کد خبر:۳۸۱۴۰۰

سینما به دانشجویان بدهکار است

با مرور ِ کلی فیلم‌های سینمایی که ارتباطی به دانشگاه و دانشجو دارند، می‌توان به سادگی دریافت که اکثریت قریب به اتفاق فیلمنامه‌نویسان و فیلمسازهای ایرانی داده‌های کافی و واقعی برای روایت یک دانشگاه ِ واقعی را ندارند!

به گزارش گروه فضای مجازی «خبرگزاری دانشجو»، دانشجو و دانشگاه در ایران ِ پس از انقلاب فراز و فرودهای گوناگونی داشته‌اند و در جایگاه‌های متفاوتی در تاریخ فرهنگی‌اجتماعی ایران نقش آفرینی کرده‌اند. پیش از انقلاب فرهنگی و در روزهای آغازین پیروزی انقلاب اسلامی، دانشگاه جدی‌ترین بستر برای مباحثات و نزاع‌های فکری‌سیاسی بود. تا جایی که به مکانی برای تسویه حساب ِ نحله‌های فکری و سیاسی با انقلاب نوظهور اسلامی مبدل گشت. هر چند در همین دوران و بر اثر ِ فشار هجمه‌ها، تردیدآفرینی‌ها و شبهه پردازی‌ها علیه مبانی و مولفه‌های نظام ِ تازه تاسیس، جوانهٔ تشکل‌های اسلامی در دانشگاه‌ها پی ریزی و تحکیم گردید.

 

اما دانشگاه در تمامی سال‌های بعد، نهادی مورد توجه برای ساماندهی حرکت‌های اجتماعی، فرهنگی و سیاسی بود. زیرا به حکم ِ تجربه، حرکت‌هایی که در دانشگاه شکل می‌گرفت به سرعت به جامعه تسری یافته و عمومی می‌شد. به همین دلیل بود که بسیاری از جریان‌های سیاسی، و گروه‌های فکری و فرهنگی، برای اثرگذاری بر جامعه و پیشبرد آرمان‌ها و اهداف‌شان متوجه دانشگاه شدند و بخشی از سرمایهٔ مادی و معنوی را به سمت جهت دهی به دانشجویان سوق دادند. در این نوشتار، قصد داریم به بررسی مولفه‌های مهم در بازنمایی سینمای ایران از دانشجو و دانشگاه در سالهای پس از انقلاب بپردازیم. در واقع می‌خواهیم بدانیم تصویری که در سال‌های پس از انقلاب اسلامی، از دانشجویان و دانشگاه‌ها بر پردهٔ سینما‌ها نقش بسته است واجد کدام خصوصیات است؟ به تبع ِاین باز‌شناسی توصیفی، می‌توان به کنکاش در این سئوال پرداخت که این تصویر ِ بازنمایی شده با واقعیت ِ دانشگاه و قشر دانشجو چه نسبتی دارد؟

 

برداشت اول: تصویرسازی ِ غیرواقعی و تخیلی از دانشگاه و دانشجویان

با مرور ِ کلی فیلم‌های سینمایی که ارتباطی به دانشگاه و دانشجو دارند، می‌توان به سادگی دریافت که اکثریت قریب به اتفاق فیلمنامه‌نویسان و فیلمسازهای ایرانی داده‌های کافی و واقعی برای روایت یک دانشگاه ِ واقعی را ندارند! تصویری که فیلم‌ها (و البته سریال‌ها) از این دو مقوله ارائه می‌دهند عمدتا تصویری تخیّلی است که با یک دانشگاه استاندارد و طبیعی فرسنگ‌ها فاصله دارد. اساتید، دانشجویان، کلاس‌های درسی، محیط ارتباطات دانشجویی، دغدغه‌ها و اولویت‌ها همگی عجیب و غیرقابل باور به نظر می‌رسند. این روایت‌های تخیلی حتی به مرز فانتزی‌های نیمه کمدی هم تبدیل می‌گردد. در فیلم «دلشکسته» که از فیلم‌هایی محسوب می‌شود که بخش مهمی از داستان آن در دانشگاه می‌گذرد، یکی از اساتید، کلاس خود را به گروه‌های دونفره (عمدتا یک دختر و یک پسر) تقسیم می‌کند تا با هم «پایان‌نامه» بدهند!

 

برداشت دوم: اعتراض می‌کنم، پس شاید باشم

همنشینی ِ دانشجو و اعتراض‌های اجتماعی و مدنی، بعد از دوم خرداد ۷۶ جدی شد. در فیلم‌های پس از این دوران، اساسا «جوان»، موجودی معترض، پرخاشگر، شورشی و ضد هنجارهای اجتماعی است که پس از سال‌ها خفقان، انزوا و عسرت، به تمنای ساختن ِ دنیایی آرمانی و آزاد عصیان می‌کند و علیه نظم مستقر می‌شورد. در راستای همین بازنمایی کلی‌تر، دانشجو نیز قشری معترض و انقلابی معرفی می‌شود که پیشگام ِ حرکت‌های اعتراضی و جنبش‌های جدید است. این نوع تصویرسازی از دانشجویان، در کنار ِ مولفهٔ مهم ِ دیگری که شاخص سینمای سال‌های دوم خرداد است، یعنی بازنمایی فضایی تلخ و سیاه از ایران ِ دهه هفتاد، گویی قرار است به این نتیجه گیری منتهی گردد که تنها راه ِ برون رفت از بن بست‌های ادعایی سینماگران در فضای اجتماعی، فرهنگی و سیاسی ایران، به پا خاستن ِ نسل جوان و بالاخص دانشجویان است. حتی می‌توان بر این اساس ادعا نمود که در این دوران ِ سینمایی، الگوسازی و ترسیم مسیر برای خط دادن به حرکت‌های دانشجویی در دستور کار سینمای ایران قرار داشته است. در سالهای بعد‌تر، اعتراضات مدنی و اجتماعی در فیلم‌ها، سویه‌های ضد حکومتی و براندازانه می‌گیرد و از مسیر ِ طعنه و کنایه، به رودررویی واضح و آشکار گرایش پیدا می‌کند.

 

در این فیلم‌ها همیشه، تظاهراتی دانشجویی در موقعیتی نامعلوم و به دلیلی نامشخص و مبهم وجود داشته که بر اثر آن خسارات و آسیب‌هایی به شخصیت‌های اصلی قصه وارد شده است. در فیلم اعتراض ساختهٔ مسعود کیمیایی (۱۳۷۸)، یوسف، برادر امیرعلی (قهرمان اصلی داستان) بر اثر ضرباتی که در جریان یک تظاهرات دانشجویی به سرش وارد شده، در آسایشگاه روانی بستری شده است. زیر پوست شهر دیگر فیلم مهم این سال‌هاست که در حاشیهٔ روایت تلخی‌های بی‌پایان و لاعلاج (!) از جامعهٔ ایران، به روایت اعتراضات دانشجویی پیش از دوم خرداد ۷۶ می‌پردازد. علی، پسر کوچک طوبی با اینکه محصل است اما به دلیل علاقهٔ شدید به فعالیت‌های سیاسی و آنچه خودش اعتراض به وضع نامطلوب موجود می‌نامد، در تظاهرات و برنامه‌های دانشجویی شرکتی فعالانه دارد و همین امر باعث دستگیری و بازداشت او می‌شود. خط داستانی ِ علی (که در زیر پوست شهر شخصیتی آرمان گرا، دوست داشتنی و مظلوم جلوه می‌کند) در فیلم اخیر ِ بنی اعتماد، «قصه‌ها» نیز دنبال می‌شود که در ادامه به آن خواهیم پرداخت.

 

«آخر بازی» (۱۳۷۹) اثر مهجور و کمتر بررسی شدهٔ همایون اسعدیان نیز همین تم را با داستانی متفاوت روایت می‌کند. فیلم داستان جمعی دانشجوی هنر و معماری است که به دلایلی عجیب با دانشگاه دچار مسأله شده و در آستانهٔ اخراج قرار می‌گیرند. سخت گیری‌های مسئولین دانشگاه و جبر اجتماعی و فرهنگی ِ ادعایی فیلم، این مسالهٔ ساده را تا آستانهٔ یک بحران عظیم سوق می‌دهد. دانشجویان ِ بدبخت متهم به قتل می‌شوند و چون طبق ِ روایت معوج و عجیب فیلمساز، قرار است ۶ نفر به جرم ِ یک قتل ِ واحد اعدام شوند (!)، قصد خروج از کشور و پناهندگی را دارند. هم نشینی ِ صحنه‌های یاس، ناامیدی و فرار ِ دانشجویان با چراغانی‌های خیابان به مناسبت ۲۲ بهمن، و قاب‌های متعدد از پلاکاردهای درشت ِ تبریک پیروزی انقلاب اسلامی، به وضوح این معنا را به ذهن متبادر می‌‌سازد که فیلمساز انقلاب اسلامی را مقصر بدبختی‌ها و مصایب دانشجویان ِ فیلم خود می‌داند.

 

از دیگر فیلم‌های مهم این دوران، متولد ماه مهر (۱۳۷۹) ساختهٔ احمدرضا درویش است که نیمهٔ اول خود را به روایت منازعات تند و تیز دانشجویی، تحصن، تجمع و زد و خورد‌های سیاسی در دانشگاه اختصاص داده است. متولد ماه مهر نیز مانند فیلم‌های پیش گفته، مبنای روایت خود از دانشگاه و دانشجو را هویت اعتراضی دانشجو قرار داده است. هر چند به نظر می‌رسد در مقام تحلیل ِ دلایل این اعتراضات، نوک پیکان انتقاد را به سمت گروه‌ها و احزاب سیاسی ِ خارج از دانشگاه نشانه می‌رود.

 

جدید‌ترین نمونهٔ هم نشینی اعتراض و دانشگاه، به فیلم‌های ِ جنجالی ِ عصبانی نیستم ساختهٔ رضا درمیشیان، و قصه‌ها ساختهٔ رخشان بنی اعتماد باز می‌گردد که هر دو در جشنوارهٔ فیلم فجر ِ سال گذشته اکران شدند و بررسی آن‌ها وقت موسعی می‌طلبد؛ به اجمال می‌توان گفت که شخصیت اصلی ِ فیلم عصبانی نیستم، دانشجویی به نام نوید است که به دلیل حضور فعالانه در جریان فتنه از دانشگاه اخراج شده است و بر اثر این اتفاق، زندگی‌اش در آستانهٔ فروپاشی و نابودی قرار دارد. در قصه‌ها نیز دو شخصیت مهم داستان، دانشجویانی هستند که چوب ِ اعتراضات و حرکت‌های دانشجویی‌شان را خورده‌اند. علی (همان پسر مظلوم و سر به زیر ِ دبیرستانی در زیر پوست شهر) مسیر اعتراضات سیاسی‌اش را تا فتنه ۸۸ ادامه داده و در داستان فیلم، به همین جرم در زندان به سر می‌برد. بخش مهمی از داستان ِ قصه‌ها به روایت سرگشتگی‌های مادر ِ علی (طوبی) برای آزاد کردن پسرش از زندان می‌گذرد.

در سوی دیگر داستان، راننده تاکسی ِ جوانی که در تمنای ازدواج با یک دختر ایدزی است، قرار دارد که او نیز به دلیل آنچه خود «آرمان طلبی» و «تلاش برای بهبود اوضاع جامعه» می‌نامد از دانشگاه ِ دولتی ِ درجه یکش اخراج شده و به ناچار به رانندگی مشغول است.

آنچه از مجموع این بازنمایی‌های معوج ِ سینمایی از دانشگاه و دانشجو بر می‌آید آن است که هویت ِ دانشجویی در آثار مذکور صرفا با اعتراض، ضدیت با حکومت و هنجارشکنی تعریف می‌شود. گویی اگر این ضدیت و اعتراض از دانشجو گرفته شود چیزی برای او باقی نمی‌ماند...!

برداشت سوم: عشق‌های هندی در دانشگاه‌های ایرانی

درام و ملودرام‌های عاشقانه، محبوب‌ترین ژانرهای سینمای ایران هستند که پرتعداد‌ترین لیست را در میان آثار تولید شدهٔ سینمایی به خود اختصاص داده‌اند. این گزارهٔ کلی دامن ِ فیلم‌هایی با موضوع یا شخصیت ِ دانشجو و دانشگاه را نیز گرفته است و می‌توان گفت دغدغهٔ اصلی تمامی دانشجوهای حاضر در فیلم‌های سینمای ایران، عشق و دردسرهای آن است! هر چند نمی‌توان هم نشینی ِ این دو پدیده را در روایت‌های سینمایی به طور کلی زیر سئوال برد. بالاخره دوران جوانی است و هزار شر و شور در سر...! آنچه در این نوشتار منتقد آن هستیم اغراق در هم نشینی ِ این دو پدیده از سویی و انحصار ِ دغدغه‌های دانشجویی در مسالهٔ عشق و رسیدن به وصال محبوب است!

در اکثریت قریب به اتفاق فیلم‌های سینمایی مرتبط با دانشگاه، ما با درامی عاشقانه مواجهیم که گره اصلی‌اش بر پایهٔ «شوق و وصال» استوار است و سایر مولفه‌های مرتبط با پدیده دانشجویی غایب‌اند! در تاریخ سینمای ایران بعید است فیلمی یافت شود که روایتگر داستانی در دانشگاه باشد که مسالهٔ اصلی دانشجو‌ها در آن علم آموزی، کار تشکلی، فعالیت‌های فرهنگی، تعامل با اساتید، جنبش‌های اصیل عدالتخواهانه و ضد استکباری و مواردی مانند این باشد. در روایت‌های سینمایی ِ ما، دانشگاه به مکانی برای «عاشق شدن آن هم در یک نگاه!» تقلیل یافته است و هویت اصلی ِ دانشجویی که در این لغت مستتر است به نحو قابل تأملی نادیده گرفته شده است. در صورتی که مروری گذرا و مشاهده‌ای کلی از فضای دانشگاه‌ها اثبات کنندهٔ این است که گزارهٔ مذکور نادرست و غیرقابل اعتماد است.

آسیب‌شناسی نحوه بازنمایی سینمای ایران از دانشگاه و دانشجویان، داستانی مفصل و مطوّل است؛ به عناوین پیش گفته می‌توان بسیاری مولفهٔ دیگر را افزود. اما همین سه عنوان نیز آشکار کنندهٔ این نکته است که اکثر سینماگران ایرانی دانشگاه را از مسیر توهمات و تخیلات ِ خود می‌شناسند...

 

 

منبع: خبرنامه دانشجویان

ارسال نظر
captcha
*شرایط و مقررات*
خبرگزاری دانشجو نظراتی را که حاوی توهین است منتشر نمی کند.
لطفا از نوشتن نظرات خود به صورت حروف لاتین (فینگیلیش) خودداری نمايید.
توصیه می شود به جای ارسال نظرات مشابه با نظرات منتشر شده، از مثبت یا منفی استفاده فرمایید.
با توجه به آن که امکان موافقت یا مخالفت با محتوای نظرات وجود دارد، معمولا نظراتی که محتوای مشابهی دارند، انتشار نمی یابد.
پربازدیدترین آخرین اخبار