید با دقت با ماهیت فرقه و آسیبهای آن آشنایی کامل پیدا کنیم یا دستکم یکی از اعضای خانواده یا دوستانمان از نزدیک درگیر یکی از آنها شده باشد تا بتوانیم گوشت و پوست خود، محاسن یا معایب آن را لمس کنیم. فقط پسازاین مرحله است که قادر خواهیم بود اظهارنظر دقیق و درستی در مورد نحوه برخورد با آنها داشته باشیم.
بهراستی ما تا چه اندازه با این واقعیت که دنیا فرقهها را «مشکل مخرب اجتماعی» شناخته و بهویژه خانوادهها با تشکیل NGOها سعی در نجات اعضای خود از بند این بلای عصر حاضر میکنند، آشناییم؟ تا چه اندازه درباره سازمانهای بینالمللی در خصوص مبارزه با فرق در جهان آشنایی دارید و فعالیتهای آن میدانید؟ چه میزان با قوانین مصوب کشورهای غربی در خصوص مقابله با فرق آشنایید؟
«مارگارت تالر سینگر» در مقدمه کتاب «فرقهها در میان ما» مینویسد:
«بسیاری گروههای فرقهای بهطور فعال اقدام به عضوگیری، گسترش و کسب پول و قدرت در سراسر جهان مینمایند. این گروهها اعضا یا هواداران خود را توسط کارهای برنامهریزیشده ذهنی یا روند بازسازی فکری، استثمار کرده و تحت نفوذ و کنترل کامل درمیآورند. سوءاستفاده ذهنی میتواند به روشهای متعددی انجام شود.
نه هرکسی که مورد مراجعه یک عضو فرقه قرار میگیرد، به گروه مربوطه جذب میشود و نه هرکسی که جذب میشود برای همیشه میماند؛ ولی بهاندازه کافی جذب میشوند و به مدت کافی میمانند تا فرقهها را به «مشکل اجتماعی مخرب»ی که شایسته بررسی جدی است، تبدیل کنند.
مسئله فرقهها مشکلی نیست که بتوان به آن طی یک مباحثه فلسفی یا یک برنامه گفتگوی داغ افشاگرانه تلویزیونی پرداخت. تهدیدی که از جانب فرقهها متوجه جامعه است خیلی عمیقتر از این حرفهاست. صحبت از تهدیدات بسیار واقعی نسبت بهسلامت جامعه، بهداشت روانی، قدرت سیاسی و آزادیهای دموکراتیک است؛ همچنین بحث نگرانیهای فزاینده در خصوص تباهشدن زندگیهاست. موضوع این است که سوءاستفادهها اغلب غیراخلاقی فرقهها نهتنها در حواشی، بلکه در بخشهای اصلی و در متن ارگانهای حیاتی جامعه ما ظاهر میگردند.
فرقهها دیگر صرفاً موضوع نگرانی والدینی که ناظر بر عضوگیری فرزندان ایده آلیست و در برخی موارد سرخورده و جوان خود میباشند، نیستند. فرقهها افرادی را در هر سن و سال و در هر محدوده درآمدی گمراه کردهاند. درگذشته، فرقهها با جذب افراد بهاصطلاح حاشیهای اجتماع یعنی افراد بدون وابستگی، افراد سرخورده و افراد ناراضی از هر نسل، جای پای خود را محکم میکردند؛ ولی گروههای فرقهای امروز آنچنان نحوه برخورد و روشهای مجاب سازی افراد را حرفهای کردهاند که فراتر از چارچوب معمولی و در متن جریان اصلی جامعه حرکت میکنند.»
سینگر در این مقدمه، تصویر ترسناکی از فرقهها ارائه میکند؛ اما چقدر از این تصویر با واقعیت مطابقت دارد؟ منتقدان طرح یادشده با سوءاستفاده از هیاهوهای حقوق بشری جهانی که بیشتر اهدافی سیاسی و منافع قدرتهای جهانی را دنبال میکنند و بعینه دیدهایم، صرفاً به دنبال گرفتن امتیاز از سیاستمداران کشورماناند، کوشیدهاند اینطور جلوه دهند که این هم مصداق دیگری در نقض حقوق بشر و آزادی بیان در کشور ماست! آیا «سینگر» هم یکی از نمایندگان مجلس ماست؟ آیا «استیون حسن»، مشاور بهداشت روان و فوقلیسانس مشاوره روانشناسی از دانشگاه کمبریج و نویسنده کتاب «مبارزه با فرقه کنترل ذهن» هم یکی از سیاستمداران ایرانی است که صرفاً به دنبال ایجاد محدودیت برای آزادیهای فکری است؟
«ابراهیم خدابنده» که جداشده از فرقه منافقین است و مترجم دو کتاب «فرقهها در میان ما» و «گسستن بندها» (نوشته استیون حسن) است، در مقدمه کتاب دوم مینویسد:
«هزاره سوم با پدیدهای شوم و خطرناک در گستردهترین و مخربترین شکل خود با عنوان «کنترل ذهن مخرب فرقهای» روبهروست. اگرچه این پدیده از قرنها قبل حضورداشته و به تخریب مناسبات اجتماعی و خانوادگی مشغول بوده، اما استفاده وسیع و سیستماتیک از آن در عرصههای سیاسی، مذهبی، نظامی، اقتصادی و اجتماعی و ارتقای تکنیکها و متدهای آن در چند دهه اخیر، موجب شده تا توجه بیشتر جامعهشناسان و روانشناسان سراسر دنیا به آن جلب شود. قربانیان فرقههای مخرب در همهجا هستند. درعینحال باید اذعان کرد که خانوادهها، دوستان و جوامع آنان بیش از خودشان در این رابطه آسیبدیدهاند.
سیستم «کنترل ذهن» تمامی فرقهها، چهار عامل رفتار، اطلاعات، افکار و عواطف فرد را تحت کنترل درمیآورد تا او را مهار کند. اگر این چهارعنصر در طول زمان کنترل شوند، نهایتاً هویت فرد بهطور سیستماتیک مانیپوله میشود و تغییر مییابد. کنترل ذهن مخرب، عنان اختیار را از دست فرد خارج میکند و به دست غیر میدهد. فرد قربانی بهصورت سیستماتیک با فریب و دروغ در خصوص اعتقادات و عملکرد آن شخص یا آن گروه کنترلکننده و با استفاده از تکنیکهای روانی، مانیپولة ذهن میشود؛ بهنحویکه دیگر قادر به انتخاب و تصمیمگیری مستقل نیست و در تمامی شئون زندگی خود و هرگونه قضاوت و تصمیمش بهطور کامل وابسته میشود.»
وی در جای دیگری درباره خود توضیح میدهد:
«بیستوسه سال (1359 تا 1382) تجربه شبانهروزی من با فرقه کنترل ذهن مخرب رجوی که سعی دارد با عنوان سازمان مجاهدین خلق، فرقه تحت امرش را پوشش دهد، حاکی از آن است که دستگاه رجوی از تمامی این تکنیکها در درون تشکیلات چه در عراق و چه در اروپا و آمریکا به شدیدترین شکل ممکن استفاده مینماید. همین امر مرا بر آن داشت تا در این حیطه به مطالعه بپردازم و در 9 سال اخیری که از این فرقه جدا شدهام، وقت و انرژی خود را صرف بررسی این مقوله و تهدیدات پیرامون آن کردم تا جایی که بتوانم به روشن نمودن اذهان هممیهنانم در قبال این خطر بپردازم.»
خدابنده بهعنوان کسی که خود از نزدیک شاهد استثمار ذهنی یک فرقه بوده، بهخوبی به ما نشان میدهد فرقهها واقعاً چه خطراتی برای جامعه میتوانند داشته باشند و چطور میتوانند افراد را به «بردگان ذهنی» خود تبدیل کنند.
او در پایان همین مقدمه تأکید میکند که با مسئله فرقهها نباید فقط برخوردی سیاسی داشت و آنها را باید در حوزه مطالعات فرقهای و کنترل ذهن ازنظر پایهایترین موازین حقوق بشر، یعنی حق تفکر و تصمیمگیری آزاد موردمطالعه قرارداد.
بنابراین مبارزه با فرقهگرایی نهتنها تناقضی با آزادی بیان و حقوق بشر ندارد، بلکه هدف اصلی آن به رسمیت شناخت «حق تفکر» و «تصمیمگیری آزاد» است. درواقع فرقهگرایی، کلاهبرداری فکری و روانی است. در کجای دنیا به کلاهبرداران به اسم آزادی عقیده اجازه فعالیت میدهند؟
قطعاً بر همه مسئولان فرهنگی، کارشناسان فرهنگی و اجتماعی، روانشناسان و دیگر دانشمندان، همچنین فرد فرد افراد جامعه واجب است در مورد این نوع کلاهبرداری خطرناک اطلاعرسانی کنند و بهویژه جوانان را دچار غلبه احساساتاند، از خطر درگیرشدن با آنها آگاه سازند.
اگر در خصوص شیوههای مغزشویی و عضوگیری و انحرافات اخلاقی و فکری و دینی و علمی فرقهها تحقیق و مطالعه کنید از نزدیک شاهد ازهمپاشیده شدن خانوادهها، آسیبهای روحی و روانی و اجتماعی ناشی از این فرق هستید. با چشم خود میبینید خانم مسنی که همسرش بعد از 20 سال زندگی مشترک و باوجود دو فرزند بزرگسال صرفاً به دلیل آنکه حلقه را راه الهی و تنها راه کامل میداند، حاضر است از خانوادهاش بگذرد و در خدمت فرقه باشد.
مردی 45 ساله را که در اثر توهمهای دیداری و شنیداری حاصل از اتصالات حلقه، مدتها در بیمارستان روانی بستری بود و آن بهاصطلاح همراهانش به این بهانه که او «در شبکه منفی» افتاده است، رهایش کردند.
تمامی دلدادگان به کشور و میهن امروز خرسندیم که چنین طرحی به مجلس ارائهشده و امیدواریم با قانونی شدن این طرح، این ضعف که قانونی برای مبارزه با این فساد اجتماعی وجود نداشت، رفع شود تا آحاد مردم که سرمایههای اجتماعی کشور بهحساب میآیند، از سلامت فکری و قدرت تصمیمگیری مستقل برخوردار باشند.
در پایان به قسمت پایانی مقدمه آقای خدابنده، جداشده فرقه منافقین اشاره میکنم که مینویسد: «من به نوبة خود از بسیار کسانی که از فرقهها جداشدهاند، چه در خارج ایران و چه در داخل، درخواست میکنم کنار نایستند و پیش بیایند و لب به سخن بگشایند و اذهان عمومی را روشن کنند.»
منبع: دیده بان